eitaa logo
مصباح
236 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
68 فایل
#مصباح، کانال سیاسی_اسلامی، با رویکرد انقلابی. تولید و تحلیل محتوا، جریان شناسی سیاسی، تحولات محور مقاومت، ترویج سبک زندگی اسلامی_ایرانی و... بانک جامع مقالات > وبلاگ سروش فرهنگ👇 http://soroushfarhang.blogfa.com ارتباط با مدیر مصباح @Reza177
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ... آن شب را در بیروت بسر بردیم و از بیروت به دمشق روانه شدیم و به محض ورود، سري به سفارت عراق زدیم و به سرعتی که هرگز تصورش را نمی کردم، ویزا دریافت نموده و از آنجا خارج شدیم در حالی که به من تبریک می گفت و خدا را از ای نبابت ستایش می کرد. زیارت عراق، براي نخستین بار با یکی از ماشینهاي«شرکت جهانی نجف» که خیلی بزرگ و کولردار بود از دمشق به سوي بغداد راه افتادیم و وقتی به بغداد رسیدیم، درجه حرارت هوا 40 درجه بود فورا با هم به خانه اش در محله «العقال»که جاي زیبائی بود رفتیم. وارد منزل کولردارشدم و استراحت کردم، او نیز یک پیراهن بلندي برایم آورد که آنرا «دشداشه» می نامیدند، میوه و غذا آورد، و یک یک افراد خانواده اش بر من با کمال ادب و احترام-وارد شدند، و سلام کردند و پدرش بگونه اي با من معانقه کرد که گویا قبلا مرا می شناخته است. ولی مادرش در حالی که عباي سیاهی در بر داشت، دم در ایستاد و از همان جا سلام و خوش آمدگفت و دوستم معذرت خواهی کرد که مادرش به من دست نمی دهد زیرا از نظرشان این دست دادن به نامحرم،حرام است. من بیشتر شگفت زده شدم و به خودم گفتم: ما اینها را به خروج از دین متهم می کنیم در حالی که خیلی بیش از ما مقید به احکام دین هستند. من درخلال آن چند روزي که با او همسفر بودم، بزرگواري و جوانمردي و عزت نفس و کرامت انسانی و شهامت را در او یافتم، پارسائی و تواضعی از او دیدم که قبلا در هیچ کس ندیده بودم و احساس کردم که غریبه نیستم و گویا در منزل خودم می باشم. شب به پشت بام رفتیم که در آنجا براي خواب فرش انداخته بودند، ولی من تا مدتها بیدار ماندم و با شگفتی از خود می پرسیدم و گاهی به زبان می آوردم-که: من خوابم یا بیدار؟ آیا براستی من در بغداد در کنار قبر مولایم عبدالقادر گیلانی می باشم؟ دوستم خنده کنان از من پرسید: تونسی ها درباره عبدالقادر گیلانی چه می گویند؟ من شروع کردم به تعریف کردن داستانهائی از کرامت ها و معجزات او که برایمان روایت می کردند و از مقامات والائی که به نامش در سراسر دیار ما، ضریح ها و ساختمانها ساخته اند و اینکه او قطب دائره امکان است و اگر محمد«ص» سرور و سالار پیامبران می باشد، همانا عبدالقادر سرور اولیاء است و پیامبر، او را بر تمام اولیاء مقدم دانسته و او است که گفته: «همه مردم هفت بار گرداگرد خانه طواف می کنند و اما من، خانه گرداگرد خیمه ها و چادرهایم طواف می کند» ! ! و تلاش می کردم او را قانع سازم که شیخ عبدالقادر نزد برخی از مریدان و محبانش آشکارا می آید و بیماریهایشان را درمان می کند و گره هایشان را می گشاید و فراموش کردم یا خود را به فراموشی زدم در مورد عقیده وّهابیان که به آن نیز متأثر شده بودم و همۀ اینها را شرك می دانستند، و هنگامی که چندان احساس و شوقی در دوستم نیافتم، تلاش کردم که خود را قانع کنم به اینکه آنچه گفته بودم درست نبوده و از نظر او در این باره پرسیدم: دوستم در حالی که می خندید پاسخ داد: امشب را بخواب و استراحت کن زیرا در مسافرت خیلی خسته شده اي و ان شاء الله فردا به زیارت شیخ عبدالقادر می رویم. من از این حرف بقدري خوشحال شدم که می خواستم پرواز نمایم و آرزو کردم که اي کاش همان لحظه، فجر طالع می شد. ولی به هر حال خیلی خسته بودم و به خواب عمیقی فرو رفتم تا اینکه پرتو آفتاب، مرا بیدار ساخت و نمازم قضا شد و دوستم به من گفت که چندین بار می خواسته مرا بیدار کند ولی فایده اي نداشته لذا مرا رها کرده تا خوب استراحت نمایم. عبدالقادر گیلانی و موسی کاظم پس ازصرف صبحانه به در حرم شیخ رسیدیم و مقامی را دیدم که سالها آرزوي زیارتش را داشتم و ناخودآگاه دوان دوان وارد حرم شدم گویا شوق دیدار، عقل از سرم ربوده بود و خود را می پنداشتم که الآن در آغوش شیخ قرار می گیرم! دوستم هم دنبال من می آمد و هر جا می رفتم، پشت سرم بود. در میان زائرانی که مانند زائران خانه خدا ازدحام کرده بودند، گم شدم، برخی را دیدم که تکه هائی از حلوا پرتاب می کردند و زائران، براي گرفتن حلوا می شتافتند و من هم به سرعت دو قطعه حلوا را برداشتم که یکی را فورا براي ‌تبرک در دهان گذاشتم و دیگري را براي یادگاري در جیبم پنهان کردم. آنجا تا توانستم نماز خواندم و دعا کردم و آب می نوشیدم که گوئی آب زمزم است. و از دوستم درخواست کردم انتظار بکشد تا کارت پستالهائی که عکس حرم شیخ عبدالقادر با گنبد سبزش بر آن نقش بسته، خریداري نمایم و آنها را براي دوستانم به تونس بفرستم و می خواستم به دوستان و فامیلم بفهمانم که من به آن درجه از مقام و منزلت رسیده ام که به بارگاه شیخ مشرف شده ام، جائی که هرگز آنها به آن نرسیده اند. پس از آن در یکی از رستورانهاي مردمی در وسط پایتخت، نهار را صرف کردیم، آنگاه دوستم مرا با یک ماشین‌تاکسی به «کاظمین» رساند. و من این اسم را براي اولین بار بود که از زبان دوستم می شنیدم.... ادامه دارد..
‍ اول هر سپیده سلام امام زمانم❤ صبح و غروب و عصر... ڪہ فرقی نمی‌ڪند وقتت بخیر اے همـہ‌ے زندگانیم 💐السَّلامُ عَلَیڪَ ﻓﻲ ﺁﻧــﺎﺀِ ﻟَﻴْﻠِڪَ ﻭَ ﺍَﻃْﺮﺍﻑِ ﻧَﻬﺎﺭِڪَ💐 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🤲🤲
✅ ما راست‌قامتان جاودانهٔ تاریخ خواهیم ماند. ...در سخت‌ترین مواقع هم افسرده نباشید انقلاب با چهره‌ها و دل‌های افسرده تضمین‌شدنی نیست. انقلاب با دل‌های پرشور و چهره‌های شاداب تضمین می‌شود. هیچ‌کس مرا در این دوره نشیب و فراز انقلاب در سخت‌ترین مواقع، نتوانسته است با قیافهٔ افسرده ببیند. چرا افسرده باشیم؟ ما که به دنبال إحدی الحُسنَیَینیم؛ یا شهادت یا پیروزی، دیگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشید چهره‌ها شاداب باشد، نشاط داشته باشید. آن‌وقت شعارتان همین است که آمریکا و مزدورانش هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند. ما در زیر بار سختی‌ها و مشکلات و دشواری‌ها قد خم نمی‌کنیم. ✅ ما راست‌قامتان جاودانهٔ تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم و یا زخم بخوریم و بر خاک بیفتیم و الّا هیچ قدرتی نمی‌تواند پشت ما را خم بکند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی جای جلاد و شهید عوض می‌شود! 🔹چند روز پیش اولین جلسه دادگاه _قبادلو، فردی که با زیر گرفتن نیروهای یگان ویژه یکی از ماموران را به شهادت رسانده، برگزار شد. قبادلو گفته: «به قصد کشت ماموران را زیر گرفتم. کمِ کم ۲۰ تا موتور بودن.» ....حالا مادر این متهم ،با انتشار فیلمی در فضای مجازی گفته: «از همه مردم تقاضای کمک دارم. برای پسر من حکم اعدام صادر کرده‌اند!» ....با اینکه هنوز هیچ حکمی برای این متهم صادر نشده، رسانه‌های ضدایرانی بدون اشاره به زیر گرفتن ماموران توسط محمد قبادلو، صحبت‌های مادرش را منتشر کرده و قبادلو را هم «بازداشت‌شده اعتراضات» نامیده‌اند. مصباح : ، ،، پایه های مقابله با جنگ های ادراکی_شناختی است!....
آیت الله فاضل لنکرانی در ۲۶ خرداد ۱۳۸۶ در قم فوت کردند!... تلخند مصباح ؛ ....نمی‌دونم گُل می زنن!!که به کل،خُل می شن!!!😳😳 ....به هر حال، «سعودی نشنال»، صنعتی و سنتی رو باهم میزنه که به قابلیت ارتباط با مراجع از طریق عالم معنا رسیده!!😜😳 ....قبلا فقط «سمفونی مردگان» برای احیا و ادامه اغتشاشات بود! گویا الان با روح مراجع هم ارتباط می گیرن!!...
✳️ نکته سنجی خصلت سگ ها در پارس کردن چیست؟!....اول ایستاده شروع میکنند به پارس کردن!...اگر سوژه او فرار را برقرار ترجیح داد، این بار علاوه بر پارس کردن، حمله کردن هم به رفتار او اضافه می شود!!....اما آنگاه که استوار در مقابلش ایستاد، با استیصال متوقف می شود! ، عقب می رود! ...و فقط پارس میکند و خط و نشان می کند!....و اینبار پارس کردن، رنگ و بوی اضطراب، اضطرار و ترس دارد!!....
mahsa-amini-14010806-social network s lab.pdf
2.37M
📃 تحلیل قابل تأملی پیرامون هشتگ خانم 🔸 این گزارش از تحلیل بیش از ۱.۲ میلیون کاربر فعال در موج هشتگی خانم و از تحلیل بیش از ۲۸۰ میلیون توییت و ریتوییت استخراج شده است. 📚 منبع: آزمایشگاه شبکه‌های اجتماعی دانشگاه تهران
مصباح بررسی می کند ؛ .....بعد از بیانیه مشترک وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه ، وقتی اسم دو نفر از جاسوس خبرنگاران اصلاح طلب منتشر شد، قابل پیش بینی بود که اصلاح طلب ها واکنش نشان دهند! ...آقای عباس آقای عبدی ، این مواقع حی و حاضر است!....او در دفاع از اینها گفت «کدام کشور نرمالی به خبرنگار ما آموزش می‌دهد و برای او پول خرج می‌کند؟!» !و در مغلطه ای آشکار مدعی شد که جریان آزاد خبری و خبرنگاری زیر سوال رفته است!!!... ....اما بچه های اطلاعات دستشان پر بود! و مستندات چیز دیگری می‌گفت!....از جمله این تصویر ؛ 👇👇 تصویری از که در بهار ٩٨ از مسیر ترکیه به ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی سفر می کند و در دوره آموزشی براندازی نرم سازمان سیا شرکت می‌کند.😡 بله! آقای عبدی دنبال نرمالش نباش!! 🔸کشور نرمال این کار را نمی‌کند! 🔸آدم نرمال چنین سفری را نمی‌رود! 🔸شخص نرمالی هم از اینها دفاع نمی‌کند! ....بله معمولا کشورهای متخاصم غیرنرمال، برنامه ریزی می کنند!، افراد غیرنرمال که علقه‌ای با فرهنگ و اعتقادات مردم‌‌شان ندارند، شرکت می‌کنند و جماعت غیرنرمالی هم پیدا می‌شوند که از اینها دفاع کنند!!. بله عباس آقا! ، کسی که اقدام به جاسوسی علیه کشورش می کند ، خبرنگار نیست و هیچ کشوری به او آزادی عمل نمی دهد!!.... اکنون که گاف شما و هم فکران شما روشن شده ، کاشکی شهامت عذر خواهی داشتید و حداقل صف خودتان را از اینها جدا می کردید!!... این نرمالیزاسیون بدجوری رویای شما شده!!!
👇👇👇
✍✍✍ باسمه تعالی تحلیل روز مصباح : (شماره ۲۳) دکتر رضا زمانی باز هم سلبریتی ها! در پستی، عکس کشته‌ شده‌های را گذاشته و نوشته بود؛ «کاشکی ما هم مثل اینها از خوشی بمیریم.!» ....سلبریتی به انسان پرآوازه و مشهوری گفته می شود که در خدمت ارزشها و ایدئولوژی کشور و فرهنگ متبوع خود ایفای نقش می کند! ....آنها ممکن است علیه شخص یا شخصیتی اظهار نظر کنند ولی انتقاد از نظام و حاکمیت متبوعشان نه!!.زیرا برای آنها هزینه زاست! و ممکن است به حذف آن سلبریتی از صحنه حرفه ای منجر شود!...... اما اینجا سلبریتی ها_اگر بتوان گفت_اصولاً علیه ارزشها و آرمان های نظام و حاکمیت عمل می کنند!!...جماعتی که از دست انقلاب اسلامی رشد کرده مشهور شده اند و به نان و نامی رسیده اند، آن را گاز می گیرند!!.... در جوامع غیر ما ، سلبریتی ها در زمینه های محدودی ورود می کنند و به آنها گوشزد شده که خط قرمز ها باید مراعات بشود! ....آنها مطیع و سر به راه هستند! ...اما اینجا، سلبریتی ها، همه جا حضور. از سیاست.... تا اجتماع ، از اقتصاد....‌ تا فرهنگ ، از بهداشت..... تا تغییرات آب و هوایی! ....و.... و جالب تر اینکه فرهنگ مسوولیت پذیری هم میان آنها مرسوم نیست!....آنها کمتر عذر خواهی می کنند و بیشتر از همه غر می زنند!! سلبریتی های خارجی عموماً عرق ملی قوی دارند و به وقت لزوم پرچمداری می کنند!.... اما اینجا، سلبریتی ها در ضعف هویتی و ملیت گرایی شهره اند.!...آنها غالباً غرب زده و غرب گدا هستند!....و همانطور که دو پاسپورته هستند، دو شخصیتی هم هستند!!.... سلبریتی ها ساز ناکوک هستند!...آنها همواره سیاست های فرهنگی_اجتماعی نظام را با اختلال مواجه می کنند!....آنها در نقش خود فرو می روند اما متاثر نمی شوند!!!....و به معنای واقعی نقش بازی می کنند و خودشان نیستند!!.... سلبریتی ها در هر شرائطی، قبله گاه خود را گم نمی کنند و در هر موقعیتی رو به قبله غرب چرخش می کنند!.... .....و همواره انقلاب اسلامی با سلبریتی ها ، اصطکاکی دائمی خواهد داشت! ... .....تا آنگاه که معیارهای عملی انسان تراز را تئورزه نکنیم! ....سلبریتی ها می تازند! ....ما باید تلاش کنیم رونق سلبریتی ها را در ایران بیاندازیم! عرصه هنر و ورزش ما باید به بلوغی برسد که هنرمند متعهد، معتقد، و مسوولیت پذیر در قبال جامعه پرورش دهد!....و گرنه تنابنده ها ، در خود می تنند و خود را خفه می کنند!!..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد امام حسن عسکری علیه السلام بر شما عزیزان تبریک و تهنیت باد.💐💐💐
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 ✳ امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: مواظب باش از این که بخواهی شایعه و سخن پراکنی نمائی و یا این که بخواهی دنبال مقام و ریاست باشی و تشنه آن گردی، چون هر دوی آن‌ها انسان را هلاک خواهد نمود. (بحارالأنوار، ج. ۵۰، ص. ۲۹۶)
...آنگاه هدایت شدم 👇 (قسمت دوازدهم)
بسم الله الرحمن الرحیم ....تا بدانجا رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم خود را همراه با توده هاي بزرگ مردم یافتم که در همان مسیر قدم بر می دارند و به همان جا حرکت می کنند، زنها، مردها و کودکان در حالی که چیزهائی با خود حمل کرده اند، در حال حرکت به آنسوي هستند. بیاد ایام حج افتادم در حالی که خود نیز نمی دانستم به کجا دارم می روم تا اینکه گنبد و مناره هاي طلائی که شعاعش دیدگان را می ربود، نمایان شد و فهمیدم که این یکی از مساجد شیعیان است زیرا قبلا شنیده بودم که شیعیان، مساجد خود را با طلا و نقره اي که اسلام آنها را حرام کرده، مزیّن می نمایند و احساس نوعی سنگینی در داخل شدن به آن مسجد، به من دست داد ولی براي اینکه مراعات دوستم را کرده باشم، ناخودآگاه دنبال او راه افتادم. از اولین در که وارد شدیم، پیرمردان را دیدم که دست به در می مالند و آنرا می بوسند.خود را مشغول خواندن تابلو بزرگی کردم که در آن نوشته شده بود: «دخول زنهاي بی حجاب ممنوع است» و روایتی از امام علی نیز نوشته شده بود که می فرماید: «روزي بر مردم بیاید که زنها، لخت و برهنه از خانه بیرون بروند. . . تا آخرحدیث» . به حرم رسیدیم در حالی که دوستم«اذن دخول» می خواند و من به در نگاه می کردم و از آن طلاها و نقش و نگارها و آیات قرآن که به صورتی زیبا نوشته شده بود،شگفت زده شده بودم. دوستم وارد شد و من هم پشت سرش با احتیاط راه افتادم و در فکرم، اسطوره هاي زیادي که در مورد تکفیر شیعه در کتابها خوانده بودم، جریان داشت و در داخل حرم، آینه کاريها و نوشته ها و نقش و نگارها و زینت هائی دیدم که هرگز به گمانم هم نمی آمد و خیلی بهت زده شدم هنگامی که خود را در عالمی دیگر یافتم، عالمی که نه با آن انس داشتم و نه آن را از قبل می شناختم. وهر چند گاه با تنفر به آنهائی که دور ضریح می گشتند وگریه و زاري می کردند و آن را غرق بوسه می نمودند می نگریستم و برخی را می دیدم که کنار ضریح ایستاده و نماز می گذارند. در آن بین روایتی از حضرت رسول«ص» به یادم افتاد که می فرماید: «خدا لعنت کند یهود و نصاري را که قبرهاي اولیاء و بزرگانشان را مسجد قرار دادند» !! و از دوستم دور شدم در حالیکه او تا وارد شد، اشک از دیدگانش سرازیر شد و به شدت گریست. من او را به حال خود رها کردم و کنار ضریح آمدم که آن تابلوئی را که بر ضریح نصب بود بخوانم. تابلو که عبارت از زیارت نامه بود،خواندم ولی بسیاري از نامهائی که در آن به کار رفته بود نشناختم و درك نکردم. به کناري رفتم و براي ترحم بر صاحب آن قبر، فاتحه اي خوانده و گفتم: «خدایا، اگر این میّت از مسلمین است، پس تو او را رحم کن زیرا تو از من بیشتر می دانی» ! دوستم به من نزدیک شد و آهسته در گوشم گفت: «اگر حاجتی داري، در این مکان، از خدا بخواه زیرا، او را «باب الحوائج» می نامیم.» ولی من که امیدوارم خدایم ببخشد-هیچ اهمیتی به سخنش ندادم، تنها نگاه به پیرمردان می کردم که بر سرهاي خود عمامه هاي سیاه یا سفید گذاشته بودند و آثار سجود در پیشانیشان پیدا بود. و آنچه بر هیبت آنها می افزود، محاسن درازشان بود که بوهاي خوشی از آنها به مشام می رسید و نگاه هاي تند و با هیبتی می کردند. و تا یکی از آنها وارد می شد، بی اختیار می گریست. ناگه به خود آمدم و از خویشتن پرسیدم: آیا این همه اشکها، دروغین است؟ ! آیا ممکن است این پیرمردان و سالخوردگان، ره اشتباه و خطا پیموده باشند؟! با تحیر و نگرانی از آنجا خارج شدم در حالی که دوستم را می دیدم، مواظب است که عقب عقب راه برود، نکند به امام بی احترامی شود. از او پرسیدم:صاحب این حرم کیست؟ گفت: امام موسی کاظم. گفتم: امام موسی کاظم دیگر کیست؟ گفت: «سبحان الّله! شما برادران اهل سنت ما، مغز را رها کردید و به پوست چسبیدید» . با ناراحتی و غضب گفتم: چه می گوئی؟ چطور ما مغز را رها کرده و به پوست تمسّک جستیم؟ مرا آرام کرد و گفت: برادرم! تو از وقتی که به عراق آمده اي، همواره از عبدالقادر گیلانی، سخن می گوئی، این عبدالقادر گیلانی کیست که تو را این گونه شیفته و مجذوب خود کرده است؟ فورا و با کمال غرور پاسخ دادم: او از ذرّیه رسول الّله است! و اگر پیامبري بعد از محمد «ص» بود، همانا عبدالقادرگیلانی رضی الّله عنه بود! گفت: اي برادر سماوي! آیا از تاریخ اسلام هم چیزي می دانی؟ بدون تردید گفتم: آري! ولی در حقیقت از تاریخ اسلام نه کم می دانستم و نه زیاد، زیرا معّلمان و استادان، همواره ما را از خواندن تاریخ منع می کردند و ادعا می کردند که این تاریخ سیاه تاریکی است و هیچ فایده اي در خواندنش نیست.... ادامه دارد... @mesbah_313_ir
🌷شهید مرتضی مطهری