مَبهوتْ³¹⁵
دوست دارم باد باشم با امید و آرزو سرنهم مثل نسیم صبح بر پایِ علیع ..
از شاعران معروف زمان بودند و
معاویه برای شعر جمعشان کرده بود.
طرماح،هشام،حمیری.
معاویه کیسهای طلا برداشت،
و مقابل خود گذاشت و گفت:
ای شعرا؛
در مورد "علیبنابیطالب" شعر بگویید!
اما اگر سخن حق بگویید،
فرزند ابوسفیان نیستم
اگر این کیسه را به کسی ندهم
که از علیعلیهالسلام حق بگوید.
طرماح برخواست و ناسزا گفت:
هشام مرادی هم به مولا ناسزا گفت.
عمروعاص به حمیری گفت:
حالا تو بگو، اما جز حق نگو!
حمیری برخواست
و اشعار بلندی در مدح مولا سرود.
یک بیتش این مضمون را داشت:
نصب علی را در غدیر فراموش کردند
نصبی که از سوی خدا و پیامبرش بود.
معاویه گفت:
تو از همه راست تر گفتی
و کیسه طلا را به او داد.
#فضیلتآناستکهدشمنانبرآنگواهیدهند
| بحارالانوار،ج۳۳،ص۲۵۹