🌸🌸🌸🌸🌸
مراتب #تلاوت_قرآن_کریم 👇
تحقیق_ترتیل_تدویر
_تحدیر
🌻🌻🌻🌻
#تحقیق:خواندن قرآن با حداکثر آرامش و تانّی
🌻🌻🌻🌻
#ترتیل:خواندن قرآن با تانّی و تدبر در معانی
🌻🌻🌻🌻
#تدویر:حالتی بین تحقیق و تحدیر
🌻🌻🌻🌻
#تحدیر:خواندن قرآن با سرعت زیاد همراه با رعایت نکات تجوید
🌻🌻🌻🌻
بنابراین،خواندن قرآن در ماه مبارک رمضان به صورت #تحدیر توصیه میشود، تا انشاءالله بتوانیم تا پایان ماه تمام قرآن را تلاوت کنیم🌹
التماس دعا🤲
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
❌ این کار #پازل_دشمن را تکمیل می کند❗️
🔰رهبر معظم انقلاب دیروز فرمودند:
" در جنگ ترکیبی، حملهی نظامی نیست امّا حمله به #باورهای_دینی و سیاسی است؛ حملهی دشمن به باورهای دینی و باورهای سیاسی است " 👌
✍️پ.ن:
🔻از باورهای سیاسی خود در این فتنه محافظت کردیم و محکم تر به آن چسبیدیم. ✅
👈 اما مساله #حجاب که بخشی از باورهای دینی ماست، از همان شروع
جنگ ترکیبی اخیر مورد تهاجم دشمن و فریب خوردگان داخلی آن قرار گرفت.
🔻قرار نیست در این زمینه کوتاه بیاییم، با بهانه های مختلف تساهل و
تسامح کنیم و پازل دشمن را تکمیل کنیم؛ بلکه باید مصمم تر از گذشته و با
برطرف کردن نقاط ضعف، جلوی #هنجارشکنی و #ولنگاری بایستیم.👌
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_سی_و_یکم کافه، در زیرزمین یک ساختمان چند طبقه قرار داشت. ا
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_سی_و_دوم
صورت ستاره از تعجب منقبضشده بود. مینو قهقهه بلندی سر داد.
-چرا این شکلی شدی، تو؟
ستاره متحیر صورتش را بهطرف مینو چرخاند.
-من چه شکلیام؟ این یارو چه شکلی بود؟
خنده مینو مانند استارت ماشین در هوا پخش شده بود.
-اوهوی.. درباره دوستم درست حرف بزن.. البته یکم عجیبغریب هست..
-اسمش چیه؟
-خب چندتا اسم و لقب داره.. از بس دوست داشتنیه هرکی هرچی دوست داره صداش میکنه.. بعضی دوستاش بخاطر اینکه رگههایی از پلنگ صورتی داره، صداش میزنن:"هوغود" البته درستش چی بود.. آهان.. "هَپَنْتِه هوغود" همون پلنگ صورتی خودمون.. آدم جالبیه! عینهو یه جزیره ناشناخته میمونه. آدم دلش میخواد کشفش کنه.
-توچی صداش میکنی؟
-من گاهی گیلاد صداش میزنم.. گاهی هوغود.. خودش دومی رو بیشتر دوست داره.. البته میدونم تلفظش سخته..
ستاره لرزهای بر اندامش افتاد. با حالت چندشی گفت: «ووی! همون گیلاد بهتره.. دومی مثل قیافش چِندِ...»
باقی کلمه را با نگاه تند مینو خورد و اینطور ادامه داد:
-یعنی.. تصورم این بود که.. اینجا.. همهاش صورتی باشه. اما همهچیز سفیده. خیلی با کلاسهها! ولی بیشتر عجیبه! چقدرم خلوته. انگار ماییم فقط.. حتما چون خیلی گرونه؟ آره؟»
ستاره سعی کرد موضوع را عوض کند، تا مینو از او دلخور نشود و انگار موفق هم شد.
- خب دیگه.. مینو میاردت یهجای خاص و دنج و گرون! خاطرت عزیزه، ستاره خانم!
مینو این جمله را در حالی گفت که چشمکی را حواله دوستش کرد. بعد دستان ستاره را گرفت و ادامه داد: «خب بگو ببینم، چه کارکردی امروز؟ کیانو دوباره دیدی؟»
ستاره نفس عمیقی کشید و یک دستش را از میان دستان مینو بیرون کشید و زیر چانهاش گذاشت.
- نه بابا، ندیدم. این چند روز برام اندازه یه قرن گذشت. خیلی مسخره است! از همه بدتر، این یارو نگهبانه.. خیلی آدم هیزی بود. حالم ازش بهم میخورد. شانس آوردم رییسشون سررسید و مجبور شد، کارتمو بده. گیر داده بود که چرا اینجا نوشته صبرینا.. مرتیکه هیز!
مینو دوباره خندید.
-خب راست میگه، حالا چرا؟
ستاره به پشتی صندلی تکیه داد. دوباره نگاهش را به دیوارهای سفید اطرافش داد. سعی کرد، نوشتههای نستعليق روی دیوار را که کمی هم محو بود، بخواند.
تلاشش را کرد، اما فقط توانست دو کلمه "عشق" و "علی" را از میان حروف شکسته تشخیص دهد. همزمان حواسش به حرفهای مینو هم بود. عصبی سرش را تکان داد .
-چی گفتی؟ ببخشید حواسم حواسم رفت. از بس اینجا عجیبه.. چه جالب اسم امام علیرو نوشته اینجا! چه آدم معتقدیه، خوشم اومد.
-پس میخواستی کافر باشه؟.. میگم حالا کارت دانشجوییت کجاست؟پیداش نکردی؟
ستاره انگار کلافه تر شد.
- نه!اصلا یادم نمیاد چهکارش کردم.
مینو درحالیکه برای مرد لاغر اندام، دستی بالا برد که سفارششان را زودتر بیاورد، جواب داد: «خب، ببین این چند روز کجا رفتی!»
ستاره از اینکه به مرد نگاه بیندازد، اکراه داشت. بدون اینکه سرش را بالا بیاورد به دستان لاغر و کشیده مرد، که کنارش ایستاده بود، نگاه انداخت.
صدای نفسهای بلندش را میشنید که انگار به تارموهایش برخورد میکرد.
انگشتانش شفاف و کمی مایل به صورتی بود، همراه با ناخنهای بلند و سوهان کشیده.
فنجانها را که روی میز گذاشت، چنددقیقهای مکث کرد.
ستاره همانطور که سرش پایین بود، تشکرِ آرامی کرد.
باز شدن لبخند مرد، همراه با پرت شدن آب دهانش، حال ستاره را بهم زد. کمی صورتش را بهجهت مخالف چرخاند.
صدای نازکش را شنید.
-خواهش میکنم، بانو!
با رفتن مرد، مینو دوباره سر صحبت را باز کرد.
-خب دیگه، توام! سرتو بیار بالا. کمکم به قیافش عادت میکنی. یارو فکر میکنه اُملیم. اینم بندهی خداست دیگه! دست خودش نیست، این شکلیه! همه مثل شما خانم خانما ترگل ورگل نیستن که!
ستاره از خجالت سرخ شد. لبش را گزید.
- ببخشید، کارم زشت بود. میدونی یادمه که تو بچگیم منو از سمندون میترسوندن. حالا همه چیز بچگیمم یادم نیست، اما این ترسو قشنگ یادمه! دیدمش یاد اون افتادم.. اسمش که میاد بدنم میلرزه. اینم اسمش تو همین مایههای سمندون بود.. چی بود، زپنتوت؟
مینو قهقهه بلندی سر داد. آنقدر خندید که اشک از چشمانش جاری شد. در میان خنده به سختی گفت: «تو همون.. پلنگ صورتی.. بگو..»
وقتی آرام گرفت،ستاره ادامه داد.
-نگران نباش، دفعه دیگه که اومد حسابی ازش تشکر میکنم.
بعد سرش را بالا گرفت و خدایا ببخشیدی گفت.
#نویسنده: ف.سادات{طوبی}
❌❌کپی به هر نحو ممنوع!
در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
🎤استاد_فاطمی_نیا_رحمت_الله_علیه:
#سحرها را از دست ندهيد ؛ ولو دو ركعت هم اگر ميتوانيد #نماز (نافله شب) بخوانيد.🕌
در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و... اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند!
سحرها را ضايع نكنيم🤔
اگر نماز مستحبي هم نخوانديم ، حداقل ده مرتبه " #ياارحم_الرّاحمين" بگوييم!👌
اگر آن را هم انجام ندادي اقلاً رو به قبله بنشين و بگو:👇
" #سبحان_الله_والحمدلله
#ولااله_الّاالله_والله_اكبر"
اگر در چند سحر با جانت اين جمله را بگويي، عالَمت عوض ميشود.❣
#نماز_شب
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸
Tahdir joze2.mp3
3.97M
#جزء_دوم🌺🌺🌺🌺
#تحدیر
#تندخوانی
🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانمون هر روز قرآڹ بخونيم😍😍😍😍
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
#رَمضـٰانعَجبماهۍاست🌙
خوابیـدَنمان #عِبـٰادت حِساب مۍشود🌹
نَفـسکِشیدنمـٰان #تَسبیح خُداسـت🤲
#یکآیہ ثَواب یک خَتـم قُرآندارد🌸
#افطـٰارۍدادنبِہیڪنَفر ثَواب آزادکردن
یکاسیر دارد❣
وَتَمـٰامگناهانرا بِہعِبـٰادت و#تُوبہۍتو
مۍبَخشد😊
وَقتۍ#خُدا میزبـٰان مِھمـٰانۍ شَود مَعلوم
اسـت👌
سَنگتمـٰام مۍگُذارد؛ . . !'❣❣❣
التماسدعا . .🤲
#انگیزشی
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi