eitaa logo
✿شَــهید‌سِیِّد‌مُحَمَـدحـُسِین‌میـردوسـتـے.!
309 دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
4 فایل
لینک https://eitaa.com/joinchat/736821735Ca7018eec76 برنامه کانال شهید سید محمد حسین میردوستی شهید بی دست تاسوعا _هرروز تلاوت آیت الکرسی برای یک شهید _هرروز معرفی یک شهید _جمعه ها روز امام زمان(عج) ارتباط با ادمین: @S_e_01
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ✨خــــداوندا..🙏 🌸بنام تو که زیباترین نامهاست ✨روزمان را آغاز می‌کنیم 🌸روزی که با نام و یاد تو باشد ✨سراسر شادی است 🌸و عشق و مهربانی و سرشار ✨از خیر و برکت است و فـراوانی 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو https://eitaa.com/joinchat/736821735Ca7018eec76
☀️السَّلاَمُ عَلَى مُفَرِّجِ اَلْكُرُبَاتِ... 🔮سلام بر تو ای مولایی که آخرین امید درماندگان، به دستان گره گشای توست. سلام بر تو و بر روزی که گره از کار عالم باز خواهی کرد. 📔صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. https://eitaa.com/merdoste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا هیچ معبودی جز او نیست، پس او را وکیل و کارساز خود انتخاب کن 《 سوره مزمل آیه ۹ 》 https://eitaa.com/merdoste
⭕️ لیست داماد های خوشبخت مملکت‌ رو تماشا میکنید 🔻 تو‌ پدرت رو‌ انتخاب نکردی ولی پدر زنتو خودت میتونی انتخاب کنی ((((: 🔹 شنيده ها اينكه كامبيز مهديزاده داماد حسن روحاني در حال انتصاب به عنوان معاون و عضو هيات مديره مناطق آزاد است. https://eitaa.com/merdoste
| امروز سه‌شنبه ۶ آذرماه ۱۴۰۳ برابر با ۲۴ جمادی‌الاول ۱۴۴۶هجری قمری ┄┅┅❅🌸❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️پخش زنده شبکه یک که غیر منتظره و یکباره پخش شد و صدا و سیما نتوانست سانسورش کنه ، تا می تونید توی گروه ها فوروارد کنید... https://eitaa.com/merdoste
28.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قبرستان تخته فولاد اصفهان محل دفن میرزا حسین کشیکچی معروف به هالو 🌸 قطعه فیلم رو ببینید .قطعا حال دل مرده مارو آرام میکنه و زنده میکنه به شرطی که پاک و ساده و بی غل و غش باشیم .راستی امام زمان عج هم دنبال این جور صفاتی است که ماهارو ببینه 👆🇮🇷🇮🇷👆 https://eitaa.com/merdoste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه توجه توجه توجه توجه توجه توجه ☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️ این کلیپ را دست به دست کنید که تبیین است و تکلیف برهمه ما https://eitaa.com/merdoste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌قالیباف: روزانه بین ۲۵ تا ۳۰ میلیون لیتر فرآورده از کشور قاچاق می‌‌شود/ تردید نکنید که این قاچاق سازماندهی شده است. 🛑 پی نوشت: ما تردید نداریم... تردید نداریم که همه قاچاقچیان سوخت، از اقشار ضعیف و بینوا و بی دست و پا هستند و زبانم لال هیچ کارمند و مقام دولتی در این کار سازماندهی شده و شبکه ای دخالت ندارد!!!🙈 و البته دولت بقدری قوی عمل می کند که اجازه نمی دهد کسی خارج از دولت،سوخت قاچاق کند.!😳 https://eitaa.com/merdoste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج صادق آهنگران: نوحه‌ی «ای لشکر صاحب زمان - آماده باش» را به رزمندگان حزب الله تقدیم خواهم کرد.
25.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘جهش تولید در دیمزارها، گام شتاب‌بخش برای بهبود معیشت کشاورزان ☘🌹🌿🌺☘ https://eitaa.com/merdoste
پنج پادکست که زندگی و حال روحی روانیت رو خیلی بهتر می‌کنه : 1- رادیو راه : کنجی آرام برای جستجوی راهی برای بهتر زیستن. 2- جا فکری : جایی آروم برای فکر و اندیشه کردن. 3- کیومارک : همواره در مسیر بهتر شدن. 4- اتاق درد و دل : همراه با اتاق درد و دل، آگاه تر، شنواتر. 5- رخ : تجربه ای از زندگی کسانی که قسمتی از تاریخ رو رقم زدن. 🍃🌺🍃 https://eitaa.com/merdoste
✔️من یاد می‌گیرم خشمم را به روش سالمی بیان کنم. ✔️در هر دم و بازدمم، من می‌بینم که خشمم ذوب می شود و از بین می‌رود. ✔️من انتخاب می‌کنم که خشم دیگران را نادیده بگیرم. ✔️من یاد می‌گیرم چگونه آرام باشم و مدیریت کردن روی خشمم را تمرین می‌کنم. ✔️من یاد می‌گیرم که خودم احساسات خودم را از فشار و درگیری دور کنم. 🍁عبارات بالا را ٧مرتبه تكرار كنيد‼️ 🍃🌺🍃https://eitaa.com/merdoste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 روش 🎥 ⁉️ دوره شرکت کردم و روش های درست رو یاد گرفتم. اما توی خونه با مخالفت همسرم روبه رو میشم و اکثر اوقات میشه. ❌چی کار کنم؟؟ 😓 🍃🌺🍃 https://eitaa.com/merdoste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏قالت: انتِ تُحبين، صفي لي كيفَ هوَ؟ قلت: كأن كُل ما فقدتهُ يوماً، عاد . . . گفت: تو عاشقی! برایم توصیف کن که "عشق" چگونه است؟ گفتم: انگار هرچه روزی از دست داده بودم، برگشت .. 🌱
✿شَــهید‌سِیِّد‌مُحَمَـدحـُسِین‌میـردوسـتـے.!
قسمت شصت و یکم ☘☘☘☘ روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم … دلخوریش از من واضح بود … سعی می کرد ر
قسمت شصت و دوم ☘☘☘☘ دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد … می خواستم گریه کنم … چشم هام مملو از التماس بود … تو رو خدا دیگه نیا… که صدام کرد … - دکتر حسینی … دکتر حسینی … پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟ … ایستادم و چند لحظه مکث کردم … - من چطور آدمی هستم؟ .. جا خورد … - شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟ … با تمام خصوصیات مثبت و منفی … معلوم بود متوجه منظورم شده … - پس علائق تون چی؟ … - مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ و … واقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ … مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟ … چند لحظه مکث کردم … طبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه … ممکنه نتونن … در کنار اخلاق … بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است … اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار … آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن … اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت … بدون توجه به واکنش دیگران … مدام میومد سراغم و حرف می زد … با اون فشار و حجم کار … این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود … دیگه حتی یه لحظه آرامش … یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم … دفعه آخر که اومد … با ناراحتی بهش گفتم … - دکتر دایسون … میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم؟ … و حرف ها صرفا کاری باشه؟ … خنده اش محو شد … چند لحظه بهم نگاه کرد … - یعنی … شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ … https://eitaa.com/merdoste ادامه رمان
قسمت شصت و سوم ☘☘☘☘ خنده اش محو شد … - یعنی … شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ … چند لحظه مکث کردم … گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود … اما حالا … - صادقانه … من اصلا به شما فکر نمی کنم … نه به شما… که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم … نه فکر می کنم، نه … بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم … دوباره لبخند زد … - شخص دیگه که خیلی خوبه … اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟ … خسته و کلافه … تمام وجودم پر از التماس شده بود … - نه نمی تونم دکتر دایسون … نه وقتش رو دارم، نه … چند لحظه مکث کردم … بدتر از همه … شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید … - ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون … توجه کنید … یهو زد زیر خنده … اینقدر شناخت از شما کافیه؟ … حالا می تونید بهم فکر کنید؟ … - انسان یه موجود اجتماعیه دکتر … من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته … حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید … من ندارم … بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده … وقتی برای فکر کردن به شما و خوصیات شما ندارم … حتی اگر هم داشته باشم … من یه مسلمانم … و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید … از نظر شما، خدا … قیامت و روح … وجود نداره … در لاکر رو بستم … - خواهش می کنم تمومش کنید … و از اتاق رفتم بیرون … https://eitaa.com/merdoste اداما رمان
قسمت شصت و چهارم ☘☘☘☘ برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید … شده بودم دستیار دایسون … انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم … باورم نمی شد … کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد … دلم می خواست رسما گریه کنم … برای اولین عمل آماده شده بودیم … داشت دست هاش رو می شست … همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد … ولی سریع لبخندش رو جمع کرد .. - من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم … و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن … و … داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم … زیرچشمی بهم نگاه می کردن … و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود … چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم … - اگر این خصوصیاتی که گفتید … در مورد شما صدق می کرد … می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید … حتی اگر دستیار باشه … خندید … سرش رو آورد جلو … - مشکلی نیست … انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه … اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی … برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست … از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم … با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود … حاضر بشم … البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود … چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد … و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم … توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم … به نوبت جراحی های ما می گفتن … جراحی عاشقانه … ادامه رمان https://eitaa.com/merdoste
قسمت شصت و پنجم ☘☘☘☘ یکی از بچه ها موقع خوردن نهار … رسما من رو خطاب قرار داد … - واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی… اون یه مرد جذاب و نابغه است … و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه .. همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد … و من فقط نگاه می کردم … واقعا نمی دونستم چی باید بگم … یا دیگه به چی فکر کنم … برنامه فشرده و سنگین بیمارستان … فشار دو برابر عمل های جراحی … تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه … حالا هم که … چند لحظه بهش نگاه کردم … با دیدن نگاه خسته من ساکت شد …از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون … خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم … سرمای سختی خورده بودم … با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن … تب بالا، سر درد و سرگیجه … حالم خیلی خراب بود … توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد … چشم هام می سوخت و به سختی باز شد … پرده اشک جلوی چشمم … نگذاشت اسم رو درست ببینم … فکر کردم شاید از بیمارستانه … اما دایسون بود … تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن … - چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست … گریه ام گرفت … حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم … با اون حال … حالا باید … حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم … - حتی اگر در حال مرگ هم باشم … اصلا به شما مربوط نیست … و تلفن رو قطع کردم … به زحمت صدام در می اومد … صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود … https://eitaa.com/merdoste ادامه رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 خدایا… باز هم میخواهم از تو: سهم دستانم بخشایش سهم چشمانم مهربانی سهم پاهـایم معرفت  سهم زبانم ذکـر  سهم قلبم محبت وسهم لحظاتم را انسـانیت ببخشـایی
‍ ﷽❣﷽❣﷽❣﷽❣ ❣سلام امام زمانم ✋ •|❣ ❣مےنویسم ز تو ڪہ دار و ❣ندارم شده ای •|❣ ❣بیقرارٺ شدم و صبر و ❣قرارم شده ای •|❣ ❣من ڪہ بیتاب توأم اۍ ❣ همہ تاب وتبم •|❣ ❣تو همہ دلخوشے لیل و ❣نهارم شده ای •|❣ الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ ٠٠••●●❥❥❥❥❣ ٠٠••●●❥❥❥❥‍﷽ ٠٠••●●❥❥❥❥❣