eitaa logo
معراج السعادة
389 دنبال‌کننده
493 عکس
132 ویدیو
1 فایل
جایی برای خودسازی و تغییر شرح و تدریس کتاب اخلاقی معراج السعاده ارتباط با ادمین @Bigharar_12 (وصیت شهید مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم):خودسازی دغدغه اصلی شما باشد) "در این کانال شما مهمان شهید صدرزاده هستین."
مشاهده در ایتا
دانلود
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 امشب غوغا کنید! 🔻همیشه کنار گود بودی، ایندفعه وسط گودی! @seyedebrahim69
سال بعد... این ایام... یک عده را با نام #شھید می‌شناسند! همان‌هایی که می‌دانستند چگونه بخواهند و بگیرند... اللهُـمَّ ارزقنا توفیق الشهادة ان شاءالله که درتقدیرامسالمان نوشته باشند شهادت در رکاب مولا🙏 #التماس_دعا ✅ @seyedebrahim69
✨ #جزء_بیست_و_سوم از قرآن کریم به نیابت از #شهید_عبدالله_باقری، خوانده می‌شود...🌹 #روز_بیست_و_سوم_ماه_مبارک_رمضان #التماس_دعا ✅ @seyedebrahim69
اگر از غزه پرسیدند...😔😔😔 @seyedebrahim69
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شهید مصطفی صدرزاده: ✨ انشاالله به زودی به سمت اسرائیل بریم به حق فاطمه زهرا (س)...🙏 #ر✅ @seyedebrahim69
💢فرزند و نوه های #رهبر_انقلاب در راهپیمایی روز جهانی قدس ✅ @seyedebrahim
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💢 اواخر سال ۱۳۶۸ خانه‌مان را عوض کردیم. آن روزها من در تهران در خوابگاه دانشجویی بودم. 💢 چهارساله بود که برای خرید عید با هم رفتیم به بازاری که در خیابان نادری اهواز بود. داخل یکی از مغازه‌ها یک اسباب‌بازی دید و خوشش آمد. پایش را کرد در یک کفش که حتما این را می‌خواهم. هر چه من و مادرش گفتیم یک بار دیگر برایت می خریم، ول کن معامله نبود. آخر سر هم تهدیدمان کرد که «اگه برام نخرید خودم رو گم‌و‌گور می‌کنم!» حرفش را جدی نگرفتیم. او هم دست مادرش را ول کرد و داخل جمعیت گم شد!😱 💢 تمام خیابان نادری را بالا‌وپایین کردیم. اشکمان درآمده بود.😔 💢 گفتم: «عزیز بابا! تو پیدا شو، هر چیزی خواستی برات می‌خرم!»💕 همان موقع دیدم سریع آمد و آویزان چادر مادرش شد. رفته بود یک گوشه‌ای قایم شده بود و ما را نگاه می‌کرد.😉 💢 آخر مجبور شدیم چیزی را که می‌خواست برایش بخریم. 💢 یک‌بار برای دیدن اقوام رفته بودیم شوشتر. می‌خواستم پدرم را با ماشین برای کاری بیرون ببرم. مصطفی هم اصرار می‌کرد که من هم می‌آیم. 💢 با مادر و دوتا عمه‌های کوچکش عقب ماشین سوار شدند و راه افتادیم. وسط راه مصطفی متوجه شد که ما خانه‌ی عمه‌ی بزرگش نمی‌رویم. 💢 با اینکه شش سال بیشتر نداشت، با قلدری مدام تکرار می‌کرد: «بایستید می‌خوام پیاده بشم!»😡 آن‌قدر گفت و گفت تا ایستادم و از ماشین پیاده شد. من هم عصبانی پایم را روی گاز گذاشتم و رفتم.😠 💢کمی که دور شدیم مادر و عمه‌هایش اصرار کردند: «برگرد، بابا بچه‌س. شما چرا این‌کار رو کردی؟» 😔 نظر من هم این بود که نباید بدعادت شود. 💢 بالاخره برگشتیم دنبالش. دیدم خبری از مصطفی نیست. همه‌ی خیابان را گشتیم، اما نبود که نبود.😔 💢 رفتیم جلوی در خانه‌ی خواهرم. می‌دانستیم که خانه نیستند. با ناامیدی در را زدیم، اما دیدیم مصطفی در را باز کرد. با تعجب گفتم: «چطوری اومدی تا اینجا؟»😳 💢 شوهرخواهرم به خاطر شغل مکانیکی و کار خوبش در شوشتر معروف بود. مصطفی جلوی یک موتورسوار را گرفته بود و گفته‌بود می‌خواهم بروم خانه‌ی اوستا احمد. موتوری هم او را آورده بود.😊 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح ✅ @seyedebrahim69
اگر هر روز نگاه مهربانت برکت زندگی ام باشد چیز دیگری از " خدا " نمی‌خواهم ‌‌‌‌‌✅ @seyedebrahim69
گفتم شبی کنار تو افطار میکنم آقا نیامدی رمضانم تمام شد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #آخرین_جمعه_رمضان #انتظار #موعود #یاصاحب_الزمان #الغوث_و_الامان ✅ @seyedebrahim69
1_12234609.mp3
1.22M
حال شیعیان واقعی در برزخ ... حاج آقاانصاریان @seyedebrahim69