eitaa logo
ماه‌شب‌تارم!☽
7 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
﴾﷽﴿ رمان‌ماه‌شب‌تاࢪم...☽ ازڪپے‌‌وخواندن‌ࢪ‌مان‌بدون‌ذڪر‌منبع‌‌و‌در‌صورت‌عضو‌نبودن‌ࢪ‌اضے‌نیستم‌... رمان‌در‌زمان‌خاصی‌‌یابه‌صورت‌روزانه‌پار‌ت‌گذاری‌نمیشود‌(:
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 رفتم دم اتاقش... نفس عمیقی کشیدم و در زدم -بیا تو وقتی وارد شدم سرش تو لبتاب بود... ساکت بودم... وقتی سکوتمو دید سرشو بلند کرد... وقتی دید منم شوکه شد... +تو مشکلت پوله؟ -چی؟متوجه نمیشم +من حاضرم اگر پدر اجازه بده تمام ارثمو بهت ببخشم صداشو به حالت مسخره ای نازک کرد و گفت -اوووو چه دخترک مهربون و بخشنده اییییی بعدم جدی شد و گفت -دختر خوب، مشکل همینجاست که عمو اجازه نمیده، منم دنبال ارث تو نیستم حالام اگر مزخرفاتت تموم شده میتونی بری بیرون و بزاری کارمو بکنم بعدم سرشو کرد تو لبتابش... خونم از این همه وقاحت به جوش اومد و با اخم گفتم +اونوقت کارت کشتن عموییه که برات همه کار کرده؟اع؟ اگر دنبال ارث من نیستی پس چرا میخدای قبل از اینکه کار از کار بگذره بابامو بکشی... با چشمایی گرد شده سرشو آورد بالا و نگاهم کرد -چی؟ داری منو متهم میکنی؟ اونم متهم به قتل عموم؟ بهتره بفهمی چی داری میگی +من میفهمم، خودم دیدم که به اون خدمتکار یه شیشه دادی که بریزه تو نوشیدنی بابا اول کمی فکر کرد بعد ریلکس گفت -اون داروی عمو بود +دروغه... -خب،منو تو میدونیم که این دروغه، ولی ایا بقیم حرفتو قبول میکنن؟ ببین دخترجون، بزار واضح بهت بگم بنظرت اگر موضوع رو تعریف کنیم... حرف منو که جای پسرشونم باور میکنن یا توی غربتی که معلوم نیست تو چه خانواده ای بزرگ شدی؟ هووووم؟ ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱