✳️ پاسخ به یک شبهه !!
💢 آغازگر جنگ هشت ساله ایران بود یا عراق!
⌛️در سال های گذشته برخی، به استناد بیانیه #امام_خمینی به مناسبت شهادت #آیت_الله_صدر که سربازان و افسران عراقی را به قیام علیه رژیم #صدام دعوت کرده بودند نتیجه می گیرند که جنگ هشت ساله نه از سوی صدام که علت جنگ، ایران بود...
قبل از آغاز سال ۵۹ , صدام سه شرط برای صلح با ایران مقرر کرده بود : « تخلیه جزایر ایرانی خلیج فارس که عراق آنها را عربی می داند ، بازگرداندن دنباله اروند رود به قبل از قرارداد 1975 و به رسمیت شناختن نام عربستان برای خوزستان ایران ! »
در ضمن از اولین روز پیروزی انقلاب اسلامی تا پایان شهریور ۵۹ رژیم عراق هر روز به روستاهای مرزی و شهرهای مرزی ایران حمله می کرد.
به موارد زیر که در روزنامه ها و بولتن های #خبرگزاری_پارس در سال ۵۹ منتشر شده است توجه کنید ؛
✅ 7فروردین : تاکید صدام بر حمایت از به اصطلاح مبارزه اقلیت های قومی ایران ضد جمهوری اسلامی !
✅ 12 فروردین : صدام رئیس جمهور وقت عراق آمادگی کشورش را برای جنگ با ایران اعلام کرد .
✅ 13 فروردین : ترور نافرجام طارق عزیز معاون نخست وزیر عراق در بغداد ؛ دولت عراق بدون ارائه سند, ایران را به این اقدام متهم کرد.
✅ 18 فروردین : همزمان با قطع رابطه آمریکا و ایران، صدام خواهان واگذاری جزایر ایرانی تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی به عراق شد .
✅ 5 اردیبهشت 59 : نخستین حمله عراق به تاسیسات نفتی ایران در دهلران ؛ ▫️تا آغاز رسمی جنگ, 13 نوبت دیگر به تاسیسات مختلف نفتی ایران از سوی عراق حمله شد.
این اخبار به خوبی نشان می داد که #صدام از قبل، آماده جنگ بود تا از ضعف پیش آمده و طبیعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نهایت استفاده را ببرد.
جالب آن که تحرکات مرزی رژیم عراق از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب شروع شده و حتی در مواردی در بهار 58 به بمباران روستاهای مرزی ایران منتهی شده بود.
این امر چنان بدیهی است که #رادیو_فردا در گزارشی تاکید می کند : « در واقع ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که مصادف با بمباران فرودگاه مهرآباد و حملات هوایی و زمینی ارتش عراق به استان خوزستان بود نقطه ارتقای درگیری ایران و عراق از جنگ محدود مرزی و نقطه به نقطه به یک رویارویی نظامی تمام عیار است.»
در بخش دیگری از گزارش رادیو فردا می خوانیم : « درگیریهای مرزی ایران و عراق تقریباً از اسفند ۱۳۵۷ شروع میشود. البته در اواخر عمر رژیم شاه نیز درگیریهای پراکندهای در مرزهای غربی کشور وجود داشت.»👇
✅ آغاز حملات به نقاط مرزی از آبان 1357
#سیدمحمود_دعایی اولین سفیر ایران در عراق بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز میگوید عراق از آبان ۱۳۵۷ همزمان با آغاز شمارش معکوس برای سقوط حکومت محمدرضا شاه پهلوی, حمله به نقاط مرزی ایران را با هدف الغای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر شروع کرد. او چنین میگوید: «حقیقت این است که جنگ ایران و عراق از آبان ۵۷ شروع شد. یعنی وقتی که صدام تشخیص داد رژیم شاه در حال فروپاشی و نهادهای امنیتی و نظامی شاه در حال فرو ریختن است و ساواک نیز در آستانه انحلال قرار دارد و به همین صورت, ارتش نیز در حال تصفیه نیروهاست. صدام، عقده فروخوردهای را از زمان انعقاد قرارداد الجزایر در سینه داشت، به این سبب که این قرارداد به عراق تحمیل شده بود و عراق برخی مسائل در این قرارداد را از موضع ضعف پذیرفته بود و همیشه مترصد بود در یک فرصتی انتقام بگیرد و وقتی که شرایط کشور را در آن وضعیت مشاهده کرد، برای یک حمله انتقامجویانه برنامهریزی کرد. نیروهای ارتش بعث صدام, قرارگاه خودشان را در بصره احداث کردند و عدنان تکریتی به عنوان فرمانده آن قرارگاه منصوب شد و در حقیقت میتوان گفت که آغاز جنگ از آبان ۵۷ یعنی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود.»
طبق گزارش وزارت خارجه کشورمان ، ارتش عراق در دوره ۱۹ ماهه قبل جنگ ۳۹۷ بار به مرزهای زمینی، هوایی و دریایی ایران حمله کرده بود.
⏹ منبع: وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، تحلیلی بر جنگ تحمیلی، نقل از پارسا دوست، ما و عراق از گذشتههای دور تا امروز، همان، ص ۵۰۵)
با وجود همه این شواهد افرادی از روی ساده اندیشی یا غرض ورزی ایران اسلامی را دلیل و مسبب آغاز جنگ می دانند و می خوانند که مستندات, خلاف آن را نشان می دهد.
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
💥 خاطرات تلخ از روزهای آغاز جنگ
🎙 از زبان بانوی دزفولی
▫️به یاد دارم، شهریور ماه سال 59 بود. برای تحصیل در کلاس چهارم ابتدایی، با شوق و ذوق فراوان آماده میشدم. زمزمههای جنگ به وضوح در خانهمان شنیده میشد. با رفتن برادرم «حاج احمد » به بیرون از شهر، و رفت و آمدهای مشکوک و زمزمههای او با پدر و برادر بزرگم، به این نتیجه رسیدم که حتماً اتفاقی افتاده است. در آن سال، «محمود »، برادرم، سرباز بود و در شیراز، ماههای آخر خدمتش را سپری میکرد.
یک روز در پشت بام خانه، مادرم مشغول پختن نان بود، کنارش ایستاده بودم. ناگهان صدای مهیبی به گوش رسید. تا آن موقع چنین چیزی ندیده بودیم؛ خیلی هراسان شدیم. طبل جنگ با حمله موشکی رژیم بعث عراق به «دزفول» نواخته شد. تازه دلیل رفت و آمدهای حاج احمد و زمزمههایش را فهمیدم. با حملات خمپارهای و بمباران چیزی در شهر برای مردم تغییر نکرد.
اول مهر آن سال مدارس برقرار بودند. در روزهای بعد، مسئولان آموزش و پروش کمکم متوجه شدند که گِرا گرفتن اهداف عراق، برای بمباران در چه مکانهایی است. به ناچار محل مدارس را تغییر دادند. دانش آموزان مدرسۀ ما را به مدرسه «مهر» در محلۀ «قلعه» انتقال دادند. حملات دشمن بعثی به شهر شدید شده بود؛ اما اکثر مردم شهر را ترک نکردند و در خانههایشان ماندند.
نامهنگاری محمود یکدفعه قطع شد. فقط در نامۀ آخرش به خانواده اشاره کرده بود که: «ما را به خرمشهر میبرند.»
تا مدتها خبری از او نداشتیم. حاج احمد هم مرتب با یک جیپ ارتشی از سر کار میآمد، به ما سر میزد و میرفت. اوائل جنگ رادیو نبود. زمانی همسایهها از اخبار جنگ مطلع میشدند که حاج احمد به خانه میآمد. از کوچک و بزرگ به طرف خانهمان میدویدند و اخبار جنگ را از او میگرفتند. حاج احمد هم برایشان از رشادتهای رزمندهها میگفت. بعد از استحمام، بلافاصله خداحافظی میکرد و میرفت. آمدنش خیلی کوتاه بود؛ اما رفتنش10 یا 20 روز طول میکشید. در این مدت، خبری از برادرم محمود نبود. مادرم نمی دانست دلهرۀ بیخبری از محمود را داشته باشد یا به فکر حاج احمد و خطرات کار و مسئولیتش در جبهه باشد.
تنها چیزی که در چهرهاش میدیدم، مقاومت بود. در سال 59 که عراق موشک زد، نمیدانم اولین جا کجا بود. پدرم که در آن زمان جوشکار بود به ابتکار خودش زیرزمینِ خانه را پایهگذاری کرد و با سقف فلزی پوشش داد تا اگر موشک به خانهمان اصابت کرد، زیر آوار نمانیم. تعدادی از آشنایان هم به این پناهگاه پناه آورده بودند. نمیدانم در آن سال، چندمین موشک بود که به دزفول اصابت کرد که به ما خبر دادند: «به خونه خوشروانی موشک خورده.»
شهید «عبده خوشراوانی» داییِ مادرم بود. در آن حادثه، هشت نفر در خانه بودند. دایی، زندایی، «میترا» که تقریباً هم سن و سال هم بودیم و پنج تا پسر داییام که همه یک جا شهید شدند. اجسادشان هم نصف و نیمه پیدا شد. مادرم وقتی خبردار شد، به خانه فامیل رفت تا در مراسمشان شرکت کند. من را با خودش نبرد. اکثر شبها عادت داشتم توی بغل مادرم میخوابیدم؛ اما آن شب تنها ماندم. حملات دشمن بعثی بیشتر شده بود. شاید بدترین شبی بود که در سن 10 سالگی تجربه کردم. هیچ وقت دلهرهای که در آن شب ترسناک روح و جانم را آزرد، از خاطرم نمیرود.
برگرفته از کتاب،: سفیران ایثار
شب ترسناک روح و جانم را آزرد، از خاطرم نمیرود.
#جنگ_تحمیلی
#شهدا_دزفول
#سردار_شهید_حاج_احمد_سوداگر
#شهید_محمود_سوداگر
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✳️ پاسخ به یک شبهه !!
💢 آغازگر جنگ هشت ساله ایران بود یا عراق!
⌛️در سال های گذشته برخی، به استناد بیانیه #امام_خمینی به مناسبت شهادت #آیت_الله_صدر که سربازان و افسران عراقی را به قیام علیه رژیم #صدام دعوت کرده بودند نتیجه می گیرند که جنگ هشت ساله نه از سوی صدام که علت جنگ، ایران بود...
قبل از آغاز سال ۵۹ , صدام سه شرط برای صلح با ایران مقرر کرده بود : « تخلیه جزایر ایرانی خلیج فارس که عراق آنها را عربی می داند ، بازگرداندن دنباله اروند رود به قبل از قرارداد 1975 و به رسمیت شناختن نام عربستان برای خوزستان ایران ! »
در ضمن از اولین روز پیروزی انقلاب اسلامی تا پایان شهریور ۵۹ رژیم عراق هر روز به روستاهای مرزی و شهرهای مرزی ایران حمله می کرد.
به موارد زیر که در روزنامه ها و بولتن های #خبرگزاری_پارس در سال ۵۹ منتشر شده است توجه کنید ؛
✅ 7فروردین : تاکید صدام بر حمایت از به اصطلاح مبارزه اقلیت های قومی ایران ضد جمهوری اسلامی !
✅ 12 فروردین : صدام رئیس جمهور وقت عراق آمادگی کشورش را برای جنگ با ایران اعلام کرد .
✅ 13 فروردین : ترور نافرجام طارق عزیز معاون نخست وزیر عراق در بغداد ؛ دولت عراق بدون ارائه سند, ایران را به این اقدام متهم کرد.
✅ 18 فروردین : همزمان با قطع رابطه آمریکا و ایران، صدام خواهان واگذاری جزایر ایرانی تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی به عراق شد .
✅ 5 اردیبهشت 59 : نخستین حمله عراق به تاسیسات نفتی ایران در دهلران ؛ ▫️تا آغاز رسمی جنگ, 13 نوبت دیگر به تاسیسات مختلف نفتی ایران از سوی عراق حمله شد.
این اخبار به خوبی نشان می داد که #صدام از قبل، آماده جنگ بود تا از ضعف پیش آمده و طبیعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نهایت استفاده را ببرد.
جالب آن که تحرکات مرزی رژیم عراق از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب شروع شده و حتی در مواردی در بهار 58 به بمباران روستاهای مرزی ایران منتهی شده بود.
این امر چنان بدیهی است که #رادیو_فردا در گزارشی تاکید می کند : « در واقع ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که مصادف با بمباران فرودگاه مهرآباد و حملات هوایی و زمینی ارتش عراق به استان خوزستان بود نقطه ارتقای درگیری ایران و عراق از جنگ محدود مرزی و نقطه به نقطه به یک رویارویی نظامی تمام عیار است.»
در بخش دیگری از گزارش رادیو فردا می خوانیم : « درگیریهای مرزی ایران و عراق تقریباً از اسفند ۱۳۵۷ شروع میشود. البته در اواخر عمر رژیم شاه نیز درگیریهای پراکندهای در مرزهای غربی کشور وجود داشت.»👇
✅ آغاز حملات به نقاط مرزی از آبان 1357
#سیدمحمود_دعایی اولین سفیر ایران در عراق بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز میگوید عراق از آبان ۱۳۵۷ همزمان با آغاز شمارش معکوس برای سقوط حکومت محمدرضا شاه پهلوی, حمله به نقاط مرزی ایران را با هدف الغای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر شروع کرد. او چنین میگوید: «حقیقت این است که جنگ ایران و عراق از آبان ۵۷ شروع شد. یعنی وقتی که صدام تشخیص داد رژیم شاه در حال فروپاشی و نهادهای امنیتی و نظامی شاه در حال فرو ریختن است و ساواک نیز در آستانه انحلال قرار دارد و به همین صورت, ارتش نیز در حال تصفیه نیروهاست. صدام، عقده فروخوردهای را از زمان انعقاد قرارداد الجزایر در سینه داشت، به این سبب که این قرارداد به عراق تحمیل شده بود و عراق برخی مسائل در این قرارداد را از موضع ضعف پذیرفته بود و همیشه مترصد بود در یک فرصتی انتقام بگیرد و وقتی که شرایط کشور را در آن وضعیت مشاهده کرد، برای یک حمله انتقامجویانه برنامهریزی کرد. نیروهای ارتش بعث صدام, قرارگاه خودشان را در بصره احداث کردند و عدنان تکریتی به عنوان فرمانده آن قرارگاه منصوب شد و در حقیقت میتوان گفت که آغاز جنگ از آبان ۵۷ یعنی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود.»
طبق گزارش وزارت خارجه کشورمان ، ارتش عراق در دوره ۱۹ ماهه قبل جنگ ۳۹۷ بار به مرزهای زمینی، هوایی و دریایی ایران حمله کرده بود.
⏹ منبع: وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، تحلیلی بر جنگ تحمیلی، نقل از پارسا دوست، ما و عراق از گذشتههای دور تا امروز، همان، ص ۵۰۵)
با وجود همه این شواهد افرادی از روی ساده اندیشی یا غرض ورزی ایران اسلامی را دلیل و مسبب آغاز جنگ می دانند و می خوانند که مستندات, خلاف آن را نشان می دهد.
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
💥 خاطرات تلخ از روزهای آغاز جنگ
🎙 از زبان بانوی دزفولی
▫️به یاد دارم، شهریور ماه سال 59 بود. برای تحصیل در کلاس چهارم ابتدایی، با شوق و ذوق فراوان آماده میشدم. زمزمههای جنگ به وضوح در خانهمان شنیده میشد. با رفتن برادرم «حاج احمد » به بیرون از شهر، و رفت و آمدهای مشکوک و زمزمههای او با پدر و برادر بزرگم، به این نتیجه رسیدم که حتماً اتفاقی افتاده است. در آن سال، «محمود »، برادرم، سرباز بود و در شیراز، ماههای آخر خدمتش را سپری میکرد.
یک روز در پشت بام خانه، مادرم مشغول پختن نان بود، کنارش ایستاده بودم. ناگهان صدای مهیبی به گوش رسید. تا آن موقع چنین چیزی ندیده بودیم؛ خیلی هراسان شدیم. طبل جنگ با حمله موشکی رژیم بعث عراق به «دزفول» نواخته شد. تازه دلیل رفت و آمدهای حاج احمد و زمزمههایش را فهمیدم. با حملات خمپارهای و بمباران چیزی در شهر برای مردم تغییر نکرد.
اول مهر آن سال مدارس برقرار بودند. در روزهای بعد، مسئولان آموزش و پروش کمکم متوجه شدند که گِرا گرفتن اهداف عراق، برای بمباران در چه مکانهایی است. به ناچار محل مدارس را تغییر دادند. دانش آموزان مدرسۀ ما را به مدرسه «مهر» در محلۀ «قلعه» انتقال دادند. حملات دشمن بعثی به شهر شدید شده بود؛ اما اکثر مردم شهر را ترک نکردند و در خانههایشان ماندند.
نامهنگاری محمود یکدفعه قطع شد. فقط در نامۀ آخرش به خانواده اشاره کرده بود که: «ما را به خرمشهر میبرند.»
تا مدتها خبری از او نداشتیم. حاج احمد هم مرتب با یک جیپ ارتشی از سر کار میآمد، به ما سر میزد و میرفت. اوائل جنگ رادیو نبود. زمانی همسایهها از اخبار جنگ مطلع میشدند که حاج احمد به خانه میآمد. از کوچک و بزرگ به طرف خانهمان میدویدند و اخبار جنگ را از او میگرفتند. حاج احمد هم برایشان از رشادتهای رزمندهها میگفت. بعد از استحمام، بلافاصله خداحافظی میکرد و میرفت. آمدنش خیلی کوتاه بود؛ اما رفتنش10 یا 20 روز طول میکشید. در این مدت، خبری از برادرم محمود نبود. مادرم نمی دانست دلهرۀ بیخبری از محمود را داشته باشد یا به فکر حاج احمد و خطرات کار و مسئولیتش در جبهه باشد.
تنها چیزی که در چهرهاش میدیدم، مقاومت بود. در سال 59 که عراق موشک زد، نمیدانم اولین جا کجا بود. پدرم که در آن زمان جوشکار بود به ابتکار خودش زیرزمینِ خانه را پایهگذاری کرد و با سقف فلزی پوشش داد تا اگر موشک به خانهمان اصابت کرد، زیر آوار نمانیم. تعدادی از آشنایان هم به این پناهگاه پناه آورده بودند. نمیدانم در آن سال، چندمین موشک بود که به دزفول اصابت کرد که به ما خبر دادند: «به خونه خوشروانی موشک خورده.»
شهید «عبده خوشراوانی» داییِ مادرم بود. در آن حادثه، هشت نفر در خانه بودند. دایی، زندایی، «میترا» که تقریباً هم سن و سال هم بودیم و پنج تا پسر داییام که همه یک جا شهید شدند. اجسادشان هم نصف و نیمه پیدا شد. مادرم وقتی خبردار شد، به خانه فامیل رفت تا در مراسمشان شرکت کند. من را با خودش نبرد. اکثر شبها عادت داشتم توی بغل مادرم میخوابیدم؛ اما آن شب تنها ماندم. حملات دشمن بعثی بیشتر شده بود. شاید بدترین شبی بود که در سن 10 سالگی تجربه کردم. هیچ وقت دلهرهای که در آن شب ترسناک روح و جانم را آزرد، از خاطرم نمیرود.
برگرفته از کتاب،: سفیران ایثار
شب ترسناک روح و جانم را آزرد، از خاطرم نمیرود.
#جنگ_تحمیلی
#شهدا_دزفول
#سردار_شهید_حاج_احمد_سوداگر
#شهید_محمود_سوداگر
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄