15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی رسیدم نجف ، نفهمیدم چه شد که خودم را در جلوی باب الساعه دیدم ...
مستأصل و نگران ..
نمایشنامه را برداشته بودم و لایه دفتری گذاشته بودم که قرار بود تعهد نامه ی حضرت باشد به من ...
رفتم جلوی ضریح نشسته ام و از تمام سختی هایی که بر من گذشته بود نوشتم ...
قلم در دستم یک لحظه نفس نکشید از بغض ها و واگویه های چندین و چند ساله ام..
قلم که در دستم خشک شد حالا این اشک چشمانم بود که سرازیر شده بود و آرام نمیگرفت...
به پدرم گفتم ما در گروه مان هیچ نیروی مردی نداریم که کارها را پیگیری کند و سختی ها رو هموار ...
کسی نیست که بدود ، تا من بتوانم کارهای ریز زنانه را انجام بدهم ..
خودم هم باید مردانه بدوم و هم زنانه و ظریف کار کنم و این سختی را بر من دو چندان میکند ...
اما اینبار میخواهم این ایمان چند زاری ام را محک بزنم ...
میخواهم اعتماد کنم به اعتقادم ..
به شما ...
مِن بعد شما تهیه کننده ی کار باشید و من کارهای ظریف و زنانه را انجام میدهم.
دل های همراه را با ما همراه کن...
و ریز جزئیات کار رو بدون اینکه یک مورد جا بیاندازم نوشتم...
دفتر را که بستم گفتم مرد و قولش ...
من میروم به امید اینکه یک یک این حوائج به دستان خود شما باز شود
پایم را که در خاک ایران گذاشتم و دوباره به آغوش گروه برگشتم حالا منتظر معجزه بودم ...
و شروع شد معجزه ی پدرانه ی امیرالمومنین (ع)...
#خبر_شبکه_3
#من_غدیری_ام
#به_نام_پدر
#عید_غدیر
#غدیر
@mesbahehoda
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
مصباح الهدی؛ محلی است برای رشد هنرمندانه ی تو🌱