📍در حال مطالعه کتاب "الغارات"هستم...
این دو صفحه خلاصه وقایع در زمان حکومت امیرالمومنین(ع) ست.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
📌میدانستید اسامه بن زید(پسر زید بن حارثه که او فرزندخوانده پیامبراکرم(ص) بود) در روزهای واپسین عمر با برکت پیامبر اسلام(ص) در حالیکه نوزده سال بیشتر سن نداشت، به فرماندهی لشکر مسلمانان برای مقابله رومیان در منطقه شام منصوب شد. چنین اسامه ای جزء معدود افرادی از صحابه پیامبر(ص) بود که حاضر به بیعت با امیرالمومنین(ع) نشد!
اسامه برای امام(ع) پیغام فرستاد که: سهم من از بیت المال را برایم بفرست، به خدا قسم تو میدانی که اگر به دهان شیر میرفتی همراه تو می آمدم!
حضرت برای او نوشت: این مال که در اینجاست برای کسانی ست که برای آن جهاد کردند، ولی اموال خود من در مدینه ست، هر مقدار میخواهی از آن بردار.
دلم به درد آمد...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
♡﷽♡ 🌳📚#رُمان_داستانی_مزد_خون🍩☕️ ✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ یازدهم سید هادی و بچه هامون اکث
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_مزد_خون🍩☕️
✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃
📌قسمتِ دوازدهم
نگاهی بهم کرد و گفت: آفرین خوشم اومد!!!
خوب گفتی آدم خودش رو یه جایی خرج باید بکنه که به درد بخوره!
گفتم:خوب حاجی حالا من طلبه ی سطح یک، که وضع مالیم هم آنچنان نیست واقعا دلیلی داره ارتباط با من طمع کسی رو بر انگیزه؟!
من چه به درد اینها میخورم!
نیمچه لبخندی زد و گفت: قیافت!
عین جن زده ها نگاهش کردم و گفتم: چی!!! قیافم!
نه حاجی بی خیال و در حالی که لبم رو می گزیدم گفتم: استغفرالله سید این چه حرفیه!
اینجا حوزه علمیه است حاجی چی، چی داری میگی!
عه عه!
زد به شونم و با حالت خاصی که سرش رو تکون میداد گفت: ای ذهن منحرف!
مرتضی از تو توقع نداشتم!
خوبه شیخ مهدی با تاکید بهت گفته زود قضاوت نکن!!!
متقابلا زدم به شونش گفتم: خوب منم همینطور!
پس منظورت چیه آقاسید؟!
گفت: ببین شیخ این قصه سر دراز دارد...
همین قدر بدون اینا دنبال خوشتیپ های مُلَبَسی هستن که از طریق اونها روضه های خودشون رو برای مردم بخونن!
ابروهام رو کشیدم تو هم و دستی به محاسنم کشیدم و با اشاره به صورتم گفتم: سید هادی چرا اینطوری فکر میکنی؟!
این چهره ی دلبر که ازش حرف می زنی که محاسنش یکی بود، یکی نبودن!
بعد هم من که هنوز ملبس نشدم!
تازه ما باید افتخارمون روضه خونی باشه مگه غیر از اینه!
گفت: دلبر جان!!!
اولا: که این جماعت صبرشون در این حدی هست که تو بود و نبودت یک دست بشه!
دوما: دقت نکردی چی گفتماااااا؟!
سوما: در خانه اگر کَس است یک حرف بس است...
گفتم: حاجی من که نفهمیدم اینا چکار میکنن و ماجرا چیه! ولی... ولی یه سوال شرعی ذهنم رو الان درگیر کرده؟
سید هادی در حالی که دستش رو برای یکی از بچه هامون از فاصله ی زیاد بالا می برد گفت: بگو مرتضی بگوشم اخوی...
لبخندی زدم و سرم رو انداختم پایین با یک حالت متشرعه ای گفتم: سید جان این حرفهایی که ما و شما زدیم و بینمون رد و بدل شد، غیبت محسوب نمیشه؟!
بلند زد زیر خنده...
حقیقتا ناراحت شدم و اخم کردم و گفتم: دانستن عیب نیست، ندانستن عیب است اخوی!
زد به شونم و گفت: ببخش مرتضی جان خندم عمدی نبود، من رو یاد یکی از رفقام انداختی که خندم گرفت...
یه بار همین رفیقمون که بنده خدا سنش هم زیاده ،تعریف میکرد: اوایل انقلاب که از ظلم و گناه شاه و فرح زنش می گفتیم، یه فامیلی داشتیم که به ظاهر مذهبی هم بود اما خوب کاری به انقلاب و این حرفها نداشت همیشه می گفت شما چرا پشت سر شاه غیبت می کنید!!! اینطوری تمام گناه های شاه اون دنیا میفته گردن شماااااا!
بنده خدا رفیقمون گفت: یه بار هم نشستم درست و حسابی باهاش صحبت کردم که وقتی ظلم و گناهی به صورت جمعی و علنی واقع شد، اونوقت نه تنها غیبت محسوب نمیشه که وظیفه ی بیان و روشنگری کردن به عهده ی افراد هست تا کمک کنن که جلوی ظلم و گناهش رو بگیرن! البته ادامه داد: که اون بنده خدا قانع نشد چون درک درستی از دین جز نگاه فردی و صرف عبادت ظاهری بیشتر نداشت!!!
دستی به موهای سرم کشیدم و گفتم: نهههههههه!
ظلم و گناه!!!!!
شیخ منصور و بچه هاشون!!!!!
توی حوزه!!!!!
خوب اگه واقعا اینها هم همینطورن که میگید، و در این حد گناه کار! چرا نمیندازنشون بیرون؟!
گردنش رو کج کرد و گفت: هر وقت جاسوسهای تیم مذاکره کننده ی هسته ای رو انداختن بیرون، اینها رو میندازن بیرون!
بعد هم اینا اینقدر زرنگ هستن که توی کارهاشون اثری از خودشون نذارن!
نفس عمیقی کشید و گفت: امان از منافق و نفوذی!!!
دیگه هم ادامه نداد!
کاملا گیج شده بودم...
سید هادی درست توضیح نمیداد و فقط اصل مطلب رو بهم رسوند که دور و بر اینها نچرخم!!! ولی ذهن کنجکاوم، من رو حسابی درگیرم کرده بود و یه شیطنت خاصی می گفت باید بفهمم قضیه و گناه امثال شیخ منصور چیه!
تازه اصلا شاید سید هادی اشتباه میکنه والا!!!
هیچی بعید نیست تا خودم تحقیق نکردم....
ادامه دارد....
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍به افزایش قیمت هایِ ناگهانی و موشک گونه در دو حوزه سینما و اینترنت، خدمات پستی هم اضافه کنید. اخیرا
📍جا دارد از وزارت ارتباطات به دلیل پاسخگویی تشکر کنیم .
تعرفه برخی خدمات پستی به تعرفه سابق برگشته و برخی هم برای کسب و کارهای کوچک حداکثر تا ۲۰ درصد افزایش یافته ست.
🌱حُریت، احترام می آورد.
✍میم.چمران
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
1_471545216.mp3
3.89M
🍃زیارتِ آل یاسین
با صدایِ دلنشین و گرمِ علی فانی
*روز چهارم
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
📍آنچه در ۱۲۰ صفحه نخست کتابِ "#الغارات" گذشت:
1⃣این کتاب مربوط به دو سال پایانی حکومت امیرالمومنین(ع) ست که به دورانِ غارات مشهور ست(به عبارتی از پس از جنگ نهروان تا شهادت امام(ع) را روایت میکند)
2⃣کتابِ الغارات نوشته "ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی" از علمایِ بنام دوران غیبت صغری متوفای سال ۲۸۳ هجری ست.
3⃣فرماندار منصوب عثمان "عبدالله بن ابی سرح" بود، در دورانی که خانه خلیفه سوم تحت محاصره بود "محمد بن ابی حذیفه" بر فرماندار وقت شورش و او را از شهر بیرون نمود. ابن ابی سرح از مصر بیرون رفت و خود را به دمشق نزد معاویه رساند.
4⃣امیرالمومنین(ع)، قیس بن سعد انصاری را به عنوان فرماندار مصر منصوب نمود. از ویژگی هایِ قیس زیرکی بوده به طوری که بدون جنگ تهدیدها را خنثی میکرده ست. به عنوان مثال در یکی از مناطق مصر، مردم از عثمان طرفداری میکردند و در تلاش بودند که علیه فرماندار جدید شورش کنند؛ اما با درایت او خنثی شد.
4⃣چون مصر نزدیک شام بود، معاویه از این ترس داشت که علی(ع) با لشکر عراق از یک سو و قیس با لشکر مصر از سمت دیگر به او حمله کنند و او در میان دو لشکر گرفتار شود. به همین خاطر معاویه به قیس نامه نوشت و گفت اگر با او همراهی کند و معاویه در جنگ با امیرالمومنین(ع) پیروز شود، حکومت عراقین را به تو خواهم سپرد و حجاز را هم به هر کسی از خویشانت که اراده کنی، واگذار خواهم کرد.
قیس در پاسخ به او، خود را از قتل عثمان تبرئه کرد و در مورد شرکت داشتن امیرالمومنین(ع) در قتل عثمان هم ابراز بی اطلاعی کرد. در مورد خواسته معاویه هم نوشت: باید درباره آن فکر کنم و نمیتوانم سریعاً جواب بدهم.
5⃣معاویه با خواندن نامه قیس نتوانست بفهمد که قیس میخواهد به او نزدیک شود یا میخواهد از او دوری کند. به همین دلیل نامه دیگری به او نوشت و گفت: من کسی نیستم که بتوانی با این سخنان خدعه آمیز مرا فریب دهی. و قیس را تهدید کرد که "اگر آنچه خواسته ام پذیرفتی آنچه در قبال آن به تو پیشنهاد کرده ام مال تو خواهد بود و گرنه مصر را از لشکریان پیاده و سواره پر میکنم. وقتی قیس بن سعد نامه معاویه را خواند و متوجه شد که نمیشود در مقابل او وقت کشی کرد، آنچه در دل داشت برای او نوشت:
در تعجبم که میخواهی مرا فریب بدهی و وادار کنی که از اطاعت مردی که از هر کس دیگری به خلافت شایسته تر است و بیش از همه سخن حق بر زبانش جاری است و هدایت یافته ترین مردم ست و به رسول خدا(ص) از همه نزدیک تر ست، خارج شوم.
در مورد تهدید او نیز گفت: من تو را از این اقدام بازنمیدارم، میتوانی بخت خودت را بیازمایی!
ادامه دارد...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍آنچه در ۱۲۰ صفحه نخست کتابِ "#الغارات" گذشت: 1⃣این کتاب مربوط به دو سال پایانی حکومت امیرالمومنین(ع
6⃣معاویه دائم الخدعه پس از نامه قاطعانه قیس بن سعد به مردم شام چنین وانمود کرد که قیس با آنها همراه شده و صلح کرده ست. معاویه نامه اول قیس را که اندکی در آن نرمش نشان داده بود، برای مردم خواند. به علاوه نامه ای از جانب قیس جعل کرد که در آن او از قاتلان عثمان تبری جسته و با معاویه بیعت کرده و گفته بود که برای خونخواهی عثمان، به زودی اموال و مردان جنگی مصر را به کمک معاویه میفرستد!
7⃣جاسوسانِ امیرالمومنین(ع) در شام، خبر آنچه در شام شایع شده بود را به امام رساندند. حضرت از این خبر متعجب شد...
عبدالله بن جعفر گفت: قیس بن سعد را از حکومت مصر عزل کن.
در این حین نامه ای از طرف قیس بن سعد رسید. قیس خبر داده بود که با عده ای از مصریان که به خاطر قتل عثمان حاضر نشده بودند با امیرالمومنین(ع) بیعت کنند، مدارا کرده و در بیعت گرفتن از آنها عجله نکرده و امیدوار است که با این کار دل هایشان به سوی حکومت امیرالمومنین(ع) مایل شود.
امام علی(ع) به قیس نامه نوشت: به سراغ کسانی که در مورد آنها نوشتی برو، اگر حاضر به بیعت شدند که هیچ، و گرنه با آنها بجنگ.
قیس زمانی که نامه را خواند، نتوانست جلوی خودش را بگیرد و در پاسخ نوشت:
از تو در تعجبم که به من دستور میدهی با کسانی بجنگم که قصد تعرض به تو را ندارند و در صدد فتنه انگیزی هم نیستند. یا امیرالمومنین! حرف مرا بشنو و آنها را رها کن. نظر درست همین است که آنها را به حال خودشان واگذار کنی.
8⃣عبدالله بن جعفر برادر مادری محمد بن ابی بکر بود. به همین خاطر علاقه داشت برادرش حاکم مصر شود. وقتی نامه قیس رسید، گفت: یا امیرالمومنین! محمد بن ابی بکر را به مصر بفرست تا کار آنجا را به عهده بگیرد و قیس را عزل کن. به خدا قسم شنیده ام که قیس گفته ست: آن فرمانروایی که جز به کشتن مَسلَمه بن مُخلَّد استوار نشود، فرمانروایی بدی ست."
*مسلمه کسی بود که در مصر علم خونخواهی عثمان را بلند کرده بود؛ اما قیس توانست با درایت، او را از مخالفت با حکومت امیرالمومنین(ع) باز دارد.
*سیره رسول خدا(ص) و امیرالمومنین(ع) همواره این بوده ست که در چنین موضوعاتی به نظرات زیردستان خود اهمیت میدادند و اگر آنها بر یک نظر اصرار داشتند آن را می پذیرفتند، هر چند خود با آن مخالف باشند؛ این رفتار لازمه رشد جامعه ست.
9⃣در نهایت امیرالمومنین(ع) محمد بن ابی بکر را به مصر فرستاد و قیس بن سعد را عزل نمود.
قیس از اینکه علی(ع) عزلش کرده بود، ناراحت شد و به همین دلیل ابتدا از مصر به مدینه رفت، نه به کوفه و نزد امام(ع). پس از آن قیس همراه با سهل بن حنیف از مدینه بیرون آمد و در کوفه خدمت امیرالمومنین(ع) رسید. پس از آن قیس در جنگ صفین در کنار علی(ع) جنگید و تا زنده بود از خیرخواهان امیرالمومنین(ع) و فرزندانش بود.
🔟محمد بن ابی بکر به کسانی که حاضر به بیعت با امیرالمومنین(ع) نشده بودند و قیس با آنها کنار آمده بود، پیغام فرستاد که: یا باید حاضر به اطاعت از ما شوید، یا از این سرزمین بروید.
این موضوع مصادف با جنگ صفین و حکمیت شد. پس از آنکه اخبار نتیجه جنگ به آنها رسید در مقابل محمد بن ابی بکر جرات پیدا کردند و مخالفت خود را علنی نمودند. محمد برای در دست گرفتن اوضاع دو گروه را به جنگ با آنها فرستاد؛ اما هر دو گروه شکست خورده و فرمانده آنها کشته شد.
عملاً اوضاع مصر بهم ریخت و کار برای محمد سخت شد.
زمانیکه این اخبار به امیرالمومنین(ع) رسید، فرمود: فقط دو نفر برای فرمانداری مصر مناسب اند: قیس بن سعد که قبلاً او را از این سمت عزل کردیم و دیگری مالک اشتر.
ادامه دارد...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
6⃣معاویه دائم الخدعه پس از نامه قاطعانه قیس بن سعد به مردم شام چنین وانمود کرد که قیس با آنها همراه
📌از قضیه "قیس بن سعد" برای امروز درس بگیریم!
قیس پس از شهادت امیرالمومنین(ع) یار امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شد و در سال ۵۹ هجری از دنیا رفت.
این را هم عرض کنم که قیس بن سعد فرزند سعد بن عُباده(رئیس خزرجیان) بود.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌از قضیه "قیس بن سعد" برای امروز درس بگیریم! قیس پس از شهادت امیرالمومنین(ع) یار امام حسن(ع) و امام
بسیار خوشحالم که شما هم مانند بنده قضیه قیس بن سعد برایتان جالب شده ست!
بنده از دیروز تا همین ساعت فقط در ذهنم یک نام میچرخد:
"قیس"
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
6⃣معاویه دائم الخدعه پس از نامه قاطعانه قیس بن سعد به مردم شام چنین وانمود کرد که قیس با آنها همراه
📍برای تهیه کتاب "الغارات" میتوانید به سایت پاتوق کتاب فردا مراجعه بفرمائید.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
بسیار خوشحالم که شما هم مانند بنده قضیه قیس بن سعد برایتان جالب شده ست! بنده از دیروز تا همین ساعت ف
📌در حکومت چهار سال و نُه ماه امیرالمومنین(ع) فرمانداران و حاکمانِ ایشان اشتباهات ریز و درشتی مرتکب شدند از جمله دزدی و اختلاس و رفتارهایی خارج از عرف که در سطح مسئولینِ حکومتِ امیرالمومنین(ع) قابل چشم پوشی نبود.
اما قیس بن سعد این ویژگی و امتیازِ شخصی را داشت که بتواند مصر با آن عظمت را اداره کند و به علاوه طوری عمل کند که از شورش عثمانی مسلکان جلوگیری شود؛ این حرف کمی نیست!
با این وجود حلقه اطرافیان و مشورتیِ ایشان طوری رفتار کردند که امام علی(ع) به این نتیجه رسیدند که قیس عزل شود...
در مکتب اسلام تاکید شده که ماموم باید اطاعتِ محض از امام زمانش داشته باشد. یعنی به محض آنکه نامه امام مبنی بر مقابله با عثمانی مسلکان به دست قیس رسید؛ او باید بلافاصله وارد عمل میشد؛اما پاسخِ قیس به امام شاید حاکی از این باشد که باورش نمیشد امام چنین نظری داشته باشد یا هشداری به امام از وجود چنین مشاورانی(عبدالله بن جعفر) بوده...
شاید یادآوری نحوه شهادت کیسان ابوعمره در سریال مختارنامه برایتان قابل ملموس تر باشد؛ مشاوره و ساده لوحیِ بن وهب(خودی) و مکر محلب(دشمن)
برتریِ قیس آن جایی پیدا شد که با وجود عزل از امیرالمومنین(ع) روی برنگرداند و پیرو ایشان و حتی فرزندان ایشان ماند؛ شیعه واقعی این ست...
تصور کنید؛ زمانی که قیس به شهرهای مدینه و کوفه وارد شده ست، بزرگان و مردم به او طعنه میزنند که: قیس را ببین؛ او عزل شده علی(ع) ست...چه شرایط سختی ست.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌در حکومت چهار سال و نُه ماه امیرالمومنین(ع) فرمانداران و حاکمانِ ایشان اشتباهات ریز و درشتی مرتکب ش
*بنده را ببخشید تا اندکی قضیه قیس بن سعد را نتوانم حل کنم دستم به تولید محتوا در کانال نمیرود.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
📌با مطالعه کتاب "الغارات" متوجه خواهید شد که:
اعراب قبل و بعد از پیامبر اکرم(ص) و اسلام آوردن شان هیچ تغییری در نگاه و سنت قبیله گرایی شان به وجود نیامد و حتی قبیله را بر اسلام ارجح میدانستند. به عنوان مثال زمانیکه امیرالمومنین(ع) یک شخص از فلان قبیله را تنبیه و مجازات میکرد، تمام آن قبیله کینه و بغضی از حضرت امیر(ع) در دلهایشان به وجود می آمد!!! یعنی عقیده قلبی شان این بوده: ابتدا قبیله سپس تمام آیات و سیره پیامبر(ص)...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
1_471545216.mp3
3.89M
🍃زیارتِ آل یاسین
با صدایِ دلنشین و گرمِ علی فانی
*روز پنجم
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
📍لازم میدانم تشکر ویژه ای از اداره پست داشته باشم که پس از شش روز کتاب را رساند.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
♡﷽♡ 🌳📚#رُمان_داستانی_مزد_خون🍩☕️ ✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ دوازدهم نگاهی بهم کرد و گفت: آ
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_مزد_خون🍩☕️
✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃
📌قسمتِ سیزدهم
از اونجایی که میدونستم سید هادی خیلی دلسوز و همین باعث میشه این چند وقت حواسش بهم بیشتر باشه، دست روی دلم گذاشتم و برای حساسیت ایجاد نکردن چند ماهی بی خیال منصور و بچه هاشون شدم...
ولی توی این چند ماه اتفاقات زیادی برای من افتاد، اتفاقاتی که روند زندگی من رو تغییر داد!
نمیدونم چی شد ولی جرقه ی این تغییر از وقتی شروع شد که یه بار سر کلاس یکی از اساتید اخلاقمون بودم حرف از دین و دینداری بود و تکامل انسان که بدون همراه این مسیر سخت هست ...
ذهنم درگیر شده بود و دلم آشوب ...
دل زدم به دریا و تصمیم گرفتم که ازدواج کنم اما در همون مرحله ی اول با مخالفت شدید خانواده روبه رو شدم که می گفتن تو هنوز بچه ای ! مگه با این شهریه ی ناچیز میشه زندگی کرد! و کلی از این دست حرفها....
البته از نظر مالی بیراه هم نمی گفتن و خدایش با این شهریه ای که ما داشتیم ازدواج پیش کش ، زنده می موندیم هنر بود!
اما من تصمیم رو گرفته بودم و اعتقادم این بود همین شهریه ی کم برکت داره و روزی دست خداست
یه بار توی جمع چند نفر از بچه هامون بودم که اتفاقا ایمان هم بود گفتم: دنبال یه دختر خوبم ...یه همراه...
که ایمان برگشت گفت: می دونی حکمت اینکه میگن با ازدواج دین انسان کامل میشه چیه!؟
هر کسی یه چیزی گفت...
اما ایمان ادامه داد: نخیرررر جانم!!!
علتش اینه که قبل از ازدواج بهشت رو میدونیم هست اما بعد ازدواج انسان به وجود جهنم هم پی میبریم! اینجوری میشه که با اعتقاد کامل به بهشت و جهنم دین انسان کامل میشه!
صدای خنده ی بچه ها رفت هوا...
من گفتم: آقا ایمان تو که خودت لالایی بلدی، چرا خودت رو انداختی وسط جهنم حضرت آقااااااا!
اصلا کم نیاورد گفت: من از اونایی هستم که وسط جهنم هم که باشم میگم انی احبک....
هیچی دیگه.....
میدونستم در مقابل شوخی های ایمان من شکست خورده ام و ترجیح دادم تسلیم بشم....
بعد از این ماجرا اتفاقا خود ایمان اومد پیشم و گفت: مرتضی حالا واقعا تصمیم گرفتی به تکامل برسی؟!
با شناختی که ازش داشتم گفتم: ایمان بی خیال!
من غلط کردم گفتم زن میخوام!
باور کن همه ی انسانها جایز الخطا که نه، ولی ممکن الخطا هستن، دست از سر کچل ما بردار!
خیلی جدی گفت: عه! واقعا!
من فکر کردم جدی گفتی میخواستم یه مورد خوب بهت معرفی کنم پس هیچی دیگه!
حالا من نمیدونستم ایمان واقعا داره جدی میگه یا دوباره میخواد دستم بندازه؟!
ریسک نکردم و بی خیالش شدم!
ایمان هم دید من واکنشی نشون ندادم دیگه صحبتی نکرد...
خبر به گوش سید هادی رسید که دنبال یه دختر پایه و خوبم...
اومد پیشم و گفت: آقا مرتضی بسلامتی پیدا کردی نیمه ی گمشده رو...
سرم رو انداختمپایین و گفتم: سید جان هیچ کس آستین برامون بالا نمیزنه!
خانوادم که کلا مخالفن!
رفقا هم که ماشاالله هیچی نگم دیگه!
لبخندی نشست روی لبش و گفت: شما سوژه رو پیدا کن، بقیه اش هم درست میشه انشاالله ...
گفتم حاجی خوب پیدا نمیشه! به قول بچه ها میگن چنین سوژه ای تو میخوای، گشتم نبود، نگرد نیست...
چشمکی زد و گفت: خوب حالا به ما هم دقیق بگو ببینم ملاک هات چیه ما هم بگردیم بالاخره خدا بزرگه!
نشستم و خیلی مفصل از کسی که مد نظرم بود براش گفتم بعد از اتمام صحبتهام، یه نگاه عمیق که حس کردم بیشتر نگاه عاقل اندر سفیه شبیه بود، بهم کرد و گفت: برادرم اینی شما دنبالشی روی زمین که نیست، حقیقتا بهشت هم نرفتم ببینم اونجا پیدا میشه یا نه!!!
شما میخوای ازدواج کنی به تکامل برسی یا که...
ادامه دارد....
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍لازم میدانم تشکر ویژه ای از اداره پست داشته باشم که پس از شش روز کتاب را رساند. ⛔️اینجا حقیقت طور
📌تهیه و مطالعه کتاب "زلزله ده ریشتری" را از دست ندهید...
نام کردستان که آمد، کتاب جذاب تر شد👌
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
🌺خدا را شکر🍃
ان شاءالله خبرهای خوب بعدی، اقتصادی باشد
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌تهیه و مطالعه کتاب "زلزله ده ریشتری" را از دست ندهید... نام کردستان که آمد، کتاب جذاب تر شد👌 ⛔️این
📍هشداری بزرگ برای نسل امروزی!
منظور از جنگ اتمی، پرتاب ده بمب هسته ای توسط رژیم صهیونیستی در شهر تهران پس از زلزله ده ریشتری ست.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍هشداری بزرگ برای نسل امروزی! منظور از جنگ اتمی، پرتاب ده بمب هسته ای توسط رژیم صهیونیستی در شهر تهر
*طبیعتاً میتوانید حدس بزنید اهداف بمب های هسته ای کدام مناطق تهران بوده ست!
پس از انفجار ده بمب هسته ای، تهران با خاک یکسان میشود...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍هشداری بزرگ برای نسل امروزی! منظور از جنگ اتمی، پرتاب ده بمب هسته ای توسط رژیم صهیونیستی در شهر تهر
📍چه ترسناک...
هدف از ریشه کنی ظلم در عالم به رشد و پیشرفت ایران و اسلام(در محدوده سرزمینی خودمان) تغییر یافت.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍چه ترسناک... هدف از ریشه کنی ظلم در عالم به رشد و پیشرفت ایران و اسلام(در محدوده سرزمینی خودمان) تغ
📌نمیگم کار بدی میکردن، نه. اما قرارمون این نبود.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
📍در ساعت ۳:۴۵ روز ۱۳ خردادماه کتابِ "زلزله ده ریشتری" به پایان رسید.
دوستان و همراهانِ عزیز؛
شما با مطالعه این کتاب متوجه میشوید که این داستان تخیلی نیست! این داستان انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی و امروزِ ماست! آنِ انقلابیون که در روزهای ابتدایی تنها آرمان شان استکبارستیزی و حذف رژیم آمریکا از صحنه روزگار بود، اما امروز آسوده در خانه هایِ مجللِ قصرگونه خود به خواب رفته اند!
و این بویِ انحراف از آرمانهاست...
ان شاءالله خداوند به ما عنایت داشته باشد که در طول زمان دچار انحراف از عقیده و آرمان نشویم و باز دردِ اصلی:
مراقبِ استدراج باشیم.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
1_471545216.mp3
3.89M
🍃زیارتِ آل یاسین
با صدایِ دلنشین و گرمِ علی فانی
*روز ششم
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
6⃣معاویه دائم الخدعه پس از نامه قاطعانه قیس بن سعد به مردم شام چنین وانمود کرد که قیس با آنها همراه
📌ادامه نکاتِ کتابِ "الغارات"
1⃣1⃣مالک اشتر پس از جنگ صفین، به محل فرمانداری اش یعنی منطقه "جزیره" برگشته بود.
*منطقه جزیره به کل منطقه شمال عراق و سوریه و قسمت هایی از ترکیه امروزی گفته میشد که مرکز این منطقه، شهر نصیبین بود.
مالک، پس از نامه حضرت امیر(ع) شبیب بن عامر را به جای خود گذاشت و به کوفه آمد.
حضرت به مالک فرمود: من تو را به چیزی سفارش نمیکنم، چون رای و نظر خودت را کافی میدانم. در نهایت او را برای فرمانداری مصر، به جای محمد بن ابی بکر فرستاد.
2⃣1⃣جاسوسان، خبر انتصاب مالک اشتر به فرمانداری مصر را به اطلاع معاویه رساندند. این خبر برای معاویه خبر بدی بود...
مالک به سمت مصر رفت تا به قُلزُم(در نزدیکی شهر سوئز امروزی) رسید. مامور معاویه خودش را در آنجا به مالک اشتر رساند و او را به منزل خودش دعوت کرد و به او غذا داد و پس از غذا برای او شربت عسل آورد که در آن سم ریخته بود. زمانیکه مالک آن شربت را نوشید،مسموم شد و به شهادت رسید.
هنگامی که خبر شهادت مالک به معاویه رسید، او برخاست و اینگونه به اهل شام بشارت داد: علی بن ابی طالب دو دست توانا داشت؛ یکی در جنگ صفین بریده شد(عمار) و دیگری امروز(مالک).
امیرالمومنین(ع) بسیار بر شهادت او افسوس و حسرت میخورد و میفرمود: خداوند چه خوبی هایی به مالک داده بود! مالک، چه مالکی! اگر کوه بود، کوهی عظیم بود، اگر سنگ بود، سنگی سخت بود. برای کسی مثل مالک باید گریست، آیا کسی مثل مالک پیدا میشود؟
3⃣1⃣وقتی محمد بن ابی بکر شنید امام علی(ع) مالک را به مصر فرستاده ست، ناراحت شد. حضرت پس از شهادت مالک به محمد بن ابی بکر نامه نوشت و از او دلجویی کرد.
معاویه در آن زمان تنها به تصرف مصر فکر میکرد و در عین حال از اهل آن میترسید؛ یکی به دلیل نزدیکی مصر به شام و دیگر اینکه غالب مصریان با طرفداران عثمان شدیداً مخالف بودند.
دلبستگی معاویه به مصر به دلیل فراوانی مالیات آنجا بود.
او نامه ای به مسلمه بن مخلد و معاویه بن حُدَیج که سردسته مخالفان امام(ع) در مصر بودند نوشت. در این نامه علاوه بر تمجیدهایِ فراوان از کارهای آن دو، آنها را به مقاومت در راه خونخواهی عثمان و جهاد با دشمنان فراخواند و به آینده امید داد.
مسلمه و معاویه بن حدیج در جواب از معاویه خواستند که زودتر لشکر پیاده و سواره خود را به کمک آنها بفرستد که در اینصورت پیروزی آنها قطعی خواهد بود.
معاویه دستور داد لشکری شش هزار نفری به فرماندهی عمرو عاص برای فتح مصر حرکت کند.
4⃣1⃣زمانی که عمرو عاص به نزدیکی مصر رسید، عثمانی مسلکانِ مصر پیش او جمع شدند.
محمد بن ابی بکر به امام علی(ع) نامه نوشت که: عثمانی مسلکان دور عمرو جمع شده اند، کسانی که پیش من هستند هم در کارها سستی میکنند. اگر به مصر نیاز داری مال و نیرو برایم بفرست.
حضرت در پاسخ به او نوشت:
اینکه هم عقیده هایِ عمرو عاص به سوی او رفته اند، برای تو بهتر از آن ست که پیش تو بمانند. گفته ای عده ای از اطرافیانت سستی میکنند، تو سستی نکن، هر چند آنها سستی کنند. حصار شهر را محکم کن. یارانت را دور خودت جمع کن و نگهبانانی را در لشکرت بگذار تا اخبار آن را به تو برسانند. کِنانه بن بِشر را که به خیرخواهی و شجاعت و تجربه معروف ست برای جنگ با آنها بفرست. من هم به هر وسیله ای که شده عده ای را به یاری ات میفرستم. در برابر دشمنت مقاومت کن و با بصیرت کارها را پیش ببر و بر آن عقیده که هستی با آنها بجنگ.
5⃣1⃣محمد بن ابی بکر حدود دو هزار نفر را به فرماندهی کنانه بن بشر برای جنگ به بیرون شهر فرستاد و حدود همین تعداد هم همراه خود او در شهر ماندند. جنگ بیرون از شهر در ابتدا به سود لشکر کنانه پیش میرفت؛ اما زمانیکه لشکر انبوه معاویه بن حدیج به کمک عمرو عاص آمد، نتیجه میدان تغییر پیدا کرد و در نهایت کنانه بن بشر به شهادت رسید. به محض آنکه خبر شهادت او به یاران محمد بن ابی بکر رسید، از دور او پراکنده شدند. محمد زمانی که خود را تنها دید از شهر خارج شد و به راه افتاد تا اینکه به خرابه ای رسید و در آنجا پناه گرفت. بالاخره توانستند محل اختفای محمد را پیدا کنند. او را از آنجا بیرون کشیدند و در حالی که از شدت تشنگی نزدیک بود بمیرد به فسطاط بردند.
عبدالرحمن بن ابی بکر(برادر محمد) که در لشکر معاویه بود، خودش را به عمرو عاص رساند و گفت: به خدا قسم نباید برادرم را اسیر و دست بسته بکشید. کسی را پیش معاویه بن حدیج بفرست و نگذار محمد را بکشد.
عمرو عاص به معاویه بن حدیج پیغام داد که محمد را پیش من بیاور؛ اما جواب او این بود: شما پسرعموی من کنانه بن بشر را کشتید، من نباید محمد را بکشم؟ هرگز!
معاویه بن حدیج، محمد بن ابی بکر را گردن زد، سپس بدن او را درون شکم الاغ مرده ای گذاشت و آتش زد. معاویه بن حدیج فردی ملعون و خبیث بود که همواره به امیرالمومنین(ع) دشنام میداد.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌ادامه نکاتِ کتابِ "الغارات" 1⃣1⃣مالک اشتر پس از جنگ صفین، به محل فرمانداری اش یعنی منطقه "جزیره" ب
وقتی خبر قتل این گونه محمد بن ابی بکر به خواهر او عایشه رسید، بسیار محزون و بی تاب شد و پس از آن، بعد از هر نماز معاویه بن حدیج و عمرو عاص و معاویه بن ابی سفیان را نفرین میکرد و قسم خورد که از آن به بعد گوشت کباب شده نخورد و تا زنده بود کباب نخورد.
ادامه دارد...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍اینکه آمار فوتی هایِ کرونا در ایران به صفر رسید، یک پیروزی فراتر از بزرگ ست
در دو سال اخیر خدا میداند که شبانه روزی چقدر تحقیر و تخریب کردند و با هر ابزاری به جمهوری اسلامی تاختند...امروز باید آمار ایران و اروپا و آمریکا در چشم اپوزیسیون فرو کرد.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 غذا دادن به پرندگان سالخورده!🌿
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 ببينيد | ۳۳ سال پیش در چنین لحظاتی (ساعت ۲۲:۲۰) روح بلند و ملکوتی رهبر مستضعفان و آزادیخواهان جهان به ملکوت اعلی پیوست...
➕ بخشی از قرائت وصيتنامه امام (ره) توسط حضرت آیت الله خامنهای
💻 @Khamenei_ir
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran