#داستانپنداموز🌿
روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...
به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد
#خاطراتشهدا^^🌿!
کنار هلیکوپترِ جنگیاش ایستاده بود و به سوالاتِ خبرنگاران جواب میداد. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمیجنگیم؛ ما برای اسلام میجنگیم ، تا هر زمانکه اسلام در خطر باشد...
این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم می پرسیدند: کجا؟!!! خلبان شیـرودی کجا می رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده !!! شهید شیرودی همانطور که میرفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارند اذان میگویند...
📒خاطرهای از زندگی خلبان شهید علیاکبر شیرودی
🔸🔹منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب ، صفحه 201
♥️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم♥️
#کپیباذڪرمنبع
🆔@melat_emam💫
↻ #معرفیشھید🌿🕊
⇦نامونامخانوادگی: شهید نجفعلی کریمی🧔🏻
⇦تاریختولد: ۱۳۳۹👶🏻
⇦تاریخشھادت:اواخر سال ۱۳۶۲🌱
⇦محلتولد: روستای هویه فلاورجان (استان اصفهان)🌝
⇦محلشھادٺ: منطقه عملیاتی خیبر🌃
⇦محلدفن: گلزارشهدایروستایهویه؛فلاورجان🕌
⇦وضعیتتأهل:متاهل 💍
⇦تعدادفرزندان:۱ پسر👥
یکاریکنینهفتهیبعداینموقع
وقتیکهرییسجمهورمشخصشدخودمونرو
لعنتنکنیمبخاطرکمکاری !
انتخابوتلاشما
هممیتونهظهورروجلوبندازههممیتونهظهوررو
سالهاعقببندازه ..!
#درست_رای_میدهم #انتخابات
خورشیدی
۱۴۰۰/۰۳/۲۷
پنج شنبه - ۲۷ خرداد ۱۴۰۰
میلادی
2021-06-17
Thursday - 2021 17 June
قمری
۱۴۴۲/۱۱/۰۶
الخميس - ٦ ذوالقعده ١٤٤٢
🌱ذڪـࢪروزپنجشنبہ:
لاٰاِله اِلاًاللّٰه المَـلِكُ اَلحَـقالمُبـیـن
•| نیسٺ خدایے جزاللّٰہ فࢪمانࢪوا؎ حقوآشڪاࢪ |•
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🌹
﷽
جرعه ای از #نهج_البلاغه
سلام علیکم
🌷🌷فرازهایی از فرمایشات گهربار مولی متقیان حضرت علی علیه السلام درنهج البلاغه🌷🌷🌷
حکمت 👈( ۴۵۸)
از نشانههاى ایمان واقعی
_____________________
وَ قَالَ (عليه السلام): الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ، عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ؛ وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ؛ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ.
*
نشانه هاى ايمان (اخلاق اجتماعى):
و درود خدا بر او، فرمود: نشانه ايمان آن است كه راست بگويى، آنگاه كه تو را زيان رساند، و دروغ نگويى كه تو را سود رساند؛
و آن كه بيش از مقدار عمل سخن نگويى، و چون از ديگران سخن گويى از خدا بترسى.
_____________
🌷هدیه به روح مطهر امین ولایت و ابوالفضل امام رضا (ع) حضرت احــــــــــــــــــــمدبن مــــــــــوسی شاهچراغ علیه السلام صــــــــــــــــــــلوات 🌷
🌹
🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
↻ #معرفیشھید🌿🕊
⇦نامونامخانوادگی:بابکنوریهریس🧔🏻
⇦تاریختولد:1371/7/21👶🏻
⇦تاریخشھادت:1396/8/27🌱
⇦محلتولد:گیلان؛رشت🌝
⇦محلشھادٺ:سوریہ🌃
⇦محلدفن:گلزارشهدایرشت🕌
⇦وضعیتتأهل:مجرد 💍
⇦تعدادفرزندان:
#پارهایازخــاطــرات ♥
بابکجوانیمومنواهلمطالعهبود.اینرازمانی متوجهشدمکهبااورابطهیدوستانهاییآغازکردم. ابتدایاینرابطهاززمانخدمتوظیفهعمومیبود یعنیدرستزمانیکهماسربازیکیگانخدمتی بودیم.🚶🏻♂
دربرخورداولبابکراباآنچهکهدرظاهرشبود سنجیدم،شهیدجوانماازظاهریآراستهورویی خندانکهقلبهرمخاطبیرامجذوبمیکرد برخورداربودتاآنجاییکهفرماندهانهمیشهازاوبه نیکییادمیکنندضمناینکهیگانخدمتیمامشترک، امامنطقهمکانیمامتفاوتبودوبابکهفتهاییکشب درمحلخدمتشبهصورت۲۴ساعتبایدآمادهباش میبود.✨
یکروزماازسمتواحدخودبهماموریتاعزامشدیم وبهعلتطولانیشدنزمانآنکهبایکشبزمستانی سردهمزمانشدهبودمجبورشدیمکههنگامبرگشتاز ماموریتبهعلتنمازوگرسنگیبهیگانخدمتیهبابک برویم.بهپادگانرسیدیموپسازپارککردنماشینبه سمتساختمانرفتیموچندینباردرزدیم،طبق معمولبایدیکسربازدرساختمانرابازمیکرداماانگار کسینبود.🎈
بعدازدهدقیقهدیدیمصدایپامی آیدویکنفردرراباز کرد.بابکآنشبنگهبانبودباخشمگفتیمباباکجا بودیاخهیخکردیمپشتدر،لبخندیزدومارابهداخل ساختمانراهنماییکردوارداتاقشکهشدیمباسجاده ایروبهروشدیمکهبهسمتقبلهورویآنکلامالله مجیدوزیارتعاشورابود،تعجبکردمگفتمبابکنماز میخوندی؟باخندهگفتهمینجوریمیگن.یهنگاهی کهبهرویتختشانداختیمباکتابهایمذهبیو درسیزیادیروبهروشدیممنهمازسرکنجکاویدر حالورقزدنآنکتابهابودمکهاحساسکردمبابک نیست،بعدازچنددقیقهباسفره،نانومقداریغذاامد، گفتشماخیلیخستهایدتایکمشاممیخوریدمنم نمازمراتماممیکنم.📿
مابهخوردنشاممشغولشدیموبابکهمبهماملحق شداماشامنمیخوردمیگفتشمابخوریدمنمیلی ندارمودیرترشاممیخورمتاآنجاییکهمثلپروانه دورمامیچرخیدوپذیراییمیکردخلاصهشامکهتمام شدنمازراخواندیموآمادهیرفتنبهادامهمسیرکه چشممانبهآشپزخانهافتادوباخندهگفتیم:کلکخان برایخودتچیکنارگذاشتیکهشامنمیخوریبابک خندهیارامیکردومیخواستمانعرفتنمابه آشپزخانهشود.ماهمکهاصراراورادیدیمبیشتربرای رفتنبهآشپزخانهتحریکمیشدیم.🖇
خلاصهنتوانستجلویمارابگیردوماواردشدسمو دیدیمکهدرآشپزخانهوکابینتچیزینیستدر یخچالرابازکردیموچیزیجزبطریآبنیافتیم نگاهمبهسمتبابکرفتکهکمیگونهوگوشهایش سرخشدهبودوخندهاشراازمامیدزدید.اینجابود کهمتوجهشدیمبابکهمانشامراکهسهمیهخودش بودبرایماحاضرکردهاست.🌿
راوے : سجاد جعفری
#شادی_روحشان_صلوات 🌝
یکی از شهدای مدافع حرم بود ،،،
داعشی ها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیر تموم شد سنگ ، سنگ تموم شد با مشت لگد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش ...
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود ..
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد....
تشنه بود آب رو جلوش می ریختن روزمین ....
فهمیدن حاج قاسم توی منطقهس ...
برا این که روحیه حاج قاسم و بچه هاش رو خراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گلوش...
برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بش می گفتن به حضرت زینت فحش بده پشت بیسیم ...
ببین اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید ..
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه می گفت: اصلا من آمدم جونمو بدم
اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب
اصلا من آمدم سرم رو بدم
یا علی
یا مولا
یا زهرا .....
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو پشت بیسیم گوش می داد و گریه میکرد....
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برا حاج قاسم