بگذار برایت چای بریزم!
امروز به شکل غریبی زیبایی!
نگاهت امروز در اوج آشنایی غریب است!
بنشین جان جهان،
جرعه جرعه چای تازه دم کردهام تو را میخواند.
بنشین و بگو برایم از غریبی این نگاه؛
بگو که بدانم کدام دل سنگی غم نشانده به دلت که اینگونه دلگیر پناه آوردی به اطلسیهای زیر دیوار فیروزهای!
خب..
اصلا نگو...
سکوت گلهمندت کر کرده گوش فلک را
بنشین تا من بگویم از روزهایی که نبودی،
از لحظاتی که بی تو گذشت.
راستی،گفته بودم که چقدر دوستت دارم!
گفته بودم که از آمدنت تا چه حد خوشحالم!
گفته بودم بودنت حتی برای شمعدانیها و اطلسی ها هم فرح بخش است!
بودنت شعر است...
همانقدر نرم و لطیف،
همانقدر آرام و سبک،
بودنت خوب است جان جهان
بودنت زیادی خوب است برای منی که خوب نبودم برایت...(:
#مأوا
کربلایی مهدی رعنایی4_5976717480834369024.mp3
زمان:
حجم:
5.7M
حالا که زهرا شد مالِ حیدر
یکجور دیگه خوشحالِ حیدر ..
یا مولا مبارکه یا زهرا:)💚
مأوآ...
بیچاره غمت را راهی به جز نجف نیست:)
دریاب این گدا را تا سمت شر نرفته:)
آدما ساعت شنی نیستن که
سرو تهشون کنیم دوباره از اول شروع بشن ؛
گاهی اوقات آدما تموم میشن!
مراقب دل آدما باشیم...
دلم آرامش میخواهد!
حتی شده به اندازهی نوشیدن
یک فنجان چای کنار تو،
یا به اندازهی قدم گذاشتن روی
سنگ فرش خیس پیادهرو.
من باشم و نم باران و سکوتِ خدایِ بالای سر و
یک پیاده روی طولانی تا تو،
تا چشمان تو،
همانجا که تا چشم از چالهی پر آب زیر پایم گرفتم،
نگاه به نگاهت بدوزم و سلول به سلول تنم یک آخیشِ از ته دل نثار روح و روان نا آرامم کنند.
فقط تو میدانی و خدا که جز چشمانت مأمنی نیست منِ نا آرام این روز ها را.
دلم آرامشی میخواهد از جنس تو،
حالا میخواهد زیر باران باشد
یا فنجان چای به دست و پشت میز!
من فقط آن لحظه را میخواهم که آرام بگیرد
این منِ نا آرام...
#مأوا
میدونید...!
یه وقتهایی هم هست که دلت میخواد حرف بزنی،
گوش شنوا هم هست،
اما هر چی سعی میکنی نمیتونی کلمات رو کنار هم بچینی!
انگار کلمات توانایی نشون دادن حرفای دلت رو ندارن،
و این درده...