1_422930050.mp3
4.78M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت 2⃣ وظایف منتظران
🔵 #شناخت_امام_زمان وظیفه یک #منتظر
🎙#ابراهیم_افشاری
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
#رسانه_الهی 🕌
خجالت میکشم... 😔
اسمم را گذاشته ام: #مـــــنتظر💔
اما زمـانی که دفتر #انتظارم را ورق
میزنی📖 می بینی؛
فضای مجازی را بیشتر از امامم میشناسم😔🚶🏻♂
حتی گاهی صبح آفتاب نزده🌥
آنها را چِک میکنم ...
اما #عهــدم را نــــه❗️
در قنوت نمازهایمان ↯
برای #مهدےفاطمه🙂
دعا کنیم🤲
#تلنگرانه
#رسانه_الهی 🕌 @mediumelahi
دوستان عزیز
برای دسترسی به موضوعات گذشته و مطالب کانال رسانه الهی، جستجو کنید👇👇👇👇👇👇👇👇
#داستان_کوتاه
#داستانک
#انگیزشی
#موفقیت
#تلنگر
#شهدا
#پرسش_پاسخ_احکام
#شهیدانه
#تلنگرانه
#مهدےفاطمه
#مـــــنتظر
#حجاب_نگاه
#عبادت
#دوستان_نااهل
#دوستان_ناباب
#دوست_یابى
#چشم_چرانى
#نامحرم
#افکار_شیطانى
#كنترل_چشم
#پرسش_پاسخ
#السّلام_علیک_یا_ابا_عبداللّه
#خدا
#هدف
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا_برای_ظهور
#عمو_عباس
#تاسوعا
#رمان_راز_درخت_کاج...
#حجاب
#ارتباط_با_خدا
#ظهور
#کرونا
#داستان_واقعی....
و دهها موضوع دیگر👌
#رسانه_الهی 🕌 @mediumelahi
دوستان عزیز
برای دسترسی به موضوعات گذشته و مطالب کانال رسانه الهی، جستجو کنید👇👇👇👇👇👇👇👇
#داستان_کوتاه
#داستانک
#انگیزشی
#موفقیت
#تلنگر
#شهدا
#پرسش_پاسخ_احکام
#شهیدانه
#تلنگرانه
#مهدےفاطمه
#مـــــنتظر
#حجاب_نگاه
#عبادت
#دوستان_نااهل
#دوستان_ناباب
#دوست_یابى
#چشم_چرانى
#نامحرم
#افکار_شیطانى
#كنترل_چشم
#پرسش_پاسخ
#السّلام_علیک_یا_ابا_عبداللّه
#خدا
#هدف
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا_برای_ظهور
#عمو_عباس
#تاسوعا
#رمان_راز_درخت_کاج...
#رمان
#دام_شیطان
#حجاب
#ارتباط_با_خدا
#ظهور
#کرونا
#داستان_واقعی....
و دهها موضوع دیگر👌
#رسانه_الهی 🕌 https://eitaa.com/joinchat/396361812Cccbe6d3082
دوستان عزیز
برای دسترسی به موضوعات گذشته و مطالب کانال رسانه الهی، جستجو کنید👇👇👇👇👇👇👇👇
#داستان_کوتاه
#داستانک
#انگیزشی
#موفقیت
#تلنگر
#شهدا
#پرسش_پاسخ_احکام
#شهیدانه
#تلنگرانه
#مهدےفاطمه
#مـــــنتظر
#حجاب_نگاه
#عبادت
#دوستان_نااهل
#دوستان_ناباب
#دوست_یابى
#چشم_چرانى
#نامحرم
#افکار_شیطانى
#كنترل_چشم
#پرسش_پاسخ
#السّلام_علیک_یا_ابا_عبداللّه
#یا_مهدی_عج
#خدا
#هدف
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا_برای_ظهور
#عمو_عباس
#تاسوعا
#رمان_راز_درخت_کاج...
#رمان
#رمان_دختر_شینا
#رمان_ابوحلما
#زنگ_تفریح
#دام_شیطان
#حجاب
#ارتباط_با_خدا
#ظهور
#کرونا
#داستان_واقعی....
و دهها موضوع دیگر👌
@mediumelahi
#رسانه_الهی🕌
https://eitaa.com/joinchat/396361812Cccbe6d3082
#تلنگرانه💥
#منتظرانه🍀
خـــــجالت میڪشم ☺️
اسمم را گذاشتــــــه ام : #منتظر
☝️اما زمـانے ڪه
دفـــــتر انتظارم را ورق
میزنم مے بینم ؛
فضاے مجــــازے را بیشتر از امامم
میشناسم !
حتے گاهے صبح آفتاب نزده آنها را چِـــڪ میڪنم ...
امــــا عهــدم را نــــه...❗️
در قنوت نمازهایمان براے " مهدے فاطمه "
دعا ڪنیم ...💕
#رسانه_الهی 🕌 @mediumelahi
دوستان عزیز
برای دسترسی به موضوعات گذشته و مطالب کانال رسانه الهی، جستجو کنید👇👇👇👇👇👇👇👇
#داستان_کوتاه
#داستانک
#انگیزشی
#موفقیت
#تلنگر
#شهدا
#پرسش_پاسخ_احکام
#شهیدانه
#تلنگرانه
#مهدےفاطمه
#مـــــنتظر
#حجاب_نگاه
#عبادت
#دوستان_نااهل
#دوستان_ناباب
#دوست_یابى
#چشم_چرانى
#نامحرم
#افکار_شیطانى
#كنترل_چشم
#پرسش_پاسخ
#السّلام_علیک_یا_ابا_عبداللّه
#یا_مهدی_عج
#خدا
#هدف
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا_برای_ظهور
#عمو_عباس
#تاسوعا
#رمان_راز_درخت_کاج...
#رمان
#رمان_دختر_شینا
#رمان_ابوحلما
#زنگ_تفریح
#دام_شیطان
#حجاب
#ارتباط_با_خدا
#ظهور
#کرونا
#داستان_واقعی....
و دهها موضوع دیگر👌
@mediumelahi
#رسانه_الهی🕌
https://eitaa.com/joinchat/396361812Cccbe6d3082
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫#جمعه احوال عجيبي دارد
🌼هر كس از عشق نصيبي دارد
💫در دلم حس غريبي جاري است
🌼و جهان #منتظر بيداري است
💫جمعه، با نام تو آغاز شود
🌼#يابن_ياسين همه جا ساز شود
💫جمعه يعني غزل ناب #ظهور
🌼جمعه ميعاد گه سبز ظهور
💫جمعه هر ثانيه اش يكسال است
🌼جمعه از دلهره مالامال است...
💫ابر چشمان همه باراني است
🌼عشق در مرحله پاياني است
💫كاش اين مرحله هم سر مي شد
🌼چشم ناقابل ما تر مي شد...
🌼 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
رسانه الهی🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
دَر زمان غیبت به کسی #منتظــر میگویند
که منتظـرِ#شَهـادت باشد. ❤️
#شَهیدمَهدیزینالدین
#شهیدانه 🌷
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
رسانه الهی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_ششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده د
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
💠 میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
💠 عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد.
قدمهایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید.
💠 دیدن عباس بیدست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است.
زنعمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود.
💠 زنعمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لبهایی که بهسختی تکان میخورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا میزد.
حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»
💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و میدیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه میشکافد که چشمانش را با شانهام میپوشاندم تا کمتر ببیند.
هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
💠 میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
💠 حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi