~رمان ماموریت ویژه~ #پارت_شانزده ~محمد~ رفتم و با اجازه اقای عبدی بازجویی از الکساندر رو شروع کردم +خب خودتو معرفی کن _یعنی تو نمیدونی من کیم😏 +چرا میخوام از زبونت خودت بشنوم _الکساندر 20ساله اصالتا تبریزی +همین؟ _چیز دیگه ای یادم نمیاد😏 +همسر خانم شارلوت والر وارن لوپز،سابقه دار،تبریز به دنیا اومدی،پدرت تبریزی و مادرت اهوازی بازم بگم یا یادت اومد؟ _😧😧😧😧😧😧😧 +پس هرچی میپرسم کامل جواب بده +خب هدفتون برای گروگان گیری چی بود؟ _ههههدف؟! +آره هدف _ما هدفی نداشتیم، یکی ما رو مجبور کرد این کار رو انجام بدیم +کی و چجوری مجبورتون کرد؟ _اسمش خسرو هست +خب چجوری مجبورتون کرد؟ _زنم شارلوت رو گرگان گرفتن و مجبورمون کردن دوتایی توی این کار باشیم +پس بازم بالا تر از تو هست _😞😞😞 +پیامک ها چی؟ اونم مجبورت کردن😒 _سیم کارت هایی که باهاش پیام میدادم رو تحت نطر داشتن و نمیتونستم کاری بکنم😞 +میدونی نزدیک بود ی جوون هم سن و ساله خودت رو بکشی؟ _چچچچچی😨😨 +نکنه اینم انکار میکنی؟ _مممن کاری نننکردم فقط بهم گفته بودن پیامک بده و این پسره که فک کنم اسمش داوود بود رو گروگان بگیر +الان از کارت پشیمونی؟ _آره به خدا هر کاری بگین انجام میدم هر سوالی که بگین جواب میدم راست میگم +امیدوارم _باور کنید به خدا +تا حالا با بالا دستیت، خسرو ملاقات نکردی _چرا سه بار +چهره ش یادته؟ _اره، کامل کامل +خب پس بلند شو _چچچچشم +حمید حمید *بله اقا +ایشون و ببر اتاق چهره پردازی من الان میام *چشم پ.ن عجب پروییه میگم یادم نیس😒 پ.ن الکساندر شوهر شارلوته😨 پ.ن بالا تر از الکساندر هم هست😨 ایدی و ناشناس برای نظرات🤗 @bdbdjndndu https://harfeto.timefriend.net/16372248060266

~رمان ماموریت ویژه~ #پارت_شانزده ~محمد~ رفتم و با اجازه اقای عبدی بازجویی از الکساندر رو شروع کردم +خب خودتو معرفی کن _یعنی تو نمیدونی من کیم😏 +چرا میخوام از زبونت خودت بشنوم _الکساندر 20ساله اصالتا تبریزی +همین؟ _چیز دیگه ای یادم نمیاد😏 +همسر خانم شارلوت والر وارن لوپز،سابقه دار،تبریز به دنیا اومدی،پدرت تبریزی و مادرت اهوازی بازم بگم یا یادت اومد؟ _😧😧😧😧😧😧😧 +پس هرچی میپرسم کامل جواب بده +خب هدفتون برای گروگان گیری چی بود؟ _ههههدف؟! +آره هدف _ما هدفی نداشتیم، یکی ما رو مجبور کرد این کار رو انجام بدیم +کی و چجوری مجبورتون کرد؟ _اسمش خسرو هست +خب چجوری مجبورتون کرد؟ _زنم شارلوت رو گرگان گرفتن و مجبورمون کردن دوتایی توی این کار باشیم +پس بازم بالا تر از تو هست _😞😞😞 +پیامک ها چی؟ اونم مجبورت کردن😒 _سیم کارت هایی که باهاش پیام میدادم رو تحت نطر داشتن و نمیتونستم کاری بکنم😞 +میدونی نزدیک بود ی جوون هم سن و ساله خودت رو بکشی؟ _چچچچچی😨😨 +نکنه اینم انکار میکنی؟ _مممن کاری نننکردم فقط بهم گفته بودن پیامک بده و این پسره که فک کنم اسمش داوود بود رو گروگان بگیر +الان از کارت پشیمونی؟ _آره به خدا هر کاری بگین انجام میدم هر سوالی که بگین جواب میدم راست میگم +امیدوارم _باور کنید به خدا +تا حالا با بالا دستیت، خسرو ملاقات نکردی _چرا سه بار +چهره ش یادته؟ _اره، کامل کامل +خب پس بلند شو _چچچچشم +حمید حمید *بله اقا +ایشون و ببر اتاق چهره پردازی من الان میام *چشم پ.ن عجب پروییه میگم یادم نیس😒 پ.ن الکساندر شوهر شارلوته😨 پ.ن بالا تر از الکساندر هم هست😨 ایدی و ناشناس برای نظرات🤗 @bdbdjndndu https://harfeto.timefriend.net/16372248060266

#رمان #بیقرار ❤ #پارت_شانزده «دیبا» پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوف پس از دنگو فنگی جات ثبت نام رفتم تو طبقه رمان یه کتابو برداشتم هندزفریمو توگوشم کردم با چه سختی خدا میداند اهنگ ملایم همیشگیمو گذاشتم اما با اهنگ غمگین روبرو شدم♬♪♬ سرمو گذاشتم رومیز و دستامو روش گرفتم به اتفاقات گذشته فکر کردم بغض کردم سعی کردم به خاطر رمانی که سرم روشه هم گریه نکنم اما یهو اهنگه رفت تو اووووووج غمگینیش و منم یاد این افتادم که داداشم... 💔 بغضم ترکیدو بی صدا اشک ریختم😭 در حتل گریه و احسایات بازی در اوردن بودم که..... یهو رفت رو اهنگ یارم یار ای یار یار با صدای حمید هیراد😑🤣🤣 یعنی قــشـــنگ ریـــــــــــــــــــد تو احساسم🤣🤣🤣 «داوود» کسی دنبالشه جونش تو خطره نمی تونه رمان در بده😂😂😂 ادامه دارد... #عاشق_شهادت 💙 پ. ن¹: در چه حالید؟ 😂😂😂 پ. ن²: خوب ایسگاتون کردم😝 پ. ن ³: بلند ترین پـــارت جهان😂💔 ناشناس نظرات https://harfeto.timefriend.net/16388527315403 ایدی نظرات @LOVEGOT