eitaa logo
رسانه الهی
353 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
690 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باید یاد بگیریم وقتی اشتباهی ازمون سر زد عذر خواهی کنیم 🙏 و یاد بگیریم وقتی کسی از ما عذر خواهی کرد بهش احترام بزاریم ..👌 عذر خواهی نشانه ضعف نیست نشانه شخصیت و تفکر است👌 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋▪️◾️◼️◾️▪️🦋 پروانه ها همیشه با بال‌هاشان پرواز نمی‌کنند🤔 گاه با دست بسته در مسجد😔 گاهی با پهلوی شکسته پشت در😭 گاهی با جگر سوخته و تابوت دوخته😭 و گاهی با ع در کاروان عشق پرواز می‌کنند🦋 •••••••••• پروانه ها ،حاجت روا می‌کنند پروانه ها ،ارباً اربا می‌شوند😭 پروانه ها ،در خرابه تنها می‌شوند😭 پروانه ها ،جامانده بر ریگ‌ها می‌روند😭 پروانه ها ،زیر آفتاب سوزان میهمان می‌شوند🌟 پروانه ها ، کاخ را با نفس با صدا و صلابت و وقار با شان بر سر یزید ویران می کنند. 🦋پروانه ها همه دور شمع وجود زینب،نهضت را زنده نگه می دارند. و ، عجین شده با و وقار ...👌 پروانه‌ی هئیت باشیم🦋 ✍آزاده چون حُر باشیم👌 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
بسم الحبیب #قسمت_هفدهم ←← فشار خون دیدن وقتی آهنگ پر از احساسی گوش میدین بعد یهو ولوم صدای خوانند
بسم الحبیب سلامی به گوش نوازی موسیقی امواج دریا🌊 خب بعد از پرداختن به اثرات سوء موسیقی میخوایم این دفعه از یه پنجره ی دیگه به موسیقی نگاه کنیم،👇👇👇 🔹موسیقی‌درمانی🔹 در مقابل همه این حرف‌هایی که زده شد و همه مضرّاتی که برای موسیقی گفته شد عده‌ای نیز ادّعا می‌کنند که موسیقی در درمان بسیاری از بیماری‌ها کاربرد داره و البتّه امروزه یکی از بحث‌های مهم، همین بحث درمان، بوسیله موسیقی هست که اصطلاحاً بهش اطلاق میشه و یا گفته می‌شه پخش موسیقی در گاوداری‌ها بر روی شیردهی گاوها تاثیر داشته و مقدار شیردهی اون ها رو افزایش داده و از این قبیل مسائل.... در این مورد توجه به چند نکته لازمه: ⬅️اولاً: باید دید که این ادعاهای مطرح شده تا چه حد صحّت و سقم داره و تا چه حد از جنبه‌های تبلیغاتی برخوردار هست. ⬅️ثانیاً: بسیاری از روان‌پزشکان معترف‌اند به این‌که نتیجه درمان با موسیقی بسیار ضعیف هست چنان‌که «اسکریل» در این زمینه میگه: «من اقرار می‌کنم که عدم موفّقیّت‌هایی در زمینه درمان با موسیقی وجود دارد ولی باید در ضمن، اثر تسکین‌دهنده و مشغول کننده آن را نیز در نظر داشت.» ⬅️ثالثا: باید نسبت بین کسانی که بوسیله موسیقی درمان شده‌اند و کسانی که از این طریق دچار بیماری‌های روحی شده‌اند سنجید و مقایسه کرد و دید آمار کدام یک بیشتره. در این صورت با مشاهده آمار زیاد بیماران خواهیم دید که آمارشان قابل مقایسه نیست❗️ 🔻در ضمن، بر فرضِ تاثیر مناسب داشتن، یا این گونه س که اون موسیقی، موسیقی طبیعیه یا موسیقی هنری که گوش دادنش باشه، نه هر موسیقی و این‌گونه موسیقی‌ها هم نه برای هر شخصی بلکه برای یک عده خاصّی که پزشک متعهّدی برای او تجویز کرده باشه مفید خواهد بود. لذا این‌گونه نیست که هر شخصی بتواند هر نوعی از موسیقی را که خواست به این بهانه گوش بده. 🔻همچنین شاید بیماری‌هایی از این طریق درمان بشن ولی ما فقط ظاهر قضیّه رو می‌بینیم و مضرّات اون رو نمی‌بینیم. مثل درمان، با قرص‌ها که ظاهراً بیماری، بواسطه اون رفع می‌شود ولی در واقع، یک عارضه دیگری پیدا می‌شه که شاید در کوتاه مدت، متوجه اون نشیم ولی در دراز مدت اثر خود را بگذاره. ⚠️کارکرد در درمان هم محدوده خاصّ زمانی و کاربردی داره و استفاده بلندمدت و بی‌پروای مختلف، بویژه آهنگ‌های پرتنش، مورد تجویز هیچ درمانگری نیست. 🐮در مورد موسیقی و افزایش شیر گاو هم باید گفت: همان دانشمندانی که افزایش شیر گاو رو براثر موسیقی اثبات کرده‌اند بعدها پائین بودن اون شیر رو اثبات کرده‌اند.هم‌چنین عمر گاوها پائین‌تر آمده 😔 💢در نهایت می‌توان گفت: ممکن هست موسیقی دارای اثرات مثبتی برای انسان باشه ولی آیا باید فقط به اثرات مثبت اون نگاه کرد؟ در مورد شراب هم ، فرموده: منافعی برای مردم دارد ولی قرآن در ادامه می‌فرمایدکه ضرر و گناهش بزرگ‌تر از نفعش هست❗️ 💢لذا هرچیز اگرچه دارای منافعی نیز باشه نمی‌توان مطلقاً مفید دونست و باید جنبه‌های دیگر اون رو هم در نظرگرفت.👌 💯و بالاخره این‌که نمی‌توان منکر تاثیر موسیقی و حتّی لذّت موسیقی شد و این مسئله، حل شده است ولی بحث اصلی راجع به اون دسته از موسیقی‌هایی بود که هم از نگاه  و هم از نگاه مذمّت شده بود که در اثر تخریبیِ چنین موسیقی جای تردید نیست و عمده مضرّاتی هم که گفته شد به همین قسمت از موسیقی بر می‌گرده. نظر شما چیه؟!🧐😉 می ارزه که به خاطر کوچک ترین اثرات مفید ضرر بزرگی به زندگی مون بزنیم؟!🤔 با ما همراه باشید👋🏼🌹 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_بیست_و_پنج در همسایگی ما در آبادان خانواده ی کریمی زندگی میکردند. آنه
: ...🌲🍃 زینب خیلی از روزهای گرم تابستان پیش مادرم می رفت و خانه مادرم میماند. مادرم همیشه مشکل گشا نذر میکرد. یک داستان قدیمی داشت که ماجرای عبدالله خارکن بود؛ مرد فقیری که از راه خارکنی زندگی میکرد. عبدالله خواب میبیند که اگر چهل روز در خانه اش را آب و جارو کند و مشکل گشا نذر کند، وضع زندگی اش تغییر میکند. عبدالله بعد از چهل روز مقداری سنگ قیمتی پیدا میکند و از آن به بعد ثروتمند میشود. مادرم کتاب را دست دخترها میداد و موقع پاک کردن مشکل گشا همه کتاب را میخواندند. مادرم داستان حضرت (ع) و امام علی (ع) را هم تعریف میکرد و دخترها مخصوصا زینب با علاقه گوش میکردند و آخر سر هم پوست آجیل مشکل کشا را توی رودخانه میریختند. وقتی بچه ها به سن خواندن می رسیدند مادرم آنها را به خانه اش میبرد و نماز یادشان میداد. وقتی بچه ها نماز خواندن را یاد میگرفتند مادرم به آنها جایزه میداد . زینب سوالهای زیادی از مادرم میپرسید او خیلی میخواند و خیلی هم میکرد. ولی در کنار فهم و آگاهی اش دل بزرگی هم داشت. وقتی خواهرش شهلا مریض میشد خیلی بی قراری میکرد. برخلاف زینب که بود شهلا تحمل درد و مریضی را نداشت. زینب به او میگفت: چرا بیقراری میکنی، از خدا بخواه ، حتما خوب میشوی. شهلا میفهمید که زینب الکی نمیگوید و حرفش را از ته دلش میزند. زینب کلاس چهارم دبستان شد. مادرم سه تا برایش گرفت. روسری سر میکرد و به مدرسه میرفت. بچه ها خیلی مسخره اش میکردند و امل صدایش میزدند. بعضی روزها ناراحت به خانه می آمد. معلوم بود که گریه کرده است. میگفت: مامان ، همه ی بچه ها به من امل میگویند. یک روز به زینب گفتم:تو برای خدا زدی یا برای مردم؟ زینب گفت: معلوم است، برای خدا. گفتم: پس بگذار بچه ها هر چی دلشان میخواهد بگویند. همان سال که شد هایش را شروع کرد. خیلی لاغر و نحیف بود. استخوان های بدنش از شدت لاغری بیرون زده بود. گاهی که با شهلا حرفشان میشد با پاهایش که خیلی لاغر بود به شهلا میزد. شهلا حسابی دردش میگرفت. برای اینکه کسی در خانه به و گرفتنش ایراد نگیرد ازده روز قبل از ماه به خانه ی مادرم می رفت. .... 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردم میپرسن چطور اینقدر انگیزه داری با اینکه دوتا پاهات رو از دست دادی؟ ...من خیلی ساده میپرسم شما چطور با اینکه دو پای سالم دارید اینقدر بی انگیزه اید؟ 👤جوئی جونز 🕌 @mediumelahi
💢 حضور در مجلس عزاداری با احتمال ابتلا به کرونا 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
: #رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_بیست_و_شش زینب خیلی از روزهای گرم تابستان پیش مادرم می رفت و خانه م
...🌲🍃 با اینکه می‌دانستم از نظر جثه و بنیه خیلی ضعیف است، جلویش را نمی‌گرفتم. خانه مادرم آن زمان هنوز کولر نداشت و شب ها روی پشت بام کاهگلی می خوابید. مادرم هر سال ده یا پانزده روز جلوتر از ماه به پیشواز می‌رفت. شب اولی که به آن‌جا رفت به مادرم سفارش کرد که برای سحری بیدارش کند تا زینب هم به پیشواز برود مادرم دلش نیامد که زینب را صدا کند. نصف شب آرام و بیصدا از روی پشت بام پایین رفت و به خیال خودش فکر می کرد که زینب خواب است. زینب از لبه ی پشت بام خودش را آویزان کرد و مادرم را صدا زد و گفت: مادربزرگ، چرا برای سحری صدایم نکردی؟ فکر میکنی سحری نخورم نمیگیرم؟ مادربزرگ به خدا من بی سحری روزه می‌گیرم. اشکالی ندارد؛ بی سحری روزه می‌گیرم. مادرم از خودش خجالت کشید برگشت به پشت بام و زینب را بوسید و خواهش کرد که با او به پایین برود و سحری بخورد. مادرم به زینب گفت: به خدا هر شب صدایت می‌کنم ولی جان مادربزرگ بی سحری روزه نگیر. آن سال زینب همه ماه رمضان را روزه گرفت و ده روز هم پیشواز رفت. من در آن سال‌ها به خاطر هوای شرجی آبادان دچار آسم شده بودم. مدتی بود که مرتب مریض می‌شدم زینب خیلی غصه من را می‌خورد .آرزوی زینب این بود که برای من تخت بخرد و پرستار بگیرد. می‌گفت: بزرگ که بشوم نمی‌گذارم تو زحمت بکشی، یک نفر را می آورم تا کارهایت را انجام دهد. مهرداد مدتی با رادیو نفت آبادان کار می‌کرد و مرتب توی خانه تمرین می‌کرد . در یکی از نمایش‌ها "پهلوان اکبر" ی هست که می‌میرد زینب نقش مادر پهلوان اکبر را بازی می‌کرد. در نمایش "سربداران" هم نقش "مورخ" را با مهرداد بازی کرد. آن‌ها در خانه لباس نمایش تنشان می کردند و با هم تمرین می‌کردند. من هم می‌نشستم و نمایش آنها را نگاه می‌کردم. زینب و مهرداد به هم علاقه داشتند. مهرداد شعر میگفت و زینب با لذت به شعرهای مهرداد گوش می‌داد. مهران و مهرداد همیشه حواسشان به خواهرهایشان بود. مهران از زن‌های لاابالی و سبک بدش می آمد و همیشه به دخترها برای رفتارشان تذکر می‌داد . اگر دخترها با دامن یا پیراهن بیرون می رفتند حتما جوراب های ضخیم پایشان می‌کردند وگرنه مهران آنها را بیرون نمی برد زینب به برادرها و خواهرهایش علاقه داشت. گاهی با آن دست های لاغر و کوچکش، لباسهای مهران را میشست. جوراب های مهرداد را میشست. دلش میخواست به یک شکلی خودش را به همه نشان دهد. .... 🕌 @mediumelahi