🌸 ﷽ 🌸
#طنزجبهه
🍃🌸🌸🌸🍃🍃🌸🌸🌸🍃
ما گربهایم
یکی از بچهها هرروز سهمیه گوشتش را جدا میکرد و جلوی گربهٔ اردوگاه میانداخت. یکی دیگر از بچهها گفت: «فلانی فرض کن ما هم گربهایم، یک روز هم سهمیه گوشتش رو به ما بده» این را که گفت همه زدند زیر خنده.😅
🍃🌸🌸🌸🍃🍃🌸🌸🌸🍃
╔═ 🍃🌸════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════🍃🌸 ═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┄┅┄┅┄✪﷽✪┄┅┄┅┄
#کلیپیکوتاهوزیبا
#شهدا😔
شرمندمکاریبراتوننکردم
دلمرومجنوننکردم
دیدهروپرخوننکردم
#شهداالعفو😔😭
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
@ebrahimdelha
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نخواهد شد.» (رسولاکرم ص)
اینبار به دادزنها رای ندید، به کسانی رای دهید که داد مسئولین را در بیاورد نه اینکه تا پاش برسه با اونا همسُفره بشه!
هم اکنون همین نماینده در بازداشت به سر میبره😒
@ebrahimdelha
═▩ஜ••🍃🌹🍃••ஜ▩═
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
🌷✨🌷✨🌷✨🌷 #قسمت:صد_و_نوزدهم #توسلات #بروایت:حجه_الاسلام_رضايي_و_جمعي_از_دوستان ☘☘☘ شهيد عباس امير
🌷✨🌷✨🌷✨🌷
#قسمت:صد_و_بیستم
#توسلات
#بروایت:حجه_الاسلام_رضايي_و_جمعي_از_دوستان
☘☘☘
خيلي نگران شدم تا شهرفاصله ي زيادي داشتيم. از طرفي هم تاريکي شب امکان
تردد در جاده مرزي را نمي داد.
بالاي سر#سيد نشستيم تامقداري حالش بهترشد.جاي مناسبي براش آماده کرديم
تا خوب استراحت کنه. حال #سيد که مقداري مساعد شد من هم گوشه اي چشمانم
گرم شد و خوابيدم.
نيمه هاي شب يک لحظه، نگران بيدار شدم. نگاهم به سمت #سيد چرخيد. سر
جاش نبود!! چشم چرخوندم ديدم گوشه اي مشغول نماز شب است! از خجالت آب
شدم. من فکرمي کردم #سيد با اين حال زارش نمازصبحش روهم به زورمي خونه،
غافل ازاين که #سيد ...
يکي از دوستان نقل مي کرد. رفته بوديم طلائيه،غروب بود که رسيديم منطقه.
هوا تاريک شد وبه ما اجازه ندادند حرکت کنيم قرار شد شب رو دريادمان طلائيه
بمونيم.
نيمه هاي شب ظلمات عجيبي منطقه روفرا گرفته بود.
به ظاهر شبهاي طلائيه تاريک بود، اما با نور شهداشبهاي طلائيه عجيب براي
اهلش نوراني وملکوتي بود.زيرا که شبهاي طلائيه صحنه هايي ازعشق بازي شهدا
راديده بود که خورشيد طلائيه هميشه ازنظاره آنهامحروم بوده.
#سيد بلند شد رفت بيرون. تا سه راهي شهادت رفت. من هم پشت سرش رفتم.
اينقدرتاريک بود که ترسيدم!ديگه جلوترنرفتم وبرگشتم.
همه جا را سکوت و تاريکي مطلق فرا گرفته بود. رفتم و کنار محل اسکان،
گوشه اي کز کردم.هواي مطلوبي بود. تو فکروخيال خودم بودم که صداي ناله هاي
#سيد ميلاد رو از سمت سه راهي شهادت مي شنيدم. تقريبًا يک ساعت صداي ناله
و گريه هاي #سيد رو ميشنيدم. واقعًا جرئت ميخواست نيمه هاي شب تنها بري تو
اين بيابون؛ اما #سيد دلش خدائي بود. ياد قبرهايي افتادم که شهدا تو دوکوهه براي
خودشون کنده بودند ونيمه شبها براي مناجات ميرفتند اونجا.
هميشه فکرميکردم اينها نيمه شب چطور جرئت ميکنند بروند تو اين قبرهاو
عبادت کنند. اما اون شب ديدم سيد چطورمناجات ميکردو...
#پایان_این_قسمت
@ebrahimdelha
🌷✨🌷✨🌷✨🌷