eitaa logo
مرسی تی وی 🌿🌺
29.8هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
19.1هزار ویدیو
241 فایل
جهت ارتباط با ما: @mtvadmin Join : http://eitaa.com/joinchat/2805596162Ce0952111b8
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از بهترین استعدادهایی که تاحالا دیدم😂👌👌 @MER30TV 👈💯
می سرایم "تو" و چشمان "تو" را نه سپیدی... نه غزل... تویی آن شعر دل انگیز و بلند... که پر از مثنوی بارانی... منم آن شاعر بیدل... ڪه فقط... برق چشمان تو را می بیند... سبڪ من عاشقی و قافیه ام دلتنگی ست... منم آن مست و پریشان نگاهت... ڪه دلم "تو" و "احساس تو" را می خواهد. ❤️ @MER30TV👈💯
آدم بدبین همیشه پایینو نگاه میکنه و سرش ضربه میخوره؛ آدم خوشبین همیشه بالا رو نگاه میکنه و میلغزه... واقعگرا جلو رو نگاه میکنه و راه درست رو انتخاب میکنه!! ☑️ Walking Dead @MER30TV 👈💯
آهنگهای جدید انقد تند و سریع شدند که تا استارت ماشینو بزنی میره ترک بعد!. قبلنا شجریان میذاشتیم میرسیدیم سرکار هنوز نخونده بود! 😃😆😂 ***** دیشب دیر اومدم خونه...😌 بابام گفت کجا بودی؟😡 گفتم خونه دوستم 😄 برداشت به 10 تا از دوستام زنگ زد...😱 دمشون گرم هر 10 تاشون گفتن خونه ما بود...😐 دو تاشون که دمشون گرم 😊 گفتن الان اینجاست خوابه خستس بیدارش نمیکنیم... 😂 اینا به درک...😁 من حیرون مرام اون دوستمم که سنگ تموم گذاشت گفت... 😍 اینجاست داره نماز میخونه 😆🤣 ***** ﻗﺪﯾﻤﺎ ﺁﯾﻔﻮﻥ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﮐﯿﻪ؟ ﻃﺮﻑ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﻢ! ﺍالان که تصویری شده هر کی زنگ میزنه ﮊﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺑﻌﺪ ﺯﻝ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻓﻖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ! ✌️😂😂 ‌‌‌‌ ***** عاقا دیشب ﺣﻮﺻﻠﻢ ﺳﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ، گفتم بزا یکی رو اسکل کنم ﺑﻪ ﯾﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﺟﺴﺪ رﻭ ﻣﯿﺎﺭﻡ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﭘﻮﻟﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ! به همین قبله ﻃﺮﻑ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﻗﺮﺍﺭﻣﻮﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ ﺩﻓﻨﺶ ﮐﻦ 😟 ﻓﻘﻂ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﻗﻄﻊ ﮐﻦ ﺑﯿﺎﺭ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﺎ مطمئن شم ﮐﺸﺘﯿﺶ 😯 گوشیمو ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻡ از ترس سیم کارتمو دراورم قورت دادم😐😐😅😅 ***** کنار خیابان وایستاده بودم باخودم گفتم: آخرین مدل ماشینی که در آینده سوار میشم چیه؟🤔 همون لحظه یه آمبولانس نعش کش از بغلم رد شد. روش نوشته بود فکرشو نکن، آخرش مسافر خودمی😂 ****** ‏نامزدم گفت: با چی میاااااای دنباااالمممم😍 گفتم با بنز بابام.وقتی سوارش کردم ناراحت بود گفتم چون بنز بابام کامیونه دمقی؟ گفت نه گفتم چون بابام میرونه منو تو عقب سوار شدیم؟ گفت نه گفتم چون عقبو بار زدیم جات تنگه؟ دیدم داره گریه میکنه یه کم پشم از یکی از گوسفندا کندم اشکاشو پاک کردم 😐😐😂 @MER30TV 👈💯
این یکی از بی‌نظیرترین سبک‌های طراحی بود که من دیدم! خیلی هنرمندانه نور رو به تصویر کشیده و آدم فکر میکنه داره به یک ساختمون واقعی نگاه میکنه *مجید میرزایی @MER30TV 👈💯
اسم این اثر تاریخی چیست و در کجا قرار دارد؟ @MER30TV 👈💯
مرسی تی وی 🌿🌺
اسم این اثر تاریخی چیست و در کجا قرار دارد؟ @MER30TV 👈💯
#پاسخ سرستون گاو دوسر کاخ آپادانا شوش، کاخ داریوش اول این اثر باستانی در بخش ایران موزه لوور پاریس قرار داره. جالبه بدونید انقد آثار غارت شده از ایران در این موزه زیاد که آنری لوارِت، موزه‌دار این مجموعه گفته: «موزه‌ی لوور سفارت دوم ایران در پاریس است. معدود فرانسوی‌هایی پیدا می‌شوند که به ایران سفر کرده باشند؛ بااین‌حال، آنها توانسته‌اند میراث فرهنگی این کشور را از طریق نمایشگاه‌های آثار تاریخی ایرانی که مرتباً در لوور برگزار می‌شود، ببینند.» @MER30TV 👈💯
6️⃣1️⃣ رئیس جمهور باید خلبان باشه! تا بتونه مملکت رو به اوج برسونه و از سقوط نجات بده و بسلامت به مقصد برسونه. نه اینکه مملکت بره رو هوا و خلبان خواب باشه! 7️⃣1️⃣ رئیس جمهور باید دوچرخه سواری بلد باشه! تا بتونه تعادل مملکت رو هم حفظ کنه! آخه با ماشینای خارجی بدون مالیات و گمرک و شیش در که تعادل حفظ کردن یاد نمیگیره کسی! 8️⃣1️⃣ رئیس جمهور باید کاسب باشه! تا ته هنرش واسه کنترل کرونا تعطیل کردن مغازه ها و کسبو کارها نباشه، بدم نیست البته، یه ماه در میون می شینه تو‌‌ی خونه میدوزه دونه دونه لباس بچگونه! که چی؟ که بچه هاش بی لباس و بی غذا نمونن! @MER30TV 👈💯
رای میدهم...(ویژه انتخابات رادیو مرسی) - @mer30tv.mp3
6.17M
رأی میدهیم... #رادیو_مرسی #انتخاب_تو @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور با چوب نم دار آتیش درست کنیم 😃👌 #ترفند @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به باز شدن زیبای پرهای طاووس دقت کنید😍 @MER30TV 👈💯
Cheshmat - Majid Ghamari .mp3
3.18M
#ترانه چشمات #محید_قمری @MER30TV 👈💯
چاله بیکار - @mer30tv.mp3
3.57M
#قصه_کودکانه #رادیو_مرسی هر شب ساعت 20:30 یک قصه جذاب و آموزنده برای کودکان دلبند شما🥰 در کانال مرسی تی وی😊🌸🍃 @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روند رشد این دو جنین رو مشاهده کنید سمت راست جنین انسان و سمت چپ جنین دلفین رو نشون میده یه جوری شبیه بهم رشد میکنن که آدم حس میکنه اگر انسان در دوران جنینی یکم راه رو اشتباه بره، دلفین میشه و دیگه راهی برای بازگشت نیست 😁 @MER30TV👈💯
-آخه رنگ بشقاباتون با این لیوانه مثل همه! خیلی به هم میاد! به بشقاب‌های خالی از غذا نگاه می‌کنم به لیوان‌های روی میز، به گل‌های ریز پرده‌ی آشپزخانه که با باد خنک کولر تکان تکان می‌خورد. به یخچال و گاز و سقف بالای سرم. چه حرف فلسفی جالبی از دهان مینا در آمد! اما انگار واقعا راست می‌گوید. چقدر همه چیز هماهنگ است! من مادری چهل ساله با دختری سربه راه و محجوب، پسر تیزهوشم که دو سال جهشی خوانده و هر روز دنبال کشف و اختراع است. شوهرم که کارمند بانک است و حقوق نسبتا خوبی دارد، سقف بالای سرم، خانه‌ای راحت و امن! ماشینی که اگرچه قدیمی ولی برای خودمان کافی است و چرخش می‌چرخد. همه چیز در نهایت هماهنگی و هارمونی! چطور من فکر کرده بودم هیچ چیز این خانه به هم نمی‌آید؟ بچه‌ها آدرس خانه را از همسایه‌شان پرسیدند و عازم رفتن‌اند. برایشان تاکسی می‌گیرم و پولش را حساب می‌کنم. نگاهشان می‌کنم انگار تابلویی نفیس در مقابلم قرار گرفته‌است. رفتنشان را از پشت پنجره می‌بینم. فریبا از تاکسی پیاده می‌شود و از آن طرف خیابان برایم دست تکان می‌دهد. باید بساط قلم مو و رنگم را از توی زیرزمین پیدا کنم و تصویر عبور دو فرشته از خیابان را نقاشی کنم. حتما تابلوی خوبی خواهد شد. @MER30TV👈💯
به نام خدا عبور دو فرشته باز فریبا دیر کرده بود. خسته و کوفته از آن همه کاری که صبح تا ظهر انجام داده بودم، زیر لب غرولند می‌کردم و انگار تمرینی بود برای این‌که وقتی فریبا می‌آید چه چیزهایی بارش کنم. دستمال را برداشتم و دوباره روی میز رنگ و رو رفته‌ی آشپزخانه کشیدم. از این‌که آن‌قدر تمیزش می‌کردم و باز همان‌قدر کهنه به نظر می‌رسید حرصم در می‌آمد. اگر هزینه‌های دانشگاه فریبا و کلاس‌های جورواجور نیما می‌گذاشت سرو سامانی به وضعیت خانه می‌دادم، هرچقدر هم که حسین غرغر می‌کرد اهمیت نداشت. موکت آشپزخانه را عوض می‌کردم، برای خودم دوچرخه‌ی ثابت می‌خریدم و مشغول ورزش می‌شدم، کمی ظرف و ظروف‌ها را نو و نوار می‌کردم، پرده‌ها را که حتما عوض می‌کردم... دستی به پرده‌ها کشیدم و از پشت آن به خیابان خیره شدم، شاید فریبا از تاکسی پیاده می‌شد و به طرف خانه می‌آمد، اما خبری نبود. خیابان هم به هم ریخته و شلوغ بود. هر چه به حسین می‌گفتم خانه‌ی کنار خیابان شلوغ مفت نمی‌ارزد به گوشش نمی‌رفت. هرچه دود و غبار بود، هرچه سر و صدا بود ارزانی خانه‌ی ما شده بود. دلم یک خانه‌ی بزرگ در یک خیابان خلوت می‌خواست. پرده‌های زری دوزی با یک آینه شمعدان بزرگ در سرسرا از همان‌هایی که توی این فیلم‌ها نشان می‌دهند، کلی ظرف‌های عتیقه و زیبا با یک ویترین از ظروف نقره مبل‌های نقره‌ای که خانه را هرچه آراسته‌تر کند...وای که چه خوش‌خیال بودم. چند روز پیش که از شکستن یک تکه ظرف چینی‌ام شاکی بودم به حسین گفتم اصلا هیچ چیزمان با هم جور نیست و به قول آنیتا دوست فریبا هارمونی ندارد. آن‌قدر بهش برخورد که فورا گفت :«لابد چن روز دیگه‌ام من به زندگیت نمیام!» بعد هم نهار نخورده رفت خوابید. دروغ نمی‌گفتم حقیقت بود، تمام زندگی شده جان کندن من در این خانه بدون این‌که لذت ببرم. پس کی باید به آن‌چه در ذهنم بود می‌رسیدم؟ دوباره از پشت پنجره به خیابان خیره شدم خبری از فریبا نبود، تلفن همراهش هم که خاموش شده بود. مثلا همین تلفن همراه فریبا! درست است که بچه‌ام خودش چیزی نمی‌گفت و ملاحظه‌ی پدرش را می‌کرد اما بالاخره که چی؟ نباید خودمان به فکر خرید یک گوشی جدید می‌افتادیم چیزی که جلوی هم‌دانشگاهی‌هایش کم نیاورد. خیابان کم کم داشت خلوت می‌شد. ظهر تابستانی داغ و طاقت فرسا همه را به خانه‌ها کشانده بود جز این دختره که حتما می‌خواست بعد از پدرش بیاید و فرصت یک مشورت برای خرید یک دست مبلمان قسطی را از من بگیرد. نمی‌خواستم تا خرید قطعی‌اش حسین چیزی بفهمد وگرنه حتما مخالفت می‌کرد و همین دل‌خوشی کوچک را ازمن می‌گرفت. وقتی مبل‌های جدید جای مبل‌های رنگ و رو رفته را می‌گرفتند دیگر مجبور بود قسط‌هایش را بدهد. از یک ساعت قبل از ظهر دو تا کودک کنار خیابان نشسته‌اند و معلوم نیست این‌جا چه می‌خواهند. تا به حال سابقه نداشته این طرف‌ها فال‌فروش و کودکان کار چرخ بزنند که خدا را شکر این هم اضافه شد. یعنی در این داغی هوا مادر بی‌خیال این دختر و پسر کوچک چه می‌کند؟ دلم می‌سوزد مثل دو تا جوجه گنجشک کوچک به سایه‌ی خسیس تک درخت خیابان پناه برده‌اند. برای سرگرمی هم که شده لیوان آبی برمی‌دارم و به طرف‌شان می‌روم. دختر چشم آبی ریز نقش پشت برادرش پنهان می‌شود و پسر کوچولو آن‌قدر مردانه نگاهم می‌کند که خنده‌ام می‌گیرد. آب را به سمت‌شان می‌گیرم کمی خودمانی می‌شوند و با ولع به نوبت آب را می‌خورند. مجید کوچولو برای این‌که بتوانند خانه‌ی نیم ساخته‌ی‌شان را در جنوبی‌ترین نقطه‌ی شهر تمام کنند تازه شروع به فال فروشی کرده و امروز بعد از فرار از دست مامورها راه را گم کرده‌اند. همسایه‌شان هم گوشی تلفن را جواب نمی‌دهد. فارغ از همه‌ی فکر و خیالات منفی به خانه می‌برمشان. مینا همان دختر کوچولوی چشم آبی چنان به در و دیوار خانه خیره شده که انگار وارد قصر شده از فاصله بین خودم و آن‌ها خنده‌ام می‌گیرد. برایشان کمی برنج و قرمه سبزی می‌کشم و تماشایشان می‌کنم. معصوم و بی‌گناه بایک دنیا خجالت نشسته‌اند سر میز! باز هم فکرم به سمت فریبا پر می‌کشد. کاش زودتر می‌رسید و در انتخاب رنگ مبل کمکم می‌کرد. تازه باید یک طوری نیما را قانع کنم که دست از کلاس رباتیک بردارد و این هزینه‌ی سنگین را روی دستمان نگذارد. با صدای بچه‌گانه و نازک مینا از جا می‌پرم. -دست شما درد نکنه! لبخند می‌زنم و تشکرش را جواب می‌دهم. نگاهم می‌ کند و با کمی من و من می‌پرسد: « خانوم شما پولدارید؟» چقدر خوش خیال است. می‌خواهم بگویم نه بابا ماهم مثل شماییم فقط با کمی تفاوت وگرنه هشتمان گرو نه‌مان است، اما فقط می‌گویم: «نه! چطور مگه؟» -
🌸🍃🌸🍃 خدایا اگر فراموش کردم که خدای بزرگی دارم توفراموش نکن که بنده کوچکی داری بانوازشی یاشاید تلنگری آرام وجودت را مهربانی وبزرگیت را به من یادآوری کن @MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️از پشت افق بہ روے بام آمده ام 🌸سو سو زدم و گام به گام آمده ام ☀️همراه من است نور امید و خدا 🌸با صبح بخیر و با سلام آمده ام سلام صبحتون بخیر. روزتون سرشار از شادابی😊🌺 @MER30TV 👈💯
بنام تو ای خدا...(رادیو مرسی) - @mer30tv.mp3
5.06M
صبح بخیر عزیزان 🌺❤🌺 بریم یه صبح قشنگ دیگه رو شروع کنیم؟؟ #رادیو_مرسی @MER30TV👈💯
شهرستان بافت منطقه اي كوهستاني و سردسيري محسوب مي شود كه به دليل ارتفاع 2 هزار و 280 متر از سطح دريا و با قدمت تاريخي يكهزار و 200 سال به بام كوير ايران معروف است. آبشار سه کاسه، بنگان و خوشکار از جمله مناطق تفریحی این شهرستان است. #ایرانگردی مجازی @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از اولین جلسه باشگاه 😂😂 فقط اون حرکت آخرش که میخواست از راهرو رد بشه😁 @MER30TV 👈💯