#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_هفدهم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔅 ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ دوباره رفت و اردیبهشت با مجروحیت شدیدتری به تهران برگشت.😔
🔅 در همان عملیاتی که مجروح شده بود، بیشتر نیروهایشان شهید شده بودند.😔
🔅 پهلو و ریهی چپ مصطفی آسیب دیده بود.😔
🔅 دکتر به او گفت: «به اندازهی یک دم و بازدم با مردن فاصله داشتی!»
🔅 مصطفی هم جواب داده بود: «شما به اندازهی یه دم و بازدم میبینید. اون کسی که باید شهادت رو میداد یه کوه گناه دیده!»😔
🔅 به دلیل مجروحیت زیاد مجبور شد این بار کمی بیشتر بماند.
🔅 در بیمارستان وقتی دکتر برای معاینهی مصطفی آمد به من گفت: «حاج خانم نذارید بره.بار اول که مجروح شد انگشت پاش بود، حالا رسیده به پهلو. ممکنه کمکم به قلبش برسه. اگه کار به اینجا بکشه از دست کسی کاری برنمیاد!»
🔅 دیگر تمام کادر بیمارستان بقیةالله او را میشناختند.
🔅 گاهی سربهسرش میگذاشتیم: «میخوای اینجا برات یه اتاق اجاره کنیم که خیالت از بابت بیمارستان راحت باشه؟»😁
🔅 بستری که بود، خواهش کردم اجازه بدهد یک شب پیشش بمانم.💕
🔅 معذب بود، حتی نمیگذاشت سمیه خانم هم بماند.
🔅 تا دیر وقت پیشش میماندیم و بعد به خانه میرفتیم.
🔅 مهمانهایش زیاد بودند. مدام یکی در اتاق را باز میکرد و میآمد.
🔅 دلم میخواست کنارش باشم. دلم برایش تنگ شده بود. دوست داشتم حتی اگر شده یک لیوان آب دستش بدهم.❣
🔅اول طفره میرفت، اما وقتی دید من آنقدر به ماندن اصرار دارم، قبول کرد.🌹
🔅از دارو بدش میآمد و تا جایی که درد امانش میداد، مسکّن نمیخورد.
🔅آنشب وقتی ماندم، پاهایش را دراز نمیکرد. برای اینکه اذیت نشود از پایین پایش بلند شدم، اما دیدم باز دوست ندارد جلوی من دراز بکشد.🌺
🔅روی تختِ همراه دراز کشیدم و خودم را به خواب زدم. کمی که گذشت دیدم از درد زیر پتو مچاله شده و آرام گریه میکند.😔
🔅دلم طاقت نیاورد، سریع بیرون رفتم و از پرستار خواستم که برایش آرامبخش بزند.🙏🏻
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
✅ @seyedebrahim69
1_3634506.mp3
4.16M
✨ فایل صوتی قرائت #جزء_هجدهم قرآن کریم
#استاد_معتز_آقایی
#روز_هجدهم_ماه_مبارک_رمضان
#شهید_رسول_خلیلی
#التماس_دعا
✅ @seyedebrahim69
1_11421083.mp3
899.4K
🎵برای پیمودن راه صدساله در یک شب آمادهای؟
#کلیپ_صوتی
#شب_قدر
#استاد_علیرضا_پناهیان
✅ @seyedebrahim69
#ویژه👇👇
🔴باید ایرانی ها را به جان هم بیاندازیم!
⏪اورشلیم پست/ تومر، مقام ارشد سابق موساد:
♦️اسرائیل، آمریکا و #عربستان_سعودی می توانند به طور پنهانی به پیشبرد سیاست #تغییر_نظام در ایران کمک کنند.
♦️سعودی ها می توانند در این زمنیه از لحاظ مالی کمک کنند و آمریکا هم می تواند از جبهه های مختلف برای دستیابی به این هدف حمایت کند.
♦️تغییر حکومت آسان نیست، #سپاه_پاسداران و بسیح خیلی قدرتمند هستند اما حتی اگر تغییر نظام با موفقیت همراه نشود بهتر است کاری کنیم که ایرانی ها با یکدیگر وارد درگیری و نزاع شوند.
✅ @seyedebrahim69
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_هجدهم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💠 دکترش گفت: «باید حداقل سه ماه تحت نظر باشه و جایی نره!»
💠 همه گفتیم خوب است حداقل مدتی بیشتر میماند😊، اما آن چند وقتی که به اجبار مانده بود، هم بیکار ننشست.👏
💠 نیروها را آموزش میداد و همچنان در حال رفتوآمد با خانوادهی شهدا بود.🌹
💠 هر خبر و اتفاقی که در سوریه میافتاد، بیتابتر میشد.
💠اوضاع آنجا دوباره به هم ریخته بود.😔
💠 مصطفی هم طاقت نیاورد. دوره نقاهت را نصفه رها کرد و راهی سفر شد.
💠 حالش خیلی خوب نبود. ترکشهای داخل بدنش خونریزیهای گاهوبیگاه داشت.😔
💠 گاهی زنگ میزد و میگفت: «مامان برام دعا کنید. برای من که آیتالکرسی میخونید برای نیروهامونم بخونید!»🙏
💠بارها برایش ختم یا جواد (ع) گرفتم، حتی یک بار دعای حرز را نوشتم و بهش دادم و گفتم: «این رو پیش خودت نگه دار!»
💠 مصطفی آن را به تعداد نیروهایش چاپ کرد و به همه داد.💕
💠 میگفت: «براشون دعا کن تا سالم پیش خونوادهشون برگردن!»🙏
💠 وقتی فرمانده شد خودش را مسئول جان نیروهایش میدانست.
💠 ششم مرداد که آمد، پشت پایش مجروحیت شدیدی داشت.😔
💠لنگان لنگان راه میرفت. برایم عجیب بود که چرا از بچگی همیشه سمت چپ بدنش آسیب میدید.
💠 خیلی نماند. حتی نگذاشت نخ بخیهها را بکشند.
💠 بیستم مرداد با همان پای بخیه شده رفت و مثل همیشه قلب مرا هم با خودش برد، اما اینبار رفتنش فرق داشت.😔
💠 انگار که دیگر قرار دیدارمان به آن دنیا موکول شده بود.😔
💠 انگار برای آخرین بار بود که مصطفی را میدیدم و میبوسیدم.😔❣
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم_ انتشارات روایت فتح
✅ @seyedebrahim69