🌸🍃🌸🍃🌸
⚠️پنج چیزی که #همین_الان، باید #متوقف_کنید👇
1⃣راضی نگه داشتن همگان
2⃣زندگی کردن در گذشتـه
3⃣کم ارزش کردن خودتان
4⃣فکـر کردن بیـش از حـد
5⃣مقایسه خود با بقیه
#مشاوره
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_نهم وقتی که مطمئن شد، تمام توجه دلسا به آنهاست، صورتش را ب
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_دهم
مینو که از تعجب دهانش مانند ماهی باز مانده بود، گفت: «نه بابا! مگه این گفته بود خوندنم بلده؟ »
ستاره موهای بافته مینو را از پشت شال لیموییاش کشید.
-مگه تو قبلا اینو میشناختی خانم؟
مینو ابروهایش را بالا داد و حق به جانب گفت:
«مثلا الان باهاش افتخار آشنایی پیدا کردیما!»
همهمههای چند لحظه پیش، جایش را به سکوتی درحال انتظار داد. جمع جوانان مشتاق در محاصره درختان بید مجنون، دایرهوار نشسته بودند. در مرکز دایره، آرش بلندگو به دست ایستاده بود و از کیان درخواست کرد که برای خواندن ترانهاش کنار او بیاید.
آرش اضافه کرد: «دوستان! آقا کیان ما، تازه استعدادشون کشفشده. البته نقش بنده هم در کشف ایشون کم نبوده، یعنی خداوکیلی آنچنان تقلید صدا میکنه که فکر میکنی خواننده اختصاصی داره برا خودت میخونه. یهبار که تو حموم میخوند، اتفاقی صداشو شنیدمو به استعداد تقلید صداش پی بردم..»
با گفتن این جمله، همه زدند زیر خنده. کیان که در آن لحظه کنار آرش ایستاده بود، خندهی نمکینی کرد. دستش را روی سینهاش گذاشت و سرش را پایین انداخت. هرازگاهی هم نگاهی به ستاره میانداخت. ستاره تنها با لبخند ملایم، جواب نگاههایش را میداد.
مینو هم که انگار دنبال چنین صحنه عاشقانهای، میگشت، نتوانست برخلاف ستاره، ذوقش را پنهان کند.
بعد از تشویق حاضران، نور محوطه کم شد. موسیقی بیکلامی که تا چند لحظه پیش در جریان بود، جایش را به موسیقی تندتری داد. از میان درختان بیدی که دورتادور باغ را گرفته بود، نورهای رنگی مانند ستاره در آسمان چشمک میزدند.
گوشهای آنطرفتر دلسا کنار مهرداد نشسته بود و تمام حواسش به نگاههایی بود که بین ستاره و کیان رد و بدل میشد و ستاره از این مرکز توجه بودن نهایت لذت را میبرد.
کیان بلندگوی مشکی_قرمزی که تا چند لحظه پیش در دست آرش بود را امانت گرفت و دست چپش را به زنجیر طلایی که در گردنش بود، آویزان کرد. با ریتم آهنگ سرش را تکان داد و خواند:
« شال قرمز... شال قرمز...»
ستاره با شنیدن نام آهنگ، ابروانش را کمی بالا داد و سرش را به معنای تائید آهنگ تکان داد. آرنجش را روی ساق دست دیگرش تکیه گاه کرد و همراه با ترانه، انگشتان لاک زدهاش را روی صورتش ریتمیک تکان داد.
کیان همانطور که حس گرفته بود، خواند.
-نم بارون.. ، من و تو.. ، صدای موج دریا... مگه داریم؟ مگه داریم؟
نگاهش را دلبرانه به سمت ستاره کشاند و انگشت اشارهاش را دایرهوار در هوا چرخاند.
-آخ بگردم به دورِ سرت، ای دلبر زیبا!
وای چه حالی؟ مگه داریم؟ مگه داریم؟
ستاره لبخندی به گوشهی صورتش زد.
و به معنی، "کمتر خالی ببند" سرش را به مینو چرخاند و دوباره لبخند زنان به کیان نگاه کرد.
-مگه داریم؟ مثل تو عاشق و حساس؟
ناخن اشارهاش را با تاکید رو به ستاره گرفت.
-بهترین جای جهان، الان همینجاست.
با دست به خودش و ستاره اشاره کرد.
-من و تو ساحل این دریا کنار و ناز یار و دل بیقرارو...
مینو آنقدر ذوقزده شده بود که نزدیک بود در اثر ضربههای مداومش، پهلوی ستاره را سوراخ کند.
ستاره از شدت هیجان، کمی روی صندلیاش جابهجا شد.
-یار برو رو دارِ من، عشق منی، یار من. عاشقِ دلت، شده دلْ عاشق و دلدارِ من. آخه عاشقی کارته، آخرش تو این رابطه، مثل دلته، دل من، آخه دلمم، کارته...
کیان با حرکت دست از جمعیت حاضر، همخوانی با او را طلب کرد.
#نویسنده: ف.سادات{طوبی}
❌کپی به هر نحو ممنوع!
در صورت ضرورت به آیدی نویسنده پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
#انگیزشی
اگر یک شخص غنی که به او اطمینان داری به تو بگوید: نگران نباش و غصهی بدهیات را نخور، خیالت راحت باشه، من هستم.😊
ببین این حرف چقدر به تو #آرامش می بخشه و راحت می شوی...!
#خدای_مهربان که غنی و تواناست به تو فرمود:
#آیا_خداوند_برای_بندهاش_کافی_نیست؟
🎤حاج اسماعیل دولابی( رح)
#در_محضر_بزرگان
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
موج کره ای.mp3
36.14M
📌 #موج_کره_ای 🇰🇷
💠 #جلسه_دهم
📣#برای_مربی
📎#گناه_گریزی
📎#پادکست_صوتی
📎#بی_تی_اس #کیپاپ
🎧 بی تی اس(BTS) ، اکسو (EXO) ، بلک پینک ( BLACKPINK)
🔴 نفوذ موسیقی کره ای میان دانش آموزان خصوصا #دختران نوجوان
🔺پایان
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_دهم مینو که از تعجب دهانش مانند ماهی باز مانده بود، گفت: «نه
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_یازدهم
صدای دختران و پسرانی که از خود، بیخود شده بودند. بلند شد:
«یارِ برو رو دارِ من، عشق منی، یاره من. عاشقِ دلت، شده دلْ عاشق و دلدارِ من. آخه عاشقی کارته، آخرش تو این رابطه، مثل دلته، دل من، آخه دلمم، کارته...
بعد همانطور که بلندگو به دستش بود، جمع را تشویق به دست زدن کرد و همزمان خواند.
- دیدمت از راه دور، آرام میزدی قدم.
انگشتش را نزدیک شقیقهاش آورد.
- با نگاهت از سرم رفت، کل روزهای بدم.
دوباره رو به ستاره کرد و چشمکی تحویلش داد.
-موی مشکی، شال قرمز! وای چه کارها میکند!
مینو که از خنده درحال منفجر شدن بود، دستش را روی دلش گذاشته بود. خم شد و رو به ستار گفت: «شنل قرمزی! راستشرو بگو، چه کارها میکنی؟»
ستاره ضربهای به شانهی مینو زد، بهشوخی گفت: «گمشو»
قهقهه مینو بلند شد. انگار که ستاره به او گفته باشد، ای جانم!
کیان ادامه داد:
- بوی عطرت در هوا، میگفت که من آمدم.
بعد سرش را جنباند و ادامه داد:
مگه داریم؟ مثل تو عاشق و حساس؟
ستاره که قند در دلش آب شده بود، نگاهش را با عشوه ویژهای به سمت کیان پرتاب کرد. لبش را گزید و با خندهای مستانه سرش را پایین انداخت.
کیان بشکنی در هوا زد:
«بهترین جای جهان، الان همینجاست. من و تو، ساحل این دریا کنار و ناز یار و»
دستش را به صورت ضربهای روی قلبش میگذاشت و برمیداشت. همه با هم خواندند:
یار برو رو دارِ من،عشق منی، یار من. عاشقِ دلت، شده دلْ عاشق و دلدار من. آخه عاشقی کارته، آخرش تو این رابطه، مثل دلته، دل من، آخه دلمم، کارته....
صدای جیغ و سوت پسرها و دخترها به هوا بلند شد.
کیان دستی به موهای ژل زدهاش کشید و با ژستی خاص در برابر جمع تعظیم کرد.
#نویسنده: ف.سادات{طوبی}
❌❌کپی به هر نحو ممنوع!
در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi