eitaa logo
شـاید‌ من:)
472 دنبال‌کننده
995 عکس
282 ویدیو
5 فایل
[این منم بخشی از خودم که اینجا نشونش میدم☁️⚽️] _شیعه علی ابن ابیطالب:) کپی متون؟ از دل برآمده را کجایش میبرید؟ جوانه زدن؟دوم سومین ماه پاییز هزار چهارصد دو
مشاهده در ایتا
دانلود
ننجونِ درونِ عزیزم؛ [زندگی میگذره میگذره میگذره یهو یه جا میاد خرخره تورو میچسبه و ولت نمیکنه؛ و تو هی نگاه میکنی و دست و پا میزنی و طلب کمک میکنی، ولی هیچکس جز خودت و خدات، نمیتونه کمکت کنه و آدمها فقط میتونن کنارت باشن؛ قبلا گفتم گاهی از زندگی واقعا لذت میبرم ولی گاهی واقعا از زندگی متنفرم، اصولا وقتایی از زندگی متنفر میشم که ادمها اذیتم میکنن، اما حالا راستش ادمها کاری کردن که از شخصیت خودم هم متنفر باشم؛ نه این شخصیت ها، نه! چون این شخصیت الانم حاصل تغییر اون شخصیتمه که ادم ها باعث شدن ازش متنفر بشم، من ادم بدی نبودم، فقط بلد نبودم کجا باید چطور رفتار کنم و چطور بتونم احساساتم رو کنترل کنم.. به هرحال الان که دارم مینویسم، از شخصیتی که دارم میسازم با همه نقص هاش، از زندگیم با همه مشکلاتم، از ادمها با تمام ناراحتیم ازشون خوشحالم، چون یاد گرفتم دیگه اهمیت ندم، یعنی کمتر اهمیت بدم! و اون چیزهایی که دست من نیست و قابل تغییر نیست رو دیگه غصه ای بابتش نخورم و تهش یه برچسب [دَرِکه] بچسبونم تنش و اون پرونده رو برای همیشه ببندم:) *تغییر رو میشه بین این دوماه یعنی از نامه چهل و این نامه فهمید..] - چهلمین و یکمین نامه من به مادر بزرگِ درونم:)-
شـاید‌ من:)
راستی یه خبر خوب، دعاهات تاثیر داشت:) من خیلی خیلی نزدیک شدم به همونی که میخوام بشم:) _ادامه نامه چهل و یکم
هدایت شده از شـاید‌ من:)
ننجونِ درونِ عزیزم؛ [من به هرچیزی که حس کنم ممکنه دیگه برای من نباشه، دیگه علاقه قبل رو نسبت بهش ندارم! مثل انسان ها، یه سری موزیک ها، یه سری ‌کتاب ها؛ انگار تو اطرافیان اونا باید فقط متعلق به من باشه و وقتی واسه همه آشنا به نظر میاد، دیگه دوستشون ندارم.. میفهمین چی میگم؟! انگار یه چیزایی اینطورین که من زودتر از همتون پیداشون کردم و باید متعلق به من باقی بمونه و وقتی میبینم اون دیده شده احساس میکنم دیگه مال من نیست، دیگه خاص نیست. من ادم چیزهای کوچیکی ام که خودم بزرگش کردم.] - بیست و ششمین نامه من به مادر بزرگِ درونم:)-
گاهی میشینم ماجرای های ، ها ، پیام های قدیمی گامال رو میخونم و میگمم: اوهههه اینا رو من نوشتم؟! این همه احساسات قشنگ رو؟! بعدش دلم میخواد همرو دوباره بفرستم اینجا یا سنجاقشون کنم ولی بیشتر از این حرفان! پس این پیام رو سنجاق میکنم که شما هروقت دلتون تنگ شد واسه شاید نویسنده اون # رو کلیک کنید:)
از اینکه تو گوشی یکی از رفیقام زرافه کوچولو سیوم و تو گوشی یکی دیگه مامانی، حقیقتاااا اکلیلی میشممم:))
هدایت شده از هِزارویك‌شَب
هدایت شده از وکنا تاج سر
من آدم دیوونگی‌ام. تنه‌ی درخت ها رو بو می‌کنم. موقع اساس‌کشی بوی خونه که از ساکنان قبلی مونده رو حس می‌کنم. برای فهمیدن احساسات آدما به چشم‌ها و دست‌هاشون نگاه می‌کنم نه به کلمه‌هاشون. با بچه‌ها تو کوچه گل‌کوچیک و قایم‌موشک بازی می‌کنم. وقتی از کنار درخت کاج رد می‌شم بوش می‌کنم. با گربه‌ها سلام‌علیک می‌کنم. روی شن‌های خیس دراز می‌کشم. جلوی پنکه آهنگ می‌خونم. فیلم موردعلاقمو دوباره و دوباره نگاه می‌کنم. تماشا کردن ستاره‌ها و شب رو به بحث‌های سیاسی و کاری ترجیح می‌دم. رو موتور به بچه‌ها چشمک می‌زنم. حتی اگه غم تا ته وجودم رسوخ کرده باشه، حتی اگه کلافه و ناراحت باشم، زنده می‌مونم.
هدایت شده از ✦اخگر
-یه تقدیمیِ کوچولو داریم.🤏🏻 شما این پیام رو فور می‌کنید تو چنلتون، و تگتون به همراه تایپ mbti‌تون رو تو این سطل "🗑" برام میذارید؛ تا من هم به صورت رندوم دوتا شخصیت فیلم/سریال/سلبریتی هم‌تایپتون رو نشونتون بدم. Limit | capacity
و چه خوش است خیال تو و دیدنت و من چه خوشبختم که میتوانم این چنین ببینمت و تصورت کنم؛ تو چقدر ناکامی که از دیدن زیبایی خود دریغی:)