eitaa logo
مصباح خانواده 124
284 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
60 فایل
ارتباط با ادمین @Ali_m_124
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶️شرکت انستیتو ایزایران مجری طرح اشتغال فرزندان کارکنان شاغل و بازنشسته ن م 🎁مزایای طرح اشتغال: 🎯اختصاص ۵ میلیون یارانه آموزشی بلاعوض 🎯تخفیف های ویژه ۱۰ الی ۵۰ درصدی 🎯تقسیط هزینه دوره (بعد از کسر یارانه و تخفیف) طی ۶الی۱۲ ماه از حکمت کارت سرپرست بدون سود 🎯طی دوره در نزدیکترین محل سکونت متقاضی در ۴۶۰ موسسه طرف قرارداد در سراسر کشور 🎯تنوع بالای دوره های مهارتی(حضوری یا انلاین) با بیش از ۵۳۰۰ دوره (۱۳۱۰ دوره فعال) در سایت 🎯امکان اتصال به شغل یا اختصاص وام خود اشتغالی از سوی سابا 🔺️جهت بهره مندی از مزایای طرح اشتغال به سایت www.tbao.ir مراجعه و رزومه خود را ثبت نمایید. 🔺️بعد از ثبت رزومه می تواند در آزمون هدایت شغلی که با بهره گیری از هوش مصنوعی استعدادهای شما را کشف و در اختیار شما قرار می دهد شرکت نمایید. 🔺️با انجام مراحل فوق یارانه به صورت اختصاصی جهت کد ملی شما فعال و می تواند در همان سایت در دوره مهارتی مورد علاقه شرکت نمایید. ☎️جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره تلفن ۰۲۱۷۵۲۰۵۷۰۱ داخلی ۱ تماس حاصل نمایید. 🌐جهت اطلاع از آخرین اخبار به گروه اینا شرکت انستیتو ایزایران بپیوندید. https://eitaa.com/isamooz
1_15523007857.pdf
1.15M
✨✨گام به گام مراحل ثبت در دوره های مهارتی و انتخاب شغل شرکت انستیتوایزایران✨✨ 🌐www.tbao.ir ☎️02175205701 داخلی 1
🎬: کاهنه که مستاصل شده بود بعد از تعویض لباسش به سمت اتاق کاهن اعظم رفت، تقه ای به در زد، کاهن اعظم که در زدن کاهنه را خوب می دانست، صدایش را بلند کرد و گفت: بیا داخل کاهنه... کاهنه داخل اتاق شد، اتاقی بزرگ با وسایلی زیبا که کمتر کسی در عمرش دیده بود، سرش را پایین انداخت و بعد از یک سلام آهسته با من و من گفت: ببخشید جناب کاهن اعظم که بی موقع مزاحم شدم، آخه...آخه... کاهن اعظم از روی صندلی چوبی خود که پشتی بلند داشت برخاست و همانطور که دورا دور کاهنه قدم میزد گفت: آخه چی؟! چه می خواهی کاهنه؟! رنگ رخسارت چرا اینگونه است، به نظرم بیمار شده باشی... کاهنه آب دهنش را قورت داد و گفت: من هم درست برای همین خدمتتان آمدم، مدتی ست که حالم دگرگون است، احساس می کنم باید تنها باشم، تنهای تنها...یعنی جایی باشم که فقط خودم باشم و ایشتار بزرگ، باید تمام توانم را صرف عبادت و تقدیس ایشتار کنم تا روحیه ام باز شود و این التهاب روحی کمی آرام گیرد... کاهن اعظم که انگار همه چیز را می دانست و با نگاه تیزش تا عمق جان کاهنه را می دید ، روبه روی کاهنه ایستاد و‌ همانطور که دست پهن و بزرگش را روی شانه کاهنه می گذاشت گفت: آری می دانم! انسان گاهی به تنهایی نیاز دارد، خصوصا کاهنه که روحی لطیف دارد، گاهی باید خودش باشد و ایشتار و بعد لبخندی مرموزانه زد و ادامه داد: نگران چیزی نباش، باغ باصفایی بیرون شهر است، از آن معبد است و کسی در آن نیست و فقط گهگاهی من برای تلطف روح به آنجا می روم، تو را همراه کنیزکی معتمد به آنجا می فرستم، تا هر وقت که خواستی بدون مزاحمت دیگران، در آنجا بمان و هر روز کنیزک را به شهر بفرست تا مایحتاجت را از معبد بستاند و برایت آورد و هر وقت احساس کردی که روحیه آمدن به معبد را داری، من بی صبرانه منتظر آمدنت هستم و بعد صدایش را آرام تر کرد و ادامه داد: در ضمن، تندیسی از خدایگان ایشتار در آنجا هست، تو باش و خدایت، دیگر چه می خواهی؟! و بعد سر درگوش کاهنه برد و ادامه داد: اگر موضوع دیگری هست به من بگو، من رازدار خوبی هستم... کاهنه که انگار باری گران از دوشش برداشته باشند در حالیکه دستپاچه شده بود گفت: نه....نه...خدایگان ایشتار سایه شما را از سرمان کم نکند که اینقدر به فکر من هستید. کاهن اعظم سری تکان داد و گفت: به اتاقت برو و وسایلت را جمع کن، تا ساعتی دیگر تو به همراه کنیز و یک غلام که راهنمای تو خواهد بود به باغ می روید. کاهنه باز هم تشکر کرد، حسی به او می‌گفت که کاهن اعظم کاملا بر آبرو ریزی که او به بار آورده واقف است و چون می داند در این مورد پای خودش هم مانند دیگر کاهنان گیر است، شرایط را جوری مهیا کرده که کسی از این داستان بویی نبرد. کاهنه و کنیزک به همراه غلامی که راهنمای آنها بود، در حالیکه روی خود را پوشانیده بودند بر اربه ای نشستند و به سمت خارج از شهر حرکت کردند ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: ماه ها بود که کاهنه ساکن باغ باصفایی که پر از انواع درختان میوه بود و بیرون شهر قرار داشت، شده بود و تنها ندیمه اش، کنیزکی بود که کاهن اعظم همراه و ملازمش کرده بود. کاهنه سعی می کرد با طلا و لباس و زر و زیورهایی که به کنیزک می داد، دهانش را ببندد تا او که رابط کاهنه با دنیای خارج بود، به کسی از وضعیت کاهنه چیزی نگوید و خبر این بارداری ناخواسته و بچه ای که پدرش مشخص نبود کیست، به بیرون درز پیدا نکند و البته کنیزک هم هرازگاهی به کاهنه اطمینان خاطر می داد که راز او را در سینه نگه می دارد ولی کاهنه همیشه با دیده شک به کنیزک نگاه می کرد. زمان به سرعت می گذشته و بالاخره وقت وضع حمل کاهنه رسید و کاهنه نفهمید دو زنی که در زمان وضع حمل به کمک کنیزش آمده بودند چه کسی بودند، زنانی که انگار کاهنه را نمی شناختند و شاید برایشان مهم هم نبود که او چه کسی هست. کاهنه پسری گوشت آلود با صورتی که رنگش به کبودی میزد به دنیا آورد و فردای روزی که پسرش به دنیا آمد، کاهنه درباره آن دو زن قابله از کنیز سوال پرسید و کنیز به او اطمینان داد که آن دو زن چیزی از هویت کاهنه نمی دانند و با طلا دهانشان را بسته است، اما کنیزک نگفت آنهمه طلا از کجا آورده که به قابله ها بدهد؟! و اصلا چرا کنیزک باید چنین فداکاری در حق کاهنه انجام دهد و هر چه که کاهنه در این مورد، سوال می کرد،کنیز جواب را به آینده موکول می نمود. حالا نزدیک دو ماه از زایمانش گذشته بود و کاهنه هنوز اسمی برای پسرش انتخاب نکرده بود، پسری که آنقدر پستان مادر را در دهان میمکید که شیر پستان کم میشد و به خون می نشست و او خونابه را انچنان با اشتها می خورد که انگار از شیر مادر لذیذتر به جانش می نشست و کاهنه از این رفتار کودک که بسیار متفاوت با کودکان دیگر بود غرق تعجب میشد. در یکی از همین روزها، صبح زود که کاهنه مشغول شیردادن به طفل بود، کنیزک با هول و ولا داخل ساختمان سنگی باغ شد و یک راست به طرف اتاق کاهنه آمد و گفت: بانوی من! خودتان را مرتب کنید و‌لباسی در خور بپوشید که میهمانی عالیقدر داریم... کاهنه اخمهایش را در هم کشید و گفت: میهمان؟! آنهم برای من؟! چه کسی ست این میهمان؟! کنیز لبخندی زد و گفت: اندکی صبر کنید، تا لحظاتی دیگر خودتان او را میبینید. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨ به بپیوندید:👇 https://eitaa.com/mesbah_family124 🌸🍃
درخت آرزو_صدای اصلی_224084-mc.mp3
4.68M
🌳درخت آرزو 🐿مادر سنجاب کوچولو مریضه، پروانه و خرسی برای دیدن مادر سنجاب به خانه ی سنجاب رفته اند اما سنجاب کوچولو خانه نیست. ✅در این قصه کودکان یاد میگیرند که در زندگی، همه به هم نیازمند هستند و کمک کردن به یکدیگر کار بسیار خوبی است. 🌸🌸🌼🌸🌸 به بپیوندید:👇 https://eitaa.com/mesbah_family124 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️ ✨امروز جمعه 23 آذر 1403 هجرے شمسى🗓 11 جمادی الثانی 1446 هجری قمرے🗓 13 دسامبر 2024 ميلادى🗓 روز جمعه 🌷 ✨ برکت روز: 🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو: (الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ و عافِیَةٍ، و سُرورٍ و قُرَّةِ عَینٍ اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ. 📘بحار الأنوارج87/ص356 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 🔻 به بپیوندید:👇 https://eitaa.com/mesbah_family124 🌸🍃
🔶 روز جمعه را مزین میکنیم به کلام روحبخش و دلنشین قرآن کریم با تلاوت فرازهایی بسیار زیبا از سوره های بقره، ق، آل عمران و واقعه، به همراه تصاویر مربوطه و دیدنی با صدای مرحوم عبدالباسط عبدالصمد و هدیه می کنیم به ساحت قدسی امام زمان ارواحنا له الفداء . 🔻 🕊 به بپیوندید:👇 https://eitaa.com/mesbah_family124 🌸🍃