eitaa logo
مرسی تی وی 🌿🌺
35.5هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
23.6هزار ویدیو
262 فایل
جهت ارتباط با ما: تبلیغات @mtvadmin مدیریت @mer30tv_admin Join : http://eitaa.com/joinchat/2805596162Ce0952111b8
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مرسی تی وی🌿🌺
💎 نابینایی در شب، چراغ به دست و سبو بر دوش بر راهی می رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی بینی چراغ به چه کارت می آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند. از بهارستان ✍ اثر عبدالرحمن جامی @MER30TV 👈💯
زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام نشستند کم[تر] از آن خورد که ارادتِ او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او بود، تا ظنِّ صلاحیت در حقِّ او زیادت کنند. ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است چون به مَقامِ خویش بازآمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت گفت: ای پدر، باری به دعوتِ سلطان طعام نخوردی؟ گفت: [در نظر ایشان] چیزی نخوردم که به کار آید. [گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید!] ای هنرها نهاده بر کف دست عیبها برگرفته زیر بغل تا چه خواهی خریدن، ای مغرور، روزِ درماندگی به سیم دَغل؟ @MER30TV👈💯
پسر تنبلی را به آهنگری بردند تا شاگردی كند، استاد آهنگر گفت: "دم آهنگری را بدم!" شاگرد تنبل مدتی ایستاده ، دم را دمید ، خسته شد و گفت: "استاد اجازه میدی بنشینم و بدمم؟" استاد گفت: "بنشین" باز مدتی دمید و خسته شد، گفت: "استاد! اجازه میدی دراز بكشم و بدمم!" گفت: "دراز بكش و بدم"؛ بعد از مدتی باز خسته شد و گفت: "استاد اجازه میدی بخوابم و بدمم؟" استاد که دیگر کلافه شده بود، گفت: "تو بدم، بمیر و بدم." @MER30TV 👈💯
✏️ مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند پس کفش هایش را زیر سرش گذاشت و خوابید. طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند. اولی گفت: طلاها را بگذاريم پشت آن جعبه... دومی گفت: نه، آن مرد ممکن است بیدار باشد و وقتی ما برویم او طلاها را بردارد . گفتند: پس ، امتحانش کنیم کفش هایش را از زیر سرش برمی داریم، اگه بیدار باشد با این کار معلوم می شود. مرد که حرف های آنها را شنیده بود، خودش را بخواب زد. دو مرد دیگر هم، کفش ها را از زیر سر مرد برداشتند و اما مرد به طمع بدست آوردن طلاها هیچ واکنشی نشان نداد. گفتند:" پس واقعا خواب آست ! طلاها رو همینجا بگذاریم‌ ..." بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد تا طلاهایی را که آن دو مرد پنهان کرده بودند ، بردارد اما هر چه گشت هیچ اثری از طلا نیافت ، پس متوجه شد که تمام این حرف ها برای این بوده است که در عین بیداری کفشهاش را بدزدند!! یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد ... @MER30TV👈💯