ارزو خوب براتون...(رادیو مرسی) - @ner30tv.mp3
4.76M
صبح جمعه تون شاد🤍
#رادیو_مرسی
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشتباه و شانس با هم قاطی شد😄
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفه ای😎✌️
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاق دیوونه😄
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلویزیون تا این حد کتکی ندیده بودم😂
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبارزه با سایه😑
@MER30TV👈💯
#مرسی_خنده
حس اون میلیاردری و دارم که رفت پورشه مشکی بخره نداشت مجبور شد سفید بخره
منم الان رفتم چیپس سرکه نمکی بخرم نداشت فلفلی خریدم ، حس واقعا بدیه😔
----------
دقت کردید وقتی یکی داره با تلفن حرف میزنه هرچی بدید دستش میگیره؟😁
---------
من وقتی میرم جایی پول میدم از تمام امکانات اونجا استفاده میکنم مثلا یبار رفته بودم استخر دیدم غریقنجاتِ بیکار نشسته پریدم تو قسمت عمیق تا بیاد نجاتم بده😜
-----------
امروز تو خونه یه جعبه سوهان پیدا کردم که توش واقعا سوهان بود اشک تو چشام جمع شد😐🙄😂
-----------
مواد لازم برای درست کردن گروه😂😂
50 نفر که فقط بخونن و حالشو ببرن
یکی دو نفرم که عین شاطر تند تند پست بذارن😀😂
----------
آیا میدانیددرازترین شب سال چه شبی ست؟؟
شبی که قهرکنی و شام نخوری...مگه تموم میشه بی صاحاب😂😂
@MER30TV👈💯
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایران زیبا . جزيره مارو
#خليج_فارس
@MER30TV👈💯
آن وقت ها، وقتی در خانه ی خودمان زندگی می کردم، کتاب های پدرم را بلند می کردم تا نان بخرم. کتاب هایی که او خیلی به آن ها علاقه داشت. کتاب هایی که در زمانِ تحصیلش به خاطرشان، گرسنگی را تحمّل کرده بود. کتاب هایی که بابت شان پولِ بیست عدد نان را پرداخته بود، من به قیمتِ نصفِ نان، می فروختم. من کتاب ها را بدونِ انتخاب، بر می داشتم، معیارِ انتخابِ من، تنها، قطرِ آن ها بود؛ پدرم آنقدر کتاب زیاد داشت که فکر می کردم کسی متوجه نخواهد شد. تازه بعدا فهمیدم که او، تک تکِ کتاب هایش را همچون چوپانی که گله ی گوسفندانش را می شناسد، می شناخت و یکی از این کتاب ها، خیلی کوچک و کهنه و زشت بود. من آن را به قیمتِ یک قوطی کبریت فروختم. امّا بعدا اطلاع پیدا کردم که ارزشِ آن، یک واگن پر از نان بوده است. بعدها، پدرم از من تقاضا کرد که برنامه ی فروشِ کتاب ها را به او واگذار کنم. او با گفتنِ این جمله، از شرمِ صورتش سرخ شد و به این ترتیب، خودش کتاب ها را می فروخت و پول را برایم پست می کرد و من با آن، برای خودم نان می خریدم ..."
#نان_سالهای_جوانی
#هاینریش_بل
@MER30TV👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کاری نکنیم که با همچین ماله کشی پیشرفته ای هم درست نشه😑
@MER30TV👈💯