eitaa logo
معراج السعادة
405 دنبال‌کننده
493 عکس
132 ویدیو
1 فایل
جایی برای خودسازی و تغییر شرح و تدریس کتاب اخلاقی معراج السعاده ارتباط با ادمین @Bigharar_12 (وصیت شهید مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم):خودسازی دغدغه اصلی شما باشد) "در این کانال شما مهمان شهید صدرزاده هستین." آیدی استاد خادمیان @MA_khademian
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ⏺ خانه مصطفی که رسیدم دیدم سمیه خانم پای تلفن به دنبال خبری از مصطفی است.☎️ ⏺ جواب دوستانش این بود که از ریه‌ی سمت چپ آسیب دیده و حالش اصلا خوب نیست.😔 سمیه خانم از شنیدن این حرف یک‌دفعه نشست. حالا مطمئن بودم که شده است.🌹 ⏺ تا نیمه‌های شب سمیه خانم پای تلفن بود تا خبری از اوضاعش بگیرد. حرفشان این بود که در آی‌سی‌یو است. بار آخر کلافه شد و گفت: «دوربین رو ببرید نزدیکش و یه عکس برام بگیرید!»🙏 باز هم جواب سربالا دادند.😔 ⏺ محمدعلی برادرزاده‌ام زنگ زد به محمدحسین پسرم و گفت: «بابام کارِت داره!» ⏺ از حالت محمدحسین پای تلفن، فهمیدم که داداش حسین دارد خبر شهادت مصطفی را به او می‌دهد.😔🌹 ⏺ تلفن که قطع شد پرسیدم: «دایی حسین چی می‌گفت؟»❓ ⏺ گیج و منگ نگاهی به من انداخت و سری تکان داد و گفت: «هیچی! دایی هم نگران مصطفا‌ست. خواست اگه خبری شد در جریان بذاریمش!» ⏺ کمی داخل هال و پذیرایی قدم زد و دست آخر دست پدرش را گرفت و برد بیرون. ⏺ سمیه خانم هنوز خیلی امیدوار بود و اوضاع مصطفی را پیگیری می‌کرد. ⏺ دلم طاقت نیاورد. خودم به داداش حسین زنگ زدم و جویای خبر شدم. نفسی عمیق پای تلفن کشید و سکوت کرد. کمی که گذشت به سختی گفت: «خبر خوبی به من ندادن. ان‌شا‌ءالله که دروغه!»😔 ⏺ تلفن را قطع کردم. ساعت یازده‌ونیم شب بود که در صفحه‌ی یادواره‌ی شهدا خبر شهادت یکی از فرماندهان فاطمیون را اعلام کردند.🌹😔 ⏺ از صبح یک‌جورهایی همه در اضطراب بودیم، اما هیچکس به آن یکی نمی‌گفت که چه چیزی در ذهنش می‌گذرد. وقتی خبر را دیدیم، همان یک ذره امید ته دلمان هم ناامید شد.😔 ⏺ راهی خانه شدم تا خودم را برای روزهای سخت بعدی آماده کنم.😔 ⏺ با گریه از خانه‌شان بیرون آمدم. همان‌طور که دستم به دیوار بود گفتم: «مصطفی خیلی بی‌معرفتی. هیچ‌وقت با گریه از خونه‌ت بیرون نیومده بودم!»😭😔 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح ✅ @seyedebrahim69