eitaa logo
مٰا مِلَـت‌ اِمٰـٓامْ‌ حُسِـیْـنٓیــمْ
181 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
39 فایل
🍃امام‌صادق‌علیه‌السلام🍃 آنکه‌خدا‌خیرش‌را‌بخواهد عشق‌حسین‌رابه‌قلب‌او‌می‌اندازد.
مشاهده در ایتا
دانلود
^^🌿! کنار هلی‌کوپترِ جنگی‌اش ایستاده بود و به سوالاتِ خبرنگاران جواب می‌داد. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم؛ ما برای اسلام می‌جنگیم ، تا هر زمان‌که اسلام در خطر باشد... این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین‌هایش را بالا زد. چند نفر به زبان‌های مختلف از هم می ‌پرسیدند: کجا؟!!! خلبان شیـرودی کجا می رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده !!! شهید شیرودی همانطور که می‌رفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارند اذان می‌گویند... 📒خاطره‌ای از زندگی خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی 🔸🔹منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب ، صفحه 201 ♥️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم♥️ 🆔@melat_emam💫
🌿🕊 ⇦نام‌ونام‌‌خانوادگی: شهید نجفعلی کریمی🧔🏻 ⇦تاریخ‌تولد: ۱۳۳۹👶🏻 ⇦تاریخ‌شھادت:اواخر سال ۱۳۶۲🌱 ⇦محل‌تولد: روستای هویه فلاورجان (استان اصفهان)🌝 ⇦محل‌شھادٺ: منطقه عملیاتی خیبر🌃 ⇦محل‌دفن: گلزارشهدای‌روستای‌هویه؛فلاورجان🕌 ⇦وضعیت‌تأهل:متاهل 💍 ⇦تعدادفرزندان:۱ پسر👥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکاری‌کنین‌هفته‌ی‌بعداین‌موقع‌ وقتی‌که‌‌رییس‌جمهورمشخص‌شدخودمون‌رو لعنت‌نکنیم‌بخاطر‌کم‌کاری ! انتخاب‌و‌تلاش‌ما هم‌میتونه‌ظهوررو‌جلوبندازه‌هم‌میتونه‌ظهوررو سالها‌عقب‌بندازه ..!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خورشیدی ۱۴۰۰/۰۳/۲۷ پنج شنبه - ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ میلادی 2021-06-17 Thursday - 2021 17 June قمری ۱۴۴۲/۱۱/۰۶ الخميس - ٦ ذوالقعده ١٤٤٢
🌱ذڪـࢪروزپنجشنبہ: لاٰاِله اِلاًاللّٰه المَـلِكُ اَلحَـق‌المُبـیـن •| نیسٺ خدایے جزاللّٰہ فࢪمانࢪوا؎ حق‌وآشڪاࢪ |•
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🌹 ﷽ جرعه ای از سلام علیکم 🌷🌷فرازهایی از فرمایشات گهربار مولی متقیان حضرت علی علیه السلام درنهج البلاغه🌷🌷🌷 حکمت 👈( ۴۵۸) از نشانه‌هاى ایمان واقعی _____________________ وَ قَالَ (عليه السلام): الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ، عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ؛ وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ؛ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ. * نشانه هاى ايمان (اخلاق اجتماعى): و درود خدا بر او، فرمود: نشانه ايمان آن است كه راست بگويى، آنگاه كه تو را زيان رساند، و دروغ نگويى كه تو را سود رساند؛ و آن كه بيش از مقدار عمل سخن نگويى، و چون از ديگران سخن گويى از خدا بترسى. _____________ 🌷هدیه به روح مطهر امین ولایت و ابوالفضل امام رضا (ع) حضرت احــــــــــــــــــــمدبن مــــــــــوسی شاهچراغ علیه السلام صــــــــــــــــــــلوات 🌷 🌹 🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🕊 ⇦نام‌ونام‌‌خانوادگی:بابک‌نوری‌هریس🧔🏻 ⇦تاریخ‌تولد:1371/7/21👶🏻 ⇦تاریخ‌شھادت:1396/8/27🌱 ⇦محل‌تولد:گیلان؛رشت🌝 ⇦محل‌شھادٺ:سوریہ🌃 ⇦محل‌دفن:گلزار‌شهدای‌رشت🕌 ⇦وضعیت‌تأهل:مجرد 💍 ⇦تعدادفرزندان:
♥ بابک‌جوانی‌مومن‌واهل‌مطالعه‌بود.این‌رازمانی متوجه‌شدم‌که‌بااورابطه‌ی‌دوستانه‌ایی‌آغازکردم. ابتدای‌این‌رابطه‌اززمان‌خدمت‌وظیفه‌عمومی‌بود یعنی‌درست‌زمانی‌که‌ماسربازیک‌یگان‌خدمتی بودیم.🚶🏻‍♂ دربرخورداول‌بابک‌راباآنچه‌که‌درظاهرش‌بود سنجیدم،شهیدجوان‌ماازظاهری‌آراسته‌ورویی خندان‌که‌قلب‌هرمخاطبی‌رامجذوب‌میکرد برخورداربودتاآنجایی‌که‌فرماندهان‌همیشه‌ازاوبه نیکی‌یادمی‌کنندضمن‌اینکه‌یگان‌خدمتی‌مامشترک، امامنطقه‌مکانی‌مامتفاوت‌بودوبابک‌هفته‌ای‌یک‌شب درمحل‌خدمتش‌به‌صورت۲۴ساعت‌بایدآماده‌باش میبود.✨ یک‌روزماازسمت‌واحدخودبه‌ماموریت‌اعزام‌شدیم وبه‌علت‌طولانی‌شدن‌زمان‌آن‌که‌بایک‌شب‌زمستانی سردهمزمان‌شده‌بودمجبورشدیم‌که‌هنگام‌برگشت‌از ماموریت‌به‌علت‌نمازوگرسنگی‌به‌یگان‌خدمتیه‌بابک برویم.به‌پادگان‌رسیدیم‌وپس‌ازپارک‌کردن‌ماشین‌به سمت‌ساختمان‌رفتیم‌وچندین‌باردرزدیم،طبق معمول‌بایدیک‌سربازدرساختمان‌رابازمیکرداماانگار کسی‌نبود.🎈 بعدازده‌دقیقه‌دیدیم‌صدای‌پامی آیدویک‌نفردرراباز کرد.بابک‌آن‌شب‌نگهبان‌بودباخشم‌گفتیم‌باباکجا بودی‌اخه‌یخ‌کردیم‌پشت‌در،لبخندی‌زدومارابه‌داخل ساختمان‌راهنمایی‌کردوارداتاقش‌که‌شدیم‌باسجاده ای‌روبه‌روشدیم‌که‌به‌سمت‌قبله‌وروی‌آن‌کلام‌الله مجیدوزیارت‌عاشورابود،تعجب‌کردم‌گفتم‌بابک‌نماز میخوندی؟باخنده‌گفت‌همینجوری‌میگن.یه‌نگاهی که‌به‌روی‌تختش‌انداختیم‌باکتاب‌های‌مذهبی‌و درسی‌زیادی‌روبه‌روشدیم‌من‌هم‌ازسرکنجکاوی‌در حال‌ورق‌زدن‌آن‌کتاب‌هابودم‌که‌احساس‌کردم‌بابک نیست،بعدازچنددقیقه‌باسفره،نان‌ومقداری‌غذاامد، گفت‌شماخیلی‌خسته‌ایدتایکم‌شام‌میخوریدمنم نمازم‌راتمام‌میکنم.📿 مابه‌خوردن‌شام‌مشغول‌شدیم‌وبابک‌هم‌به‌ماملحق شداماشام‌نمیخوردمیگفت‌شمابخوریدمن‌میلی ندارم‌ودیرترشام‌میخورم‌تاآنجایی‌که‌مثل‌پروانه دورمامیچرخیدوپذیرایی‌میکردخلاصه‌شام‌که‌تمام شدنمازراخواندیم‌وآماده‌ی‌رفتن‌به‌ادامه‌مسیرکه چشممان‌به‌آشپزخانه‌افتادوباخنده‌گفتیم:کلک‌خان برای‌خودت‌چی‌کنارگذاشتی‌که‌شام‌نمیخوری‌بابک خنده‌ی‌ارامی‌کردومیخواست‌مانع‌رفتن‌مابه آشپزخانه‌شود.ماهم‌که‌اصراراورادیدیم‌بیشتربرای رفتن‌به‌آشپزخانه‌تحریک‌میشدیم.🖇 خلاصه‌نتوانست‌جلوی‌مارابگیردوماواردشدسم‌و دیدیم‌که‌درآشپزخانه‌وکابینت‌چیزی‌نیست‌در یخچال‌رابازکردیم‌وچیزی‌جزبطری‌آب‌نیافتیم نگاهم‌به‌سمت‌بابک‌رفت‌که‌کمی‌گونه‌وگوشهایش سرخ‌شده‌بودوخندهاش‌راازمامی‌دزدید.این‌جابود که‌متوجه‌شدیم‌بابک‌همان‌شام‌راکه‌سهمیه‌خودش بودبرای‌ماحاضرکرده‌است.🌿 راوے : سجاد جعفری 🌝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا