🌸🍃🌸🍃🌸
#در_محضر_بزرگان
سوال شد:
#ماه_رجب برای من که سر تا پا گناه هستم، چه نفعی دارد؟🤔
فرمود: بندهٔ خدا، ماه رجب برای عرفا نیست، بلکه برای #غرقشدگان است👌
وگرنه برای #عرفا، همهی سال ماه رجب است.✅
✍آیتاللهحقشناس(رحمةاللهعلیه)
👣باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ❤️
👣این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر #توبه شکستی باز آ❤️
#انگیزشی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
مهندسی آرزوها 18.mp3
4.67M
#سخنرانی 🌱
#مهندسی_آرزوها ۱۸
✍بعضی از آرزوها مثل سرابـند!
مدتی برای رسیـ🏃ـدن، مشغولِش میشی،
وقتی اتفاق افتاد،
میفهمی؛
💢همون چیزی نبود، که دنبالش بودی!
مراقب باش، بیراهه نزنیـــا
#استادشجاعی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
✨﷽✨
🔰 یک #داستان یک #تفکر
👞 روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دور تر پرت کرد.
🍃 مردی حکیم که از آن مسیر عبور می کرد
ماجرا را دید، سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد...
🌱 درختی که پیوسته بارش خوری
🌱 تحمل کن آنگَه که خارش خوری
🔺این سوزن منبع درآمد توست این همه فایده حاصل کردی! یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می اندازی...!
💯 نتیجه اینکه اگر از کسی رنجیدیم خوبی های که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم,آن وقت تحمل آن رنج آسانتر می شود.👌
#پندانه
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
مهندسی آرزوها 19.mp3
5.24M
#سخنرانی 🌱
#مهندسی_آرزوها ۱۹
👈اگه یکی از آرزوهات، محقق نشد؛
قهـر نکن...
راهــو نبند!
جاده زندگیت،ادامه داره،
تا آغـوش خودِ خـ❤️ـدا هم، ادامه داره!
بلند شـو؛ دیـر میشه هـا
#استادشجاعی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
#داستانک
هارون الرشید به بهلول گفت :
مى خواهم كه روزى تو را مقرر كنم
تا فكرت آسوده باشد
بهلول گفت : مانعى ندارد ولى سه عیب دارد!
#اول : نمى دانى به چه چیزى محتاجم ،
تا مهیا كنى
#دوم : نمى دانى چه وقت مى خواهم
#سوم : نمى دانى چه قدر مى خواهم
ولى خداوند اینها را مى داند،
با این تفاوت كه اگر خطائى از من سر بزند تو حقوقم را قطع خواهى كرد
ولى خداوند هرگز روزى بندگانش را
قطع نخواهد کرد👌
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
مهندسی آرزوها 20.mp3
4.37M
#سخنرانی 🌱
#مهندسی_آرزوها ۲۰
یادت نـره؛
اونی که تنها قدرت مُطلقِ آسمون و زمیــنه؛
خـ💗ـداست!
توکــل؛
یعنی، این قدرت مطلق رو باور کنی،
و برای آرزوهات
جز به اون، رو ننــدازی.
#استادشجاعی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
#داستانک #داستان_کوتاه
♥️ بـا من بمان ...
✨ #پارت_اول.....
*
🕙حالا سه سال از اون روز میگذره....
امیررضا تو حیاط حرمِ صاحب نام اش، مشغول بازیه....
ولی به من بگی، میگم دیروز بود...
همین قدر تازه.... همین قدر نزدیک....
*
.
🗓 بیست و پنج روز گذشته بود....
اصلا زود گذشته بود یا دیر؟؟خواب بودم یا بیدار؟چرا هیچ چی سر جاش نبود؟
☀️ الان باید آفتاب افتاده باشه وسط خونه...آوین تو تخت اش خواب باشه...
همون تختی که برای خریدنش کل شهر رو زیر پا گذاشتم.آخرم رفتم ترکیه...
مارک پراگ رو گرفتم....بهترین و لاکچریترین اش ...
↪️ کاش زمان به عقب برمیگشت...
کاش هیچی نداشتیم...
کاش امروز دکتر میگفت جواب آزمایش ها خوبه و مرخص میشه....
خودمم به ساده لوحی ام خندیدم...
"سحر....حاضر شدی؟"
⚡️به خودم اومدم؛ حوله رو از دور سرم باز کردم و سریع با سشوار موهامُ خشک کردم و حالت دادم.
رفتم جلوی کمد... مانتو کتی ،شال حریرِ ستِ کتم و شلوار لی زاپدارم رو برداشتم....
💄غرورم اجازه نمیداد که بد تیپ باشم. عادت کرده بودم به ظاهرم برسم ....
کرمپودر ... ریمل ... رژ جیغ ...
از در اتاق بیرون رفتم.
مادر امیر نگاهی به من و تیپم انداخت و بعد به امیر....
" بیا صبحانه بخور سحرجان...رنگ به رخ نداری "
خودم رو به نشنیدن زدم...
"امیر! بریم...مامانم منتظره.خداحافظ"
سرم رو انداختم پایینُ از خونه خارج شدم ...
✍️نویسنده : مریم حقگو
⬅️ادامه دارد...
#داستان
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi