داستان پیامبر، قسمت دهم، پسرعموی پیامبر.pdf
714.5K
🔰 داستان پیامبر، قسمت دهم، پسرعموی پیامبر
✅قسمتی از داستان:
پیامبر خدا و چند نفر دیگه از عموهای ایشون رفتن خونه حضرت ابوطالب و خواستند که حضرت ابوطالب
بچههاشون رو بدن به فامیل تا اونا از بچهها نگهداری کنن.😊
از قضا حضرت ابوطالب، پسر شش سالهاش یعنی علی بن ابیطالب رو داد به پیامبر خدا .🥰
#پیامبر(ص)
#قسمت_دهم
جهت مطالعه متن قصه ها📖:
❥@matn_ghese_ghahremanha
داستان پیامبر، قسمت یازدهم، بعثت پیامبر.pdf
844.6K
🔰 داستان پیامبر، قسمت یازدهم، بعثت پیامبر
✅قسمتی از داستان:
پیامبر خدا تو اون غار مینشستن و به آسمونها فکر میکردند. شما شده تا حالا به آسمونها فکر کنید؟🌌
تا حالا شده با خودتون فکر کنید کی این آسمونها رو خلق کرده؟🌄
کی اینقدر قشنگ نقاشی کشیده؟؟🎨
#پیامبر(ص)
#قسمت_یازدهم
جهت مطالعه متن قصه ها📖:
❥@matn_ghese_ghahremanha
داستان پیامبر، قسمت دوازدهم، اولین مسلمانان،.pdf
897.9K
🔰 داستان پیامبر، قسمت دوازدهم، اولین مسلمانان
✅قسمتی از داستان:
پیامبر از همسرشون حضرت خدیجه دعوت کردن تا ایشون هم ایمان بیارن و مسلمون بشن.☺️
حضرت خدیجه بدون اینکه هیچ مِن و منی کنن یا تردیدی داشته باشن فورا گفتند من به شما ایمان
آوردم 🥰
#پیامبر(ص)
#قسمت_دوازدهم
جهت مطالعه متن قصه ها📖:
❥@matn_ghese_ghahremanha
داستان پیامبر قسمت سیزدهم، اولین نماز جماعت.pdf
779.6K
🔰 داستان پیامبر، قسمت سیزدهم، اولین نماز جماعت
✅️قسمتی از داستان:
روزی پیامبر به همراه حضرت خدیجه و امام علی علیه السلام رفته بودن بیرون از خونهشون، توی یه جایی که کسی نبود و اونجا وایستادن نماز بخونن 🤲
که یک مرتبه حضرت ابوطالب از راه رسیدن.تا از راه رسید، با تعجب به اونها نگاه کرد.😳
#پیامبر(ص)
#قسمت_سیزدهم
جهت مطالعه متن قصه ها📖:
❥@matn_ghese_ghahremanha
داستان پیامبر، قسمت چهاردهم، مهمانی خانه پیامبر .pdf
841.9K
🔰 داستان پیامبر، قسمت چهاردهم، مهمانی خانه پیامبر
✅قسمتی از داستان:
پیامبر خدا از جاشون بلند شدن و شروع به صحبت کردن و گفتن: «ای فامیلهای عزیزم! به خدا سوگند که در کل اعراب جوانی رو سراغ ندارم که هدیهای بهتر از هدیهای که من برای شما آوردم برای فامیلهاش آورده باشه.»😉😍
#پیامبر(ص)
#قسمت_چهاردهم
جهت مطالعه متن قصه ها📖:
❥@matn_ghese_ghahremanha
داستان پیامبر، قسمت پانزدهم، خبر مهم پیامبر.pdf
777.3K
🔰 داستان پیامبر، قسمت پانزدهم، خبر مهم پیامبر
✅قسمتی از داستان:
پیامبر خدا توی شهر داشتن رد میشدن، ابولهب عموی پیامبر تا حضرت رو میدید با مسخره کردن میگفت: «سلام پیامبر خدا، حالت چطوره؟ میبینم که باز پیامبر شدهای.»😡
#پیامبر(ص)
#قسمت_پانزدهم
جهت مطالعه متن قصه ها📖:
❥@matn_ghese_ghahremanha