🌸🍃🌸🍃🌸
✅ حواستون هست 👇
👈🏻 #فضـای_مجـازی 📱
درسته که مجــازیه... ‼️
اما هر کلیکش تو پرونده اعمالمون ثبت میشــه !
❗️هــر چــی نـوشتیـم.... ✍
❗️ هر چی دیـدیــم... 👀
❗️هر چی شنیدیـم...👂
❗هرچی انتشار دادیم... 🗣
💯 👈 باید به درگاه الهی #پاسخگو باشیـم 👌
#تلنگرانه
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
Tahdir joze11.mp3
4.07M
#جزء_یازدهم🌺🌺🌺🌺
#تحدیر
#تندخوانی
🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانمون هر روز قرآڹ بخونيم😍😍😍😍
رسانه الهی🕌 @mediumelahi
جلسه پنجم - انسان مصلح.mp3
31.49M
#جلسهپنجم
#انسان_مصلح
يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ ۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿١٧﴾
پسرکم! نماز را برپا دار و مردم را به کار پسندیده وادار و از کار زشت بازدار و بر آنچه [از مشکلات و سختی ها] به تو می رسد شکیبایی کن، که اینها از اموری است که ملازمت بر آن از واجبات است. «۱۷»لقمان
#استاد_تقوی
#امربهمعروفو_نهیازمنکر
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_چهل_و_سوم هندزفری را که از گوشش بیرون آورد، صدای نوحه گلزار
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_چهل_و_چهارم
همانطور که در حال و هوای خودش بود، کفشهای مردانهای را دید که کنارش روی زمین قرار گرفت. وقتی که دستش را روی قبر گذاشت، انگشتر فیروزهای عمویش را شناخت.
از زیر چادر خیلی آرام، اشکهایش را پاک کرد.
-نور به قبرش بباره. نمیدونی چه مرد مخلصی بود، پدرت. هیچوقت نمیخواست اسمی ازش برده بشه.
ستاره سرش را کمی بالاتر گرفت. نم اشک را در چشمان عمو دید که در آفتاب میدرخشید. هر وقت از پدرش حرف میزد، چهرهاش شکستهتر میشد، انگار که زخم کهنهای سرباز کرده باشد.
-آره گمنامی و اخلاص بابا برا ما آب و نون نشد، ولی حتما برا خودش شده..
-استغفار کن عمو. این چه حرفیه؟
خنده کوتاهی به تمسخر کرد.
-شما چی میدونین از من عمو؟ چی میدونین که که تو دلم چی میگذره.. حیرون و آواره..
- میدونم بهت سخت میگذره تو خونه ما.. حق داری عمو.. من کم گذاشتم برات.. هر چقدر دلت میخواد، منو مقصر بدون، ولی یه کلمه هم نباید با بابات بد حرف بزنی. تو هیچی از بابات نمیدونی..
- هرکار میکنم دلم باهاشون صاف نمیشه.. میشه بریم خونه؟ دارم اذیت میشم.
عمو آه بلندی کشید. دستی به نوازش روی قبر برادرش کشید.
-باشه عموجون بریم، عفتهم الان زنگ میزنه شاکی میشه.
با آمدن اسم عفت، دوباره ذهن ستاره مشغول شد. دلش میخواست از عمو بپرسد که با او حرف زده یا نه. تمام طول راه را به این فکر میکرد که چطوری سوالش را بپرسد. بالاخره زمانی که سوار ماشین شدند و به نزدیکی خانه رسیدند، سوالش را پرسید.
-عمو! با عفت جون، حرف زدین؟
عمو کمی از سرعتش کم کرد. ستاره حدس زد که میخواهد قبل از وارد شدن به خانه این بحث جمع شود.
-حرف زدم عمو. گفت من کاری ندارم به کارت. فقط در اتاق که باز بوده فکر کرده اشکالی نداره بره تو و یکم تمیز کاری کنه. عمو تو هم یکم بیشتر به اتاقت برس. میدونی که رو تمیزی حساسه.
دلش میخواست بگوید:
"از کل این خونه، فقط یه اتاق برا خودم دارم. حق ندارم هر طور دوست دارم نگهش دارم؟ خیلی سختتون هست که یکی از اتاقهاتونو دادین به من؟"
اما هیچ کدام از این جملات را نگفت؛ صورت غمزده عمو، در کنار مزار پدرش از ذهنش گذشت. دلش نمیخواست علت چین و چروک جدیدی در صورت عمویش باشد، تنها به یک چشم گفتن بسنده کرد.
عمو ماشین را زیر سایه درختی در کوچه متوقف کرد.
-ماشینو نمیارین تو خونه؟
-نه، باید برم پایگاه. راستی کلاس زبان میرسونمت؛ تو راهمه.
چهره ستاره در هم رفت. خواست چیزی بگوید که صحبت عمو مانعش شد.
-با دوستت رفتی بیرون عمو، قبل غروب برگرد. تونستی هم یه زنگ بزن دلنگرون نشم.
چشمان ستاره از خوشحالی برقی زد.
-چشم عموجونم. چشم قربونت برم.
عمو خواست حرفی بزند که ستاره اینبار پیشدستی کرد.
-بله میدونم دختر حسینم دیگه. ولی عمو یهبار هم که شده منو بخاطر خودم دوست باشین نه بخاطر حسینجونتون.
-امان از دست زبون تو دختر. پیاده شو که الان عفت با کفگیر و ملاقه میفته به جونمون.
#نویسنده:ف.سادات{طوبی}
✅کپی به هر نحو ممنوع
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
YEKNET.IR - sinezani - shabe 5 ramezan 1402 - salahshoor.mp3
7.39M
⏯ #زمینه احساسی #ماه_رمضان
🍃در خونه ت اومدم
🍃این من و این گناهم
❤️با همه آلودگیم عاشقتم
#حسین_جان
🎙حاج #مهدی_سلحشور
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi