eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
198.8هزار عکس
183.7هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
اربعین برای اربعینی‌ها همه‌اش خاطره است و امسال چون جماعیت اربعینی به طریق الحسین نرسیده اند، از چیزی حدود دو هفته قبل تر، خاطره بازی هایشان شروع شده. یکی تصاویر آب های لیوانی الکفیل، آن مکعب های دوست داشتنی را در صفحه شخصی اش می گذارد و با حسرت فقط می نویسد مای بارد، مای بارد! دیگری کلمن های نارنجی با یک لیوان پلاستیکی کهنه‌ی آویزان را یادمان می آورد و آن یکی آهنگ یوسف پیامبر حمل کپسول گاز در مشایه را دست و پا شکسته با دهان می نوازد. من هم مثل خیلی ها با همه‌ی اینها خاطره دارم! با عمودهای رُندی که برای قرار گروه های مختلف نشان می‌شد و به خاطر ازدحام جمعیت ما معمولا 5 عمود از عمود رُند بالاتر قرار می‌گذاشتیم، خاطره دارم. با مکالمه‌ی دو خطیِ +کبابش صف داره؟ -آره ولی سریع رد میشه، بیا وایسیم، خاطره دارم. با صدای نا مفهوم از پیش ضبط شده‌ی بلندگوهای متکدیان و دستفروشان عراقی خاطره دارم. با یخ در بهشت های سبز و زرد و قرمز شارع العباس که یک میلیون مگس روی میزها و میوه ها نشسته بود، خاطره دارم. با جمله یک خطی ِ +زودتر بریم یه موکب تمیز پیدا کنیم، غروب شد، خاطره دارم. با سرویس های بهداشتی بدون شلنگ، با استحمام با آب خنک، با خشک کردن با چفیه خاطره دارم. با موکب مختار ثقفی با عکس بزرگ فریبرز عرب نیا جلوی درش خاطره دارم. با ترکیب آخوند بدون عبا و کوله پشتی و کفش تن تاک خاطره دارم. با آب لیمو عمانی، با آب انگور تگری که تا نخوری ندانی خاطره دارم. با صدای خش دار "هلا بزوار" پیرمرد عرب که هر دو سه دقیقه یکبار، یک "وای فای رایگان" می گوید هم خاطره دارم. با سیم های برق کوچه پس کوچه های نجف، با گم شدن در وادی و السلام بی در و پیکر، با توک توک سواری خاطره دارم. با اظهار نظرهای بی سر و ته رفقا که زین یا آسیاسل، که دست آخر هر دو را هم می خریدیم و هیچ کدام آنتن نمی داد و رومینگ ایرانسل عزیز زحمت کنتور انداختن دوبله سوبله‌ی قبض‌مان را می کشید هم خاطره دارم. من با چشماشون می گفتن "یکی بردار"، با برچسب اسمامون با دست خط های خرچنگ قورباغه پشت گوشی هامون خاطره دارم. من با آن کامیون موزی که در میدان ثوره العشرین نجف، نمیدانم از کجا هرشب آن همه موز می آورد و دانه دانه روی سر مردم می ریخت، خوب خاطره دارم. با پیرمردی که یک دسته‌ی عینکش شکسته بود و ترکیب دمپایی و جوراب سفیدی که دیگر سفید نبود، خاطره دارم. نمی دانم شما با مبل های معمولا نارنجیِ خسته‌ی کنار جاده خاطره دارید یا نه؟ اما من با آنها هم خاطره دارم. من با فنجان های چرک مرده‌ی قهوه‌ی عربی و آن صدای چیک چیک به هم خوردنشان خاطره دارم. با کوبیده های نصفه در سیخ، با لگن های پرآبی که استکان های دهن زده با یک بار فرو رفتن در آن مثلا تمیز می شوند، خاطره دارم. با صدای بلندگوی مرکز مفقودین که یک ریز روی مغز زوار پیاده روی می کند، با "سیده خدیجه الماجدی من اهالی البصره" هم خاطره دارم. با ستوته سواری یا به قول خودمان موتور سه چرخه های قرمز، با ون های دولا پهنا حساب کن گاراژ مرکزی کربلا، با رانندگی های خطرناک عراقی ها بدون گواهینامه خاطره دارم. با پیرزن های عرب، این اسطوره ها و سلاطین حفظ تعادل و آن ساک دستی روی سرشان خاطره دارم. با نصف شکر، نصف چای عراقی در لیوان یک بار مصرف که با وجود آن همه شکر بازهم به تلخی می زند هم خاطره دارم. با سیگار دست همه بچه ها، با تتوهای عجیب و غریب نوجوانان عراقی خاطره دارم. با نون ماهی شکل، با ترکیب خیار و گوجه و پیاز، با کباب ترکی و فلافل های مسیر خوب، خوب خاطره دارم. من با تلّ پتو و تشک های ته موکب، با تلّ دمپایی های جلوی حرم، با شلوغی صف قرمه سبزی جلوی تلّ زینبیه خاطره دارم. با کالسکه های دو قلو، با گاری، با زن نشسته در گاری، با ترکیب سبد میوه و طناب، با صدای بی وقفه‌ی کشیده شدن روی زمین خاطره دارم. با کوه خرما و ارده و کنجد، با دهین های نجف، با ببسی عربی یا به قول خودمان پپسی عربی خاطره دارم. با صدای ماشین ها که سریع رد می شوند، با خسته های راه، با تاول زده های کنار جاده که منتظرند بیست هزار تومان بدهند تا سیصد چهارصد تا عمود بیفتند جلوتر، خاطره دارم. با بسته‌ی دستمال کاغذی، با عطر و اسپری در دست بچه ها خاطره دارم. با روز خواب، شب پیاده روی، با گرمای پدر و مادر دار سر ظهر خاطره دارم. با نیمروی اول صبح غرق در پاتیل روغن، با منقل ها، با دود چشم سوزشان، با قهوه جوش های طلایی چیده شده شان، با بوی عود، با دود عودهای عربی شان، خاطره دارم. با خورشید بغل جاده که می رود پایین، با "دنبال پتوی گلبافت نباش پسر جان"، با از کجا اومدین شما؟ خاطره دارم. با پرچم کشورهای مختلف روی دوش آدم ها، با کاغذهای "مبیت للنساء" روی درب خانه ها خاطره دارم. من هم مثل شما یک دنیا با اربعین، با مشایه، با کربلا خاطره دارم ✍🏼...؟ https://eitaa.com/mesagh
❇️ کاربرانی هستند که هر روز عکس‎های رنگی زیبایی از خانه و زندگی و اعضای خانواده‌شان در حالت‌های مختلف منتشر می‌کنند. آنها بیشتر روزمره نویسان اینستاگرامی هستند که فعالیت‌های خود را با تمام جزئیات به تعریف می‌کنند. از آشنایی با همسرشان و عاشقانه‌شان می‌گویند. درباره و بارداری و زایمانشان می‌نویسند و از تک تک لحظه‌هایشان، عکس‌های خوشرنگ و لعاب دارند و در پست می‌کنند. ⚠️این فعالان بی‌سروصدای اینستاگرامی بسیار پرطرفدارند. کاربرانی که ساده و بی سروصدا به نظر می‌رسند؛ اما مثل یک سینمایی ذهن‌های زیادی را به خودشان مشغول می‌کنند. در ظاهر بی‌خطر هستند؛ اما باعث مشکلات و ‌های زیادی شده‌اند. 💥 های اینستاگرامی روزبه روز بیشتر می شود. تاجایی‎که کامنت‌های این صفحات پر است از پیام‌های طرفدارگونه و خوش به حالت گفتن‌هایی‌هایی که نشان از محبوبیت بسیار اینستاگرامرها و سوئیت‌هوم‌های رنگی دارد: 🍁"صفحه شما حال مرا خوب می‌کند" 🍁"خوشبختی یعنی همین!" 🍁"چقدر خوشبختید...حسودیم شد" 🍁"دلم برای خودم سوخت" 🍁"کاش من هم می‌توانستم مثل شما زندگی کنم" و... ⁉️ اما این جملات تا کجا ادامه دارند؟ آرامش چند زندگی، تحت تأثیر سوئیت‌هوم‌ها بهم ریخته است؟ و... 🔥متأسفانه اکثر کاربران نمی‌دانند همه چیز در قاب مربعی خلاصه نمی‌شود و همه آنچه که می‌بینند نیست. چون آنها تنها شاهد یک برش یا به اصطلاح یک از کیک بزرگ زندگی اینستاگرامرها هستند.
هدایت شده از mesaghمیثاق
⚠️ اگر بعد از این این‌طور بیایی، راهت نمی‌دهم ✅رهبر معظم انقلاب: آن شخص نظامی که جلوی شما می‌‌آید، چنانچه دیدید یقه‌اش باز است، یا دکمه‌اش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقه‌اش بسته بود و دکمه‌اش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست. 🔷 یعنی اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتی پیش شما می‌آید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین کنید که او در میدان جنگ آن کاری که شما می‌خواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان -در همان زمانی که از او متوقع است- باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد. 🔶 یک وقت یک افسر عالی‌رتبه حزب‌اللهیِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدس‌مآب بود، با دمپایی پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را این‌طوری دیدم، راهت نمی‌دهم؛ برو! ردش کردم؛ بعد دفعه دیگر که آمد، دیدم بله، پوتین مرتبی به پا کرده است! بعضیها حزب‌اللهی‌گری را با شل و ول بودن و بی‌نظم و بی‌ترتیبی اشتباه می‌گیرند؛ حزب‌اللهی‌گری که این نیست. 💢رئیس حزب‌اللهی‌های همه‌ی تاریخ -یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)- می‌فرماید: «و نظم امرکم»؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینی است که از هرکسی خواسته‌اند. هرجا نظمی دارد. ‌11/9/1370
هدایت شده از mesaghمیثاق
💢 چرا آمریکا خواستار روحانی است 🔻 ۳۰ آبان ۱۳۹۸ | ( سفیر اسبق ایران در استرالیا و مکزیک): 🔹 وندی شرمن:👈 در مذاکرات "دقت داشتیم که موجب به خطر افتادن قدرت ‎"روحانی" در ایران نشود"! 👈 چرا آمریکا می‌خواست قدرت روحانی حفظ شود 👈 مروری بر وندی شرمن رئیس تیم آمریکا در مذاکرات 1+5 برجام: 🔹 تیم "‎جلیلی" ما را "عذاب" می داد. عراقچی در یک جلسه خواسته جدید ایران را مطرح کرد، شدم گریه‌ام گرفت، عراقچی خواسته‌اش را پس گرفت! ➕ دقت داشتیم که تحریم‌ها موجب به خطر افتادن قدرت ‎" " در ایران نشود! 🔸 ‏عراقچی و تخت‌روانچی به من هدیه دادند اما من به آنها هدیه ندادم چون به لحاظ دیپلماتیک نباید به کشوری که با آنها رابطه نداریم هدیه بدهیم. ➖ در ژنو برنز و سولیوان را از راه آشپزخانه وارد هتل میکردیم تا با ظریف دیدار کنند. ➕ وقتی ظریف میشد او را جواد صدا میزدم... 🔹 ‏شرمن: در طول مذاکرات همواره با اسرائیل در ارتباط بودیم و از نظرات متخصصان فنی آنها استفاده می‌کردیم. ➖ با تیم مذاکره کننده ایران روابط دوستانه پیدا کردیم. ➕ عراقچی هنوز هم برای من کارت تبریک می فرستد اما گویا خبر ندارد که من یهودی هستم، نه مسیحی
هدایت شده از mesaghمیثاق
📌مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی نقل می کند: روزی دوست عزیزم، مرحوم کاشف الغطاء به استادمان محدث نوری عرض کرد: بعضی وقت ها موفق به نماز شب نمی شوم و ملاقات با خدای باری تعالی را از دست می دهم. 📌وقتی مرحوم محدث نوری این حرف را از زبان شنید، خیلی ناراحت شد انگار می ترسید نتیجه زحماتش در طول سالیان دراز مطلوب نبوده باشد. روکرد به شاگردش و بالحن پدرانه ای فرمود: چرا؟ چرا؟ برخیز! برخیز! 📌بعد از گذشت سالها و رحلت استادمان، روزی با دوست دیرینه ام علامه کاشف الغطاء نشسته بودیم و از گذشته می گفتیم. به من گفت: صدای رسای استاد و پند پدرانه او در هر شب به گوشم می رسد و مرا هر شب قبل از سحر بیدار می کند. صدایی که می گوید: ! فرزندم چرا! چرا! چرا خوابیده ای، بیدار شو، بیدار شو، برخیز!!! 🌙