🔺فریب و حمله!
✍️#صابر_گل_عنبری
بالاخره بامداد امروز اسرائیل حملات خود را شروع کرد که البته هنوز در برخی مناطق ادامه دارد و این جنایت تاکنون فقط در تهران حدود 78 و در تبریز 18 قربانی گرفته است.
این حملات ترکیبی که با تکیه بیشتر بر پهپاد انجام شده است، از جهاتی بیشباهت با عملیات "وب" چند وقت پیش اوکراین به خاک روسیه نیست. از لحاظ ترورهای انجام گرفته نیز بیشباهت با حملاتی غافلگیر کننده نیست که در روز اول جنگ لبنان علیه رهبران و فرماندهان ارشد حزبالله انجام شد.
با این که اسرائیل هدف حمله را نابودی تاسیسات هستهای ایران اعلام کرده است، اما به نظر میرسد که در دور نخست حملات بيشتر تمرکز بر هدف قرار دادن سامانههای پدافندی و ترور دانشمندان هستهای و فرماندهان نظامی با هدف وارد آوردن آسیب جدی به ساختار فرماندهی و کنترل نیروهای مسلح ایران بوده است.
فارغ از چند و چون حملات و واکنش ایران به آن، با وجود ظهور نشانههای جدی در دو روز گذشته نسبت به جدیتر شدن حمله اسرائیل، اما این تجاوز نتیجه «فریبی راهبردی» نیز هست که دونالد ترامپ در دو سه ماه گذشته با اظهارنظرهای متناقض، سردرگم کننده و ابراز تمایل جدی اما دروغین برای توافق و مذاکره در پیش گرفت. اخیرا هم چنان وانمود کرد که حملات اسرائیل نزدیک نیست. پر واضح است که نوعی تقسیم کار میان نتانیاهو و ترامپ رخ داده است.
با شور و شعف امروز ترامپ، «عالی» توصیف کردن حملات و تهدید به حملاتی شدیدتر و تاکید بر این که تجاوز امروز اسرائیل در پایان مهلت دو ماهه او رخ داد، دیگر شک و تردیدی نسبت به نقش او و دولتش در برنامهریزی حملات امروز باقی نمیماند.
اما اکنون پرسش کانونی این است که اوضاع به کدام سو خواهد رفت؟ آیا جنگی تمام عیار درخواهد گرفت یا خیر؟ و این که آیا آسمان و خاک ایران ممکن است که وضعیتی شبیه سوریه و لبنان پیدا کند یا خیر؟
به نظر میرسد که همه چیز فعلا بستگی به سطح واکنش ایران و میزان تاثیرگذاری آن بر ادراک اسرائیل دارد.
اگر واکنش احتمالی ایران بتواند ادراک اسرائیل را تغییر دهد، پس از مدتی کوتاه و حملات رفت و برگشتی اوضاع ميتواند به حالت عادی باز گردد اما اگر این اتفاق نیفتد حملات طرف مقابل میتواند شکلی مستمر و دلخواهی به خود گیرد.
بر کسی پوشیده نیست که آینده خاورمیانه و شکلگیری نظمی دیگر در آن در پیوند مستقیم با نتیجه این درگیری میان ایران و اسرائیل است.
خداوند ایران و ایرانی را از گزند اهریمنان مصمون بدارد.
@Sgolanbari
#نبرد_اسرائیل_و_ایران
"مثل بهشتی"؛ منعکسکننده بهترین تحلیلها در مورد مسائل روز؛ عضو شوید👇
@mesle_Beheshti
🔺آینده آتشبس!
✍️#صابر_گل_عنبری
با برقراری آتشبش اکنون شاید پرسش کانونی این باشد که آیا تداوم خواهد داشت یا امکان نقض آن وجود دارد؟
تجربه نشان داده است که اسرائیل معمولا به آتشبس پایبند نیست و به اشکال متفاوتی نقض میکند.
آنچه در حال حاضر میتوان گفت این است که اسرائیل به احتمال زیاد به دنبال اجرای الگوی لبنان درباره ایران، در سطوحی و لو بعضا خواهد رفت و چه اعلامشده و چه اعلامنشده، هر از چند گاهی حملاتی را با هدف جلوگیری از بازسازی سایتهای هستهای آسیبدیده و غیره انجام خواهد داد.
همین رویکرد اسرائیل میتواند به دور تازهای از درگیری در آینده منجر شود.
#نبرد_اسرائیل_و_ایران
"مثل بهشتی"؛ منعکسکننده بهترین تحلیلها؛ عضو شوید👇
✅️ @mesle_Beheshti
🔺نقض غرض بزرگ!
#صابر_گل_عنبری
هدف تجاوز اخیر اسرائیل و آمریکا به ایران صرفا برنامه هستهای نبود، اما این برنامه در کانون اهداف بود. پرواضح است که طرفهای مقابل علی رغم توقف درگیری و لو به اشکال دیگری برنامه خود را علیه ایران دنبال میکنند.
هنوز دیتای قابل اتکایی درباره میزان خسارت وارده به تاسیسات هستهای ایران وجود ندارد؛ تا بتوان به ارزیابی تقریبی درباره موفقیت یا شکست حملات در تحقق هدف نابودی برنامه هستهای رسید.
در این خصوص طرف ایرانی از زبان سخنگوی وزارت خارجه و سپس خود وزیر در سخنانی قابل تامل میزان خسارت را «زیاد و جدی» توصیف کردهاند. معمولا در چنین مواقعی تمایلی به اعلام خسارات گسترده وجود ندارد؛ اما اکنون به نظر میرسد که سخن گفتن از آن فراتر از آن که منعکس کننده واقعیت نتایج حملات باشد، احتمالا اهداف دیگری هم دارد که در آینده میتوان درباره آنها سخن گفت.
در طرف مقابل، دونالد ترامپ مدعی نابودی تاسیسات و برنامه هستهای ایران است. در این رابطه نخست میتوان گفت که تجربه نشان داده که ادعاهای ترامپ معمولا بیشتر از آن که واقعیت یک مساله را بیان کند، معطوف به تصویرسازی است. دوم این که ارزیابی اولیه اطلاعات درزیافته (از آژانس اطلاعات دفاعی (DIA)- بازوی اطلاعاتی پنتاگون) در سی ان ان این است که حملات نظامی آمریکا به سه تاسیسات هستهای ایران (نطنز، فردو و اصفهان) نتوانسته بخشهای اصلی برنامه هستهای ایران را نابود کند و احتمالا تنها فعالیت آنها را برای چند ماه به تاخیر انداخته است.
حالا اما صرف نظر از هزینه فایده برنامه هستهای ایران و صحت و سقم روایت دو طرف، از شواهد و قراین پیداست که اولا برنامه هستهای ایران تفاوتی ماهوی با برنامه مشابه عراق و لیبی دارد و از این جهت به عنوان یک علم اکتسابی بومی صرفا با حمله نظامی نابود نمیشود؛ گرچه ترور دانشمندان یقینا به آن آسیب میرساند، اما تجربه 15 سال گذشته هم نشان میدهد که ممکن است برای بازهای زمانی تاخیری ایجاد شود، اما باعث توقف آن نشده و سیر پیشرفت هستهای ایران از سال 2010 که زنجیره ترورها شروع شد تا قبل از حملات اخیر موید این مدعاست.
ثانیا طبق همان ارزیابی اطلاعاتی آمریکا و شواهد دیگری از حیث تاسیساتی نیز و نه صرفا دانش هستهای، حملات فعلا تنها وقفهای چند ماهه در فعالیتهای هستهای ایران ایجاد کرده است. این بدان معناست که از سرگیری این فعالیتها به چند ماه زمان نیاز دارد.
اما مساله اینجاست که فعالیتهای هستهای ایران بعد از آن به احتمال زیاد وارد دوره «ابهام» میشود که تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی میتواند پیش درآمد آن باشد. اینجاست که میتوان گفت بمباران تاسیسات هستهای «اشتباهی بزرگ» بود؛ چون نه تنها این برنامه را نابود نکرد؛ بلکه کاملا از دسترسی و نظارت بینالمللی خارج میسازد. در همین حال هم احتمالا ایران با ارزیابی ابعاد فنی مختلف حمله، تاثیرات ان و خسارتها به ویژه در تاسیسات زیرزمینی تدابیر حفاظتی و استحکامبخشی را به شکل بیسابقهای اعمال و تاسیسات خود را کلا به اعماق صدها متری زیر زمین منتقل کند.
اینجا میتوان گفت که آمریکا با این کار خود در واقع نقض غرض کرد؛ اگر هدف طبق اعلام ترامپ عدم دستیابی ایران به بمب اتم بود که تحقق آن در سایه نظارت بینالمللی و دسترسی به تاسیسات هستهای ایران میسرتر بود؛ اما ورود برنامه هستهای ایران به دوره ابهام در نتیجه حملات اخیر آن هم در تاسیساتی مستحکمتر در اعماق بیشتر زمین مسیر حرکت در جهت تولید سلاح اتمی را برای ایران هموار میکند. اما این که خود ایران در این زمینه چه تصمیمی بگیرد مساله دیگری است.
طبیعتا شروع احتمالی «ابهام هستهای» پیامدهای خاص و سنگین خود را هم برای ایران به ویژه در تشدید فشارهای اقتصادی و امنیتی به همراه خواهد داشت که فعالسازی اسنپ بک در آینده نزدیک احتمالا بخشی از آن خواهد بود.
در چنین وضعیتی چه بسا دو راه و انتخاب بیشتر فراروی دو طرف ایرانی و آمریکا و غرب نباشد؛ نخست این که تلاش کنند طی ماههای آینده با کنترل تنش به یک توافقی مرضیالطرفین دست یابند که به موجب آن دوباره برنامه هستهای با از سرگیری همکاری با آژانس تحت نظارت بینالمللی قرار گیرد. دوم این که هر کدام از دو طرف راه خود را بدون توافق برود؛ ایران مسیر ازسرگیری و توسعه فعالیتهای هسته، قطع همکاری و ابهام هستهای را طی کند و طرف مقابل نیز راه تشدید تنش و کشمکش در ابعاد مختلف امنیتی، سیاسی و اقتصادی را دنبال کند.
#نبرد_اسرائیل_و_ایران
"مثل بهشتی"؛ منعکسکننده بهترین تحلیلها؛ عضو شوید👇
✅️ @mesle_Beheshti
🔺جنگ از سر گرفته میشود؟!
✍️#صابر_گل_عنبری
پرسش پرپسامد و کانونی این روزها این است که آیا جنگ میان ایران و اسرائیل از سر گرفته خواهد شد یا نه؟ از زمان آتش بس تاکنون به کرات به طرق مختلف مورد این پرسش قرار گرفتهام. در مواجهه با این پرسش برخی ناظران از سرگیری جنگ را امری قطعی میدانند.
واقعیت این است که نگارنده با قطعیت و جزم در امر تحلیل میانهای ندارد؛ مگر این که پشتوانه آن دیتای قطعی باشد. از این رو، نه میتوانم وقوع مجدد جنگ را قطعی و نه عدم وقوع آن را کاملا منتفی بدانم.
تنها چیزی که فعلا میتوان گفت این که احتمال ازسرگیری جنگ دستکم در آینده نزدیک و کوتاه مدت به دلایلی زیاد نیست؛ اما احتمال نقض آتش بس به طرق مختلف و غیر مستقیم وجود دارد. با این حال نیز باید گفت که اتفاقی که رخ داد، جنگ آخر ایران و اسرائیل هم نیست.
در طول 12 روز درگیری متعاقب تجاوز اسرائیل دو طرف تلاش کردند که از وقوع یک جنگ گسترده و تمام عیار جلوگیری کنند و آنچه هم رخ داد یک درگیری و جنگ محدود بود. این که چرا ایران، اسرائیل و آمریکا از وقوع جنگ گسترده پرهیز میکنند، هر کدام دلایل خاص خود را دارد.
احتمالا ترامپ گمان میکرد که پشت بند حملات اخیر حداقل وادار شدن تهران به توافقی است که «برد راهبردی سیاسی» آمریکا را تضمین میکند. اما پس از آن نشانهای از کوتاه آمدن ایران مشاهده نشد و با اقداماتی چون تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی واکنش نشان داد.
بدون شک شرایط برای ایران در این «تنهایی استراتژیک» در مواجهه با بلوک غرب بسیار دشوار و سخت است؛ اما برای طرف مقابل نیز چندان آسان نیست. اکنون تقریبا این اتفاق نظر در میان ناظران بینالمللی و بعضا نهادهای اطلاعاتی به ویژه در آمریکا وجود دارد که حملات به تاسیسات هستهای ایران واجد «دستاوردی راهبردی» برای پایان دادن به برنامه هستهای ایران نبوده و صرفا برای چند ماه آن را به تاخیر انداخته است.
این وضعیت در آینده میتواند به یک بنبست در مقابله با برنامه هستهای ایران پس از آزمودن گزینه نظامی تبدیل شود که عملا اعمال فشار بیشتر، این برنامه را به سمت ابهام و فعالیت زیرزمینی سوق میدهد. در این حالت احتمالا طرف مقابل در کنار تداوم تلاش برای خرابکاری در این حوزه، مسیر تشدید «بیسابقه» فشار و تنش چه از طریق اسنپ بک و غیره را برای ایجاد برگردان داخلی دشوارتر در ایران با شدت بیشتری طی کند.
در کل این گونه پیداست که تنشها دستکم در ماههای پیشرو با آمریکا و اسرائیل از یک طرف و آژانس و اروپا از دیگر سو تصاعدی است.
#نبرد_اسرائیل_و_ایران
"مثل بهشتی"؛ منعکسکننده بهترین تحلیلها؛ عضو شوید👇
✅️ @mesle_Beheshti
🔺کشتار زندان!
✍️#صابر_گل_عنبری
از جنایتهای ضد بشری که اسرائیل در تجاوز 12 روزه خود به ایران مرتکب شد، حمله به زندان اوین بود؛ تصور حال و وضع هولناک یک تعداد انسان محبوس در یک مکان پس از بمباران آن سخت آزار دهنده و دشوار است.
حمله به این زندان و کشتار تعدادی انسان بیگناه موید این مدعاست که برای اسرائیل وقتی منافعش اقضا کند ترور مقامات جمهوری اسلامی و زندانیانی که مخالف آن هستند و افراد عادی دیگری فرقی ندارد. همین رفتار خط بطلانی بر «ابراز دوستی» مکرر نتانیاهو خطاب به مردم ایران طی پیامهای تصویری پیدرپی کشید.
اما با این حال میشد با اتخاذ تدابیری از این حادثه تلخ در جهت تعمیق فضای همدلی ایرانی و ضد اسرائیلی بهره جست که متاسفانه چنین نشد و فرصتسوزی شد.
در تحلیل علت حمله به زندان گفته شده است که اسرائیل میخواست با این کار باعث فرار و آزادی زندانیان شود؛ اما این نگاه اگر توجیهی برای این جنایت نباشد، بسیار سادهانگارانه است. فرار محبوسان تنها در شرایطی تا حدودی امکانپذیر بود که اوضاع امنیتی تهران و کشور کاملا به هم ریخته و هرج و مرج حاکم میبود؛ اما وقتی متعاقب تجاوز کوچکترین نابسامانی و ناامنی شهری رخ نداد، زندانیان چگونه میخواستند، فرار کنند و به کجا میرفتند؟ به ویژه که همه نیروهای امنیتی و نظامی در حالت آماده باش بودند.
درباره علت حمله به زندان دو احتمال بیشتر مطرح نیست؛ نخست این که بعید نیست جاسوس یا جاسوسانی "مهم" دستگیر شده و در حال ورود به زندان بودهاند که اسرائیل از بیم لو رفتن برخی شبکههای عملیاتی و تجسسی وابسته به خود با هدف کشتن این افراد به اوین حمله کرده است. احتمال دوم هم این که از این طریق قصد تزریق حس ناامنی و وحشت به کل داشته است.
فارغ از این که برنده جنگ اخیر چه طرفی بود، اما اسرائیل در دو حوزه بازنده بود؛ نخست این که با این تجاوز دستکم نگرش برخی از ایرانیهای منتقد و بعضا مخالف حاکمیت در قبال اسرائیل تغییر کرد. نتانیاهو به این فضا به دیده سرمایه اجتماعی برای روز مبادا مینگریست؛ اما عملا دایره دشمنی با اسرائیل را گسترش داد.
دوم این که در سطح منطقه و دنیای عرب نیز اتفاق بزرگتری افتاد. تجاوز اسرائیل به ایران پس از نسل کشی در غزه حس همدردی بیسابقهای در افکار عمومی عربی و اسلامی با ایران برانگیخت. حتی خیلی از منتقدان ایران و سیاستهای منطقهای آن نیز همبستگی خود را پنهان نکردند. در جریان این جنگ در سفری به چند کشور منطقه به عینه در گفتگو با برخی نخبگان و نویسندگان شاهد این اتفاق بودم.
این در حالی است که سالها به دلایل مختلفی از جمله تحولات منطقه در دو دهه اخیر به ویژه در سوریه و تبلیغات سهمگین خصومت با ایران میرفت جایگزین دشمنی تاریخی با اسرائیل شود؛ اما این جنگ محدود دستکم این تصویر را تا حدودی اصلاح کرد؛ هر چند فعلا سود مستقیمی را عاید ایران نمیکند کما این که برای غزه هم چنین بود.
#نبرد_اسرائیل_و_ایران
"مثل بهشتی"؛ منعکسکننده بهترین تحلیلها؛ عضو شوید👇
✅️ @mesle_Beheshti
🔺 درنگی بر کمین بیت حانون!
✍️#صابر_گل_عنبری
بنا به اعلام ارتش اسرائیل پنج نظامی آن پریروز در کمین چهار مرحلهای شاخه نظامی حماس در بیت حانون در نوار غزه کشته شدند و 14 نفر دیگر هم زخمی شدهاند.
کشته شدههای این عملیات از گردان توراتی ارتدوکسی «نتزاح یهودا» بودند که تندروترین نیروی ارتش اسرائیل به حساب میآید و در سال 2022 دولت بایدن میخواست آن را به اتهام جنایت علیه فلسطینیها تحریم کند؛ اما تحت فشار لابی اسرائیلی از این اقدام منصرف شد.
این کمین در بحبوحه دو رویداد سیاسی جاری میتواند واجد دلالتهای خاص خود باشد؛ نخست مذاکرات آتشبس میان اسرائیل و حماس در دوحه و دوم در جریان سفر نتانیاهو به آمریکا و دیدارش با ترامپ.
عملیات بیت حانون در ادامه زنجیره کمینهای فلسطینیها در مناطق مختلف نوار غزه انجام شده که در ماههای اخیر شدت یافته و در هفتههای گذشته تقریبا به عملیاتی شبه روزانه تبدیل شده است.
فارغ از این که غزه اکنون نوعی پاکسازی نژادی را در قرن 21 تجربه میکند و به تلی از خاک تبدیل شده است؛ اما کمین چهار مرحلهای بیت حانون واجد چند دلالت و ابعاد مهمی است.
نخست این که این کمین پرتلفات که سومین از نوع خود در این منطقه و شدیدترین آنها در ماههای اخیر است، تقریبا در نقطه صفر مرزی باریکه غزه در شمال شرقی آن و در فاصله سه کیلومتری شهر اسدوروت اسرائیل در بیت حانون رخ داد. شدت انفجار بمبهای کمین به حدی بود که ساکنان اسدوروت گمان میکردند این شهر هدف حمله موشکی قرار گرفته است.
وقوع چنین عملیات سنگینی (بمبگذاری و سپس درگیری تن به تن) پس از 21 ماه جنگ آن هم در نقطه صفر مرزی و پس از چند بار اعلام پاکسازی کامل این منطقه که با خاک یکسان شده و هیچ ساختمان سالمی در آن باقی نمانده، گویای این واقعیت است که جنگ افسار گسیخته و نسلکشی تمام عیار در باریکهِ ویران شدهِ غزه پس از نزدیک به دو سال هنوز منتج به تامین امنیت محیط مرزی اسرائیل، نابودی حماس و دفع خطر و تهدید آن در این محدوده مرزی نشده است؛ چه رسد به مناطق غیر مرزی این باریکه به سمت عمق آن در داخل.
دوم این که این عملیات و کمینهای مشابه در حالی رخ میدهد که کل باریکه غزه تحت رصد و پایش لحظهای و کامل پیشرفتهترین تکنولوژیهای جاسوسی برای شناسایی نیروهای فلسطینی و تحرکات آنها و... قرار دارد. در همین حال هم نیروهای اسرائیلی در هر منطقهای که وارد شدهاند، چندین دستگاه پیشرفته تجسسی کار گذاشتهاند. با این حال، وقوع چنین کمین پیچیده و زمانبری بدان معناست که اولا این تکنولوژی پیشرفته بدون عامل نفوذ انسانی ضامن موفقیت کامل نیست و ثانیا اسرائیل پس از حمله غافلگیر کننده هفتم اکتبر همچنان در جنگ امنیتی و اطلاعاتی با غزه دچار قسمی خلا است.
سوم این که این کمین در منطقهای مرزی که اسرائیل آن را «محیط امنیتی» خود میپندارد و دیگر عملیاتهای روزهای اخیر در خانیونس، شرق غزه و دیگر مناطق باریکه غزه، روایت برخی رسانهها مبنی بر خروج 80 درصد از این باریکه از سیطره امنیتی حماس را زیر سوال میبرد. البته چنین ادعایی تاکنون از جانب خود اسرائیل و رسانههای آن هم مطرح نشده است. اساسا چنین کمینهایی در فقدان سیطره امنیتی امکانپذیر نیست.
با وجود ضربات سنگین و بیسابقهای که حماس متحمل شده است، اما هنوز معضل بنیادین اسرائیل در غزه ایجاد جایگزینی برای این تشکیلات است که تحقق آن هم مولود نابودی حماس است که بعد از دو سال جنگ نابرابر این هدف "هنوز" محقق نشده است. هیچ گونه موازنهای میان اسرائیل و حماس برقرار نبوده و نیست و امکانات نظامی این سازمان در مقایسه با اسرائیل زیر صفر است و از این رو، طبیعی این بود که حداکثر چند ماه بیشتر آن هم در جنگی بیقاعده و قانون دوام نیاورد؛ اما بعد از 21 ماه هنوز اسرائیل از ضرورت نابودی توانمندیهای نظامی و دولتی حماس سخن میگوید. صرف نظر از نوع نگاه به حماس، اما مقاومتی که در این باریکه کاملا تحت محاصره در سایه انواع جنایات جنگی ضد بشری صورت میگیرد، فراتر از تصور است و هیچ شباهتی با هیچ جنگ نامتقارنی-نه ویتنام، نه افغانستان، نه الجزایرو... ندارد.
بله!دربخشهایی از نوار غزه به ویژه در جنوب آن(دربخشی از رفح) باندهای مسلحی چون گروه "یاسر ابو شباب" به وسیله اسرائیل ایجاد شده است. اما کل مساحت تحت اشغالِ خودِ اسرائیل پس از نزدیک به دوسال حدودا 50درصد مساحت کل غزه (با شمول 30درصد منطقه باز) است و بخشی از این مناطق هم در منطق نظامی به علت تداوم عملیاتها در آنها اصطلاحا جزو مناطق سقوط کرده به حساب نمیآیند.
واقعیت این است که اگر کنترل 80 درصد مساحت غزه از کنترل حماس خارج شده بود، مفروض آن تاکنون ایجاد یک تشکیلات جایگزین بود و دیگر هیچ نیازی به مذاکره با حماس نبود. همین حکمرانی جایگزین کافی بود که 20 درصد دیگر را هم از کنترل حماس خارج کند.
✅️ @mesle_Beheshti
🔺اسرائیل و سویدای سوریه!
✍️#صابر_گل_عنبری
شنبه شب گذشته، شبهنظامیان وابسته به شورای نظامی سویدا تحت امر شیخ حکمت الهجری رهبر معنوی دروزیان چند بادیه نشین عرب را در محله مقوس سویدا ربوده و در مقابل هم آنها 14 جوان دروزی را به گروگان گرفتند و درگیری خونینی میان مسلحین دو طرف درگرفت و دهها کشته و زخمی برجای گذاشت. قبل از این حادثه هم اتفاقات فرقهای مشابهی در این منطقه رخ داده بود.
متعاقب این ربایشها و گروگانگیریهای متقابل، صبح یکشنبه گذشته، وزارت دفاع و نیروهای امنیتی سوریه از اعزام تشکیلاتی نظامی برای پایان دادن به درگیری میان دو طرف خبر داد، اما نیروهای اعزامی در منطقه المزرعه در هدف کمینی مرگبار قرار گرفته و 18 نفر از آنها کشته شده و شورای نظامی تحت امر الهجری تصاویری از مثله کردن اجساد نظامیان کشته شده منتشر کرد. پس از آن، دمشق ادوات نظامی گستردهای با شمول تانک و موشکانداز به منطقه گسیل داشت و تحولات در نتیجه نبود موازنه قوا میان دو طرف به سمت گسترش بسط سلطه مرکزی دمشق بر این منطقه پیش میرفت.
در این هنگام اسرائیل به نفع دروزیها و برای جلوگیری از بر هم خوردن معادلات امنیتی شکل گرفته در سویدا پس از سقوط نظام سابق وارد عمل شد و نیروهای دولتی، کاخ ریاست جمهوری، وزارت دفاع و غیره را بمباران کرد. سپس توافق آتش بسی برقرار شد که نیروهای ارتش از سویدا خارج شوند؛ اما الهجری آن را نپذیرفته است.
اما چرا اسرائیل مداخله کرد؟
تل آویو پس از سقوط نظام اسد سیاست سیطره امنیتی بر جنوب سوریه را در دستور کار جدی قرار داد. این سیاست هم در چارچوب راهبرد منطقهای کلانی برای شکل دهی به ترتیبات امنیتی جدید در شعاع چند کیلومتری محیط پیرامونی اسرائیل از جنوب سوریه و جنوب لیتانی در لبنان و نوار غزه تا صحرای سینا در مصر (پیمان کامپ دیوید) پیگیری میشود.
راهبرد ایجاد چنین مناطقی پیرامون اسرائیل با هدف پایان حضور نظامی (حماس در جنوب و حزب الله در شمال) به عنوان دو ضلع «محور مقاومت»، جلوگیری از شکل گیری چنین وضعیتی در جنوب سوریه و تداوم وضعیت در سیناست.
در این میان، اما جنوب سوریه به ویژه استان سویدا از چند جهت برای اسرائیل حائز اهمیت است؛ نخست موقعیت استراتژیک آن با توجه قرار گرفتن در مثلث مرزی سوریه، اسرائیل و لبنان و نقشی است که این منطقه میتواند برای تسلیح مجدد حزب الله در آینده داشته باشد. دوم این که اسرائیل به آن به عنوان دروازه تضمین نفوذ و تاثیرگذاری بر دمشق مینگرد. از این رو، اسرائیل نه تنها به دنبال خشکاندن ریشه هر نوع حضور نیروی مخالف خود در جنوب سوریه و سویداست، بلکه هم از طریق حضور نظامی خود و هم ایجاد و نیز ساماندهی تشکیلات نظامی متحد (دروزیها) میخواهد هم این منطقه را برای همیشه تحت سلطه امنیتی خود قرار دهد؛ هم دمشق را کنترل کند و نیز از این رهگذر چهره امنیتی و ژئوپلیتیکی شامات و خاورمیانه را به نوع خود تغییر دهد.
حملات سنگین اخیر اسرائیل در بحبوحه مذاکرات دولت سوریه و مقامات اسرائیلی در چند کشور روی داد؛ اما حمایت تمام قد اسرائیل از دروزیهای سوریه در مقابل دولت مرکزی جدا از دلایل پیشگفته و بیاعتمادی به نظام جدید سوریه نوعی ادای دین به دروزیهاست که طی روزهای اخیر با بستن خیابان در اسرائیل و رفتن برخی به داخل سوریه خواستار جنگ با دمشق شدند.
در کل با وجود مخالفت برخی جریانهای دروزی در شامات با اسرائیل، اما این طایفه وفادارترین متحد اسرائیل به شمار میرود. در خود اسرائیل بر خلاف مسیحیان و مسلمانان از قبل در دستگاههای حکومتی به ویژه ارتش و سازمانهای امنیتی حضور پررنگ دارند و نمونه بارز آنها غسان علیان اولین فرمانده غیر یهودی تیپ زبده گولانی است.
در واقع نیروهای امنیتی و نظامی دروزی به بخشی مهم از ماشین خشونت و سرکوب علیه فلسطینیها به ویژه در قدس و کرانه باختری تبدیل شدهاند و رفتار آنها احیانا خشنتر از خود نظامیان یهودی است.
در جنگ علیه غزه هم عالیرتبهترین مقام نظامی اسرائیلی که کشته شد یک دروزی به نام سرهنگ احسان دقسه فرمانده تیپ زرهی ۴۰۱ بود.
در کل سیاست بینالمللی به رهبری آمریکا و غرب در قبال سوریه و حتی کل منطقه، بر هرج و مرج و بیثباتی گسترده استوار نیست که به نفع اسرائیل هم نخواهد بود، بلکه بازآفرینی تدریجی امنیت شامات به عنوان مدخل خلق نظم جدید در خاورمیانه است. این مهم در سوریه به دو شیوه به موازات یکدیگر پیگیری میشود؛ نخست خلق ترتیبات امنیتی پایدار در جنوب و دوم همسوسازی نظام جدید سوریه. حکومت الشرع تاکنون ضمن جلب حمایت سه بلوک امارات، عربستان و قطر و ترکیه توانسته است مورد شناسایی بینالمللی قرار گیرد و تحریمها را نیز رفع کند. فعلا هم تا زمانی که دمشق وارد تقابل جدی با اسرائیل نشده، بعید است که گامی در جهت براندازی نظام جدید برداشته شود.
#سوریه
✅️ @mesle_Beheshti
🔺خلافِ واقع!
✍️#صابر_گل_عنبری
مجلس شورای اسلامی امروز لایحه دولت برای مقابله با «انتشار محتوای خلاف واقع» در فضای مجازی را تصویب کرد و این قانون هم به جمع قوانینی اضافه شد که متعاقب جنگ 12 روزه اخیر تصویب شده است.
در ترکیب «محتوای خلاف واقع» این که «واقع» چگونه و با چه عینکی دیده شود تا «خلاف» آن روشن شود، خود یک مساله است. فارغ از این که تعریف و تفسیر «محتوای خلاف واقع» در اجرا تا چه اندازه متناسب معنای حرفهای آن باشد یا نباشد؛ اما واقعیت این است که در عصر ارتباطات، سوشیال مدیا و هوش مصنوعی مگر میشود جلو انتشار اخبار، صرف نظر از صحت و سقم آن را گرفت؟
چه بخواهیم چه نخواهیم خبر کذب و شایعه جزء لا ینفک دنیای مجازی کنونی است، اما مهم این است که چنین اخباری تا چه اندازه در جامعه ضریب بگیرد و باورمند باشد. در حقیقت، آنچه باعث ضریب دادن به این دست اخبار میشود، نبود رسانه معتبر و حرفهای و مرجعیت خبری است و در چنین وضعی، وضع قوانین و تعقیب و مجازات نتیجه معکوس میدهد.
از این رو، راه تحدید دامنه باور جمعی به چنین اخباری و خنثی کردن اثر آنها، نه قوانین سختگیرانهای است که بعضا میتواند مسیر بیان درستِ حقایقِ وقایع و نقدهای راهگشا را ببندد، بلکه وجود «رسانه معتبر» به معنای واقعی کلمه چه دیداری، چه شنیداری و چه نوشتاری به عنوان مرجع ملی است.
در طول جنگ 12 روزه اسرائیل علیه ایران، مدام از فعالینی خارجی از کشورهای مختلفی، این درخواست را دریافت میکردم که یک رسانه ایرانی معتبر به زبان عربی یا انگلیسی را به آنها معرفی کنم تا اخبار دقیق جنگ را سریعتر از طریق آن پیگیری کنند. اما رسانههای برونمرزی هم وضعیتی بهتر از دیگر رسانهها ندارند و انتشار برخی «اخبارِ خلاف واقع» در ایام جنگ همچون سرنگونی چند جنگنده اف 35 موجب شد، دستکم عدهای از ناظران در خارج، روایت رسانهای ایران پیرامون جنگ را با تردید و تشکیک پیگیری کنند.
احتمالا در هنگامه جنگ، این رسانهها صرفا به تاثیر روانی موقت چنین اخباری در داخل میاندیشیدند؛ بدون توجه به آسیب آن به وجهه کشور و لااقل روایت جنگ در خارج؛ به ویژه که به عنوان اطلاعیه نهادهایی چون ارتش منتشر میکردند. آیا پس از تصویب این قانون با چنین اخباری هم نظر به تبعات منفی آنها به عنوان مصادیق «محتوای خلاف واقع» برخورد خواهد شد؟ یا ......
"مثل بهشتی"؛ منعکسکننده بهترین تحلیلها؛ عضو شوید👇
✅️ @mesle_Beheshti
🔺سپتامبرِ سیاهِ اسرائیل!
✍️#صابر_گل_عنبری
در این شرایط طاقتفرسای داخلی و ناترازی انرژی و بحران برق و آب، سخن گفتن درباره مسائل خارجی و تجزیه و تحلیل آنها به ویژه در مورد منازعه فلسطین و اسرائیل دشوار است و مقبولیت زیادی ندارد. اما چه میشود کرد که نمیتوان از تحولات جهانی و منطقهای به ویژه مرتبط با این مناقشه تاریخی که ریشه بسیاری از بحرانهای منطقه و کشورهایش میباشد، غفلت کرد.
در حالی که نسلکشی همچنان در غزه در جریان است و گرسنگی عمدی ساکنان آن هر روز قربانیان بیشتری به ویژه در میان کودکان میگیرد و تحرکی عملی در سطح بینالملل برای توقف آن وجود ندارد، اما به موازات آن تحول عظیمی در دو بعد رسمی و مردمی در جهان به زیان اسرائیل در حال شکلگیری است که مهمترین بخش آن شکافی است که در اجماع غربی (آمریکا و اروپا) در حمایت بیچون و چرا از اسرائیل رخ داده است. البته اگر فردی چون ترامپ در راس قدرت در آمریکا نبود، چه بسا شکاف پیشگفته به این عمق نبود.
اين تحول بینالمللی ابعاد مختلف حقوقی، سیاسی، اجتماعی و حتی به صورت جزئی نظامی و اقتصادی هم پیدا کرده است؛ از صدور قرار تعقیب قضایی در دیوان لاهه علیه مقامات ارشد سیاسی و نظامی، تشکیل پروندههای قضایی علیه نظامیان اسرائیلی در برخی کشورها، نگاه منفی فزاینده افکار عمومی به رژیم به ویژه در اروپا و آمریکا و قرار گرفتن حامیانش در اقلیت و تحریمهای آکادمیک گرفته تا چرخش تدریجی برخی رسانههای معروف به حمایت از اسرائیل در جهان و انتشار تصاویر کودکان کشته شده به علت گرسنگی در صفحات نخست خود، تصویب یا بررسی ممنوعیت فروش سلاح در برخی پارلمانهای اروپایی و اخیرا کمپین دیپلماتیک شناسایی کشور فلسطین به رهبری فرانسه و مشارکت عربستان.
در واقع این نسلکشی بیسابقه چنان اندوختههای راهبردی اسرائیل در طول این هشت دهه را در جهان بر باد فنا داده که به گفته اولمرت نخست وزیر پیشین و یعلون وزیر دفاع اسبق و مقاماتی دیگر، از اسرائیل «رژیمی منفور» ساخته است که مشروعیت و قدرت نرمش در جهان در حال نابودی است. به این خاطر هم اخیرا 550 مقام اسرائیلی که خیلی از آنها بنیانگذاران دکترینهای امنیتی و نظامی در طول چند دهه گذشته هستند، طی نامهای از ترامپ خواستهاند که نتانیاهو را مجبور به پایان دادن به جنگ غزه کند. اما در حالی که جنگ غزه در آستانه دو سالگی است و این منطقه به تلی از خاکستر تبدیل شده، بیبی همچنان تاکید میکند که تا زمانی که حماس را شکست ندهد، به این جنگ خاتمه نمیدهد.
هیچ نخستوزیری مانند نتانیاهو در تاریخ اسرائیل، شیفته قدرت نبوده و به این شکل اندوختههای آن را در جهان نیست و نابود نکرده است. در حالی که نتانیاهو کمر همت به نابودی حماس بسته بود، اما به گفته یسرائیل زیف مسئول سابق عملیات ارتش، امروز او به «دشمن (حماس) پیروزی دیپلماتیک بزرگی» را ارزانی داشته است.
منظور زیف، کمپین دیپلماتیک فرانسه و عربستان برای شناسایی کشور فلسطین است که ماه آینده (سپتامبر) در سازمان ملل وارد ایستگاه بسیار مهم خود خواهد شد.
این نفرت جهانی فعلا نان و آبی برای مردم غزه نشده و این شناساییها نیز فعلا منجر به تشکیل فلسطین نمیشود، با این حال اهمیت مساله آنجاست که چنان که مقدمه فروپاشی یک حکومت در یک کشور سقوط آن در ذهن مردمش است، سقوط بیسابقه اسرائیل در ذهنیت جهانی نیز پیشدرآمدی برای تحولات سهمگین بعدی میتواند باشد؛ به ویژه که یکی از ستونهای ماندگاری اسرائیل همواره حمایت بیچون و چرای غرب بوده است؛ اما هولوکاست غزه، نظر به اهمیت افکار عمومی به ویژه در اروپا موجب افول جایگاه اسرائیل شده و مسیری را میگشاید که اگر در یک دهه آینده وارد فاز قطع روابط با تل آویو شد، نباید تعجب کرد.
اما اهمیت دیگر مساله افول جهانی روایت اسرائیل و صعود روایت فلسطین و عزم بینالمللی برای شناسایی کشور فلسطین آنجاست که تا قبل از حمله هفتم اکتبر حماس، عادی سازی روابط با اسرائیل و گسترش پیمان ابراهیم در صدر تحولات بود و عملا فلسطین در حافظه منطقه و جهان فراموش شده بود؛ اما واکنش بیحساب و کتاب به این حمله نه تنها اهداف جنگ را -چه آزادی گروگانها و چه نابودی حماس- هنوز محقق نکرده، بلکه آرمان فلسطین و لو فعلا در بعد رسانهای و افکار عمومی وبدون برگردان عملی احیا ودنیا بر ضرورت تشکیل کشور فلسطین به عنوان ریشه بحران واقف شده است.
نتانیاهو دریک سال اخیر پیشنهاد آمریکا(چه بایدن وچه ترامپ) را برای برقراری روابط با عربستان درقبال توقف جنگ ردمیکرد؛ به این امید که با ایجاد نظم منطقهای جدید،روابط با عربستان مجانی وبالاجبار حاصل میشود؛اما مشارکت ریاض دراین کمپین دیپلماتیک نه تنها بیانگر مخالفت آن با روابطی مجانی،بلکه منعکس کننده نگرانی آن وکشورهای دیگری همچون ترکیه نسبت به نظم منطقهای اسرائیلی وپیامدهای آن است.
#فلسطین
✅️ @mesle_Beheshti
🔺جاده ترامپ و اختناق ایران؟!
✍️#صابر_گل_عنبری
پس از تحولات سترگ خاورمیانه و خلیج فارس در سالیان اخیر، اکنون بخشی دیگر از محیط امنیتی پیرامونی ایران در شمال غربی در قفقاز جنوبی در آستانه دگرگونی سهمگینی است که آن را میتوان اختناق ژئوپلیتیک ایران در این منطقه و چه بسا پرپیامدتر از گسترش پیمان ابراهیم در جنوب ایران پنداشت.
چنین تحولی امروز با پیمان صلحی که قرار است در کاخ سفید با میزبانی ترامپ میان الهام علییف رئیس جمهور آذربایجان و نیکول پاشینیان نخست وزیر ارمنستان امضا شود، کلید میخورد. رکن پیمان صلح در قفقاز جنوبی که مشوق مداخله آمریکا و جمع کردن دو طرف آذربایجانی و ارمنستانی بوده است، احداث کریدوری صرف نظر از نام آن چه زنگه زور چه جاده ترامپ به طول 43 کیلومتر در امتداد مرز ایران و ارمنستان و واگذاری حق توسعه و کنترل آن به آمریکا به مدت ۹۹ سال است.
اما باز شدن پای آمریکا به قفقاز جنوبی با واگذاری حق توسعه و کنترل این شاهراه به آن، اقدامی هدفمند و هوشمند از جانب آذربایجان و ترکیه با هدف رفع موانع موجود و دور زدن مخالفتها نسبت به احداث آن، به ویژه از جانب ایران است که از این به بعد در صورت مخالفت عملی با احداث این کریدور، دیگر طرف آن نه آذربایجان و نه ترکیه، بلکه آمریکاست و همین هم مواجهه با این ابرچالش امنیتی و ژئوپلیتیک را بسیار دشوار و پرمخاطره میکند. در کل، حضور اقتصادی آمریکا در قفقاز جنوبی با ابعاد ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک معمولا پیوستهای امنیتی و نظامی هم به همراه خود دارد.
در همین راستا هم نباید از نظر دور داشت که احداث کریدور زنگه زور با مشارکت آمریکا جلوهای دیگر از «جنگ کریدورها» از خاورمیانه و خلیج فارس تا قفقاز و آسیای مرکزی است که یکی از اهداف اصلی آن کنار گذاشتن ایران، چین و روسیه از این مسیرهاست. همین پیمان صلح و توافقنامههای دیگر نشان میدهد که اقتصاد و رقابتهای اقتصادی موتور محرکه منازعات ژئوپلیتیک دنیا به ویژه در منطقه است و در این میان قدرتها و کشورهایی در مواجهه با ابرچالشهای امنیتی و ژئوپلیتیک موفقتر هستند که اقتصاد اولویت نخست سیاست داخلی و خارجی آنهاست.
اکنون ترامپ با امضای پیمان صلح میان آذربایجان و ارمنستان میخواهد هم «پز صلحطلبی» بدهد و هم با مدیریت کریدوری مهم در قفقاز جنوبی، منافع اقتصادی جدیدی برای شرکتهای آمریکایی در این منطقه تامین کرده و نیز مسیری را برای ورود امنیتی بدون جنگ و دردسر برای آمریکا و ناتو به منطقه حساس قفقاز باز کند.
در همین حال هم با این کار سیاست فشار حداکثری علیه ایران را به مرزهای شمال غربی گسترش داده و عملا با کنترل مرز ارمنستان با ایران میخواهد این مسیر ارتباطی و مزیت راهبردی را از ایران گرفته و دسترسی زمینی و تجاریاش به اروپا و روسیه را بسیار محدود کند و نقشآفرینی تهران در این منطقه و کریدورهای آن را کاهش دهد.
روسیه نیز که در مرزهای غربی خود از بیش از دو سال و نیم پیش درگیر جنگ برای دفع حضور ناتو است، عملا با این پیمان صلح و «جاده ترامپ»(در صورت اجرا)، در محیط پیرامونی خود در مرزهای شمالی، بدون هیچ درگیری و جنگی عرصه را به آمریکا و ناتو دستکم برای چند دهه باخته و در محاصرهای استراتژیک قرار خواهد گرفت که در آینده نیز نظر به اهمیت این شاهراه تا آسیای مرکزی نیز گسترش خواهد یافت.
اکنون باید دید روسیه و ایران جداگانه و مشترک چه واکنشی به این تحول خواهند داشت و آیا ممکن است تغییر ژئوپلیتیک حیاط خلوت روسیه در قفقاز موجب نزدیکی عملی آن به تهران برای مواجهه با این چالش مشترک شود؟
یا روسیه در این پرونده نیز همان سیاست «بیعملی همیشگی» را در پروندههای مختلف با طرفیت ایران در پیش خواهد گرفت.
#زنگزور
"مثل بهشتی"؛ منعکسکننده بهترین تحلیلها؛ عضو شوید👇
✅️ @mesle_Beheshti
🔺نتانیاهو؛ از وعده آب تا ابهام اورانیوم!
✍️#صابر_گل_عنبری
پیامهای اخیر بنیامین نتانیاهو و نفتالی بنت نخست وزیران کنونی و سابق اسرائیل به مردم ایران در وهله نخست بیانگر این نکته است که اختلاف نظری درباره ایران میان دولت و اپوزیسیون اسرائیل وجود ندارد و هر دو جریان نگاهی تندتر از یکدیگر دارند.
نتانیاهو در پیام خود بر بحران آب در ایران و وعده حل آن متمرکز شد و با شگرد خاصی تلاش کرد که روح و روان مخاطبین خود را تحت تاثیر قرار دهد. هرچند اسرائیل در فناوری آب بسیار پیشرفته است، اما تجربه روابطش با همسایگان خود، بطلان وعده کمک آبی به دیگران را عیان میکند.
با وجود پیمان صلح، اسرائیل از اردن آب میدزدد و به بندهای آب توافق وادی عربه بیاعتناست. مصر نیز با وجود اهمیت فوق راهبردیاش برای تلآویو، در برخی مناطق خود با بحران آب روبرو است؛ بدون این که اسرائیل اندک کمکی به آن بکند؛ چه رسد به ایران!
سوریه بماند که اسرائیل در یک سال اخیر سد المنطره آن را به عنوان بزرگترین منبع آبی جنوب این کشور اشغال و همراه ذخایر آبی فراوان جولان سرقت میکند.
اما پیام نتانیاهو و درخواستش از ایرانیان برای اعتراض پیوندی ناگسستنی با سخنان او در مصاحبه با شبکه «i24» درباره ذخایر 400 کیلوگرمی اورانیوم و نابود نشدن کامل برنامه هستهای دارد.
نتانیاهو در این مصاحبه گفت که «برنامه هستهای ایران را سالها به عقب انداخته است ..... آنها 400 کیلوگرم اورانیوم غنی شده دارند و ما از قبل میدانستیم که آسیب نخواهد دید. در کل این شرط کافی برای تولید بمب اتم نیست»
او با این حال در پاسخ به سوالی درباره این که آیا همچنان در پی نابودی همه ذخایر هستهای ایران است، گفت «بله ... وارد جزئیات نمیشوم. ما این مساله را از نزدیک با دوستان آمریکایی خود پیگیری میکنیم.»
در واقع هم این پیام تصویری و نیز اشاره به بقای اورانیوم اولا میتواند نوعی اعتراف ضمنی به محقق نشدن کامل اهداف جنگ 12 روزه باشد و ثانیا نوعی بهانه و بسترسازی برای تحقق این اهداف در آینده از دو مسیر است؛ آشوب داخلی و براندازی و جنگ و حمله نظامی.
اما اولویت نتانیاهو کدام مسیر است؟ پر واضح است که او براندازی و فروپاشی را تنها برآورنده همه اهداف استراتژیک و بلندمدت خود در ایران میداند. از پیام او و دیگر پیامهای قبل از جنگ نیز پیداست که میخواست پشت بند اقدام نظامی اخیر ریختن مردم به خیابانها باشد که این اتفاق نیفتاد. کما این که جنگ را نیز آزموده است و به این نتیجه رسیده که به تنهایی کارساز نیست و ممکن است پیامدهای اعتراضی به بحرانهای داخلی آب و برق و گرانی را کأن لم يكن کند و یا دستکم به تاخیر اندازد. به همین علت فعلا اولویت اسرائیل پیگیری تغییر از درون ایران است و از نظر آنها جنگی گسترده میتواند هدف بالا را تحت الشعاع قرار دهد و در منطقه نیز پرهزینه باشد.
به نوشته برخی رسانههای اسرائیلی، سرنوشت نامعلوم اورانیوم و عدم دسترسی به آن در کنار قطع همکاری ایران و آژانس، «ابهام هستهای» را پیچیدهتر میکند و این پرسش را نیز به دنبال دارد که آیا ایران ممکن است پس از بمباران تاسیسات هستهای، مخفیانه اقدام به فعالیت هستهای کند؟
به نظر میرسد که اسرائیل رفع نهایی این ابهامات و کلید شکلگیری خاورمیانه مطلوب را از مسیر تغییر از ایران دنبال میکند. از این رو، مطلوب نخست اسرائیل و ترامپ فعلا تشدید بحرانهای داخلی ایران با حفظ فضای جنگ و درگیری است و با وجود تفاوت رویکرد اروپا، اما فعالسازی مکانیسم ماشه هم به نوعی در این راستاست.
در نتیجه، بزرگترین چالش و تهدید جدی پیشروی ایران بحرانهای داخلی در این بزنگاه است و جنگ اصلی در واقع همین بحران برق و آب و تورم و گرانی و بیاعتمادی است؛ نه جنگ خارجی؛ هر چند میان هر دو رابطه تنگاتنگ متقابلی وجود دارد؛ اما این بحرانها در درجه نخست محصول ناکارآمدی است.
در این شرایط تحریمی و فضای جنگی، راه حل سحرآمیز و سریع السیری برای این بحرانها وجود ندارد؛ اما با سیاست و رویکرد داخلی متفاوت و جدیدی میتوان تاحدی به بهبودی اوضاع کمک کرد که نشانهای جدی از آن دیده نمیشود.
اما آنچه شرحش رفت به معنای منتفی شدن حمله یا جنگی دیگر نیست. این مساله در دو حالت جدی است: نخست، اطلاع اسرائیل و آمریکا از سرنوشت و مکان اورانیوم ایران یا فعالیت هستهای در مکانی خاص. دوم، اگر تلآویو در آینده نزدیک یا میانمدت به این جمعبندی برسد که اوضاع ایران به سمت فروپاشی دلخواه پیش نمیرود، احتمال یک اقدام ضربتی از طریق ترورهای سیاسی بزرگ و حمله به مراکز حاکمیتی و حکمرانی وجود دارد.
در هر دو حالت، احتمالا هر حمله و جنگی باز کوتاه باشد و اسرائیل و آمریکا در هر صورت به دلایلی به دنبال جنگی طولانی مدت نیستند.
#نبرد_اسرائیل_و_ایران
"مثل بهشتی"؛ منعکسکننده بهترین تحلیلها؛ عضو شوید👇
✅️ @mesle_Beheshti
🔺حمله میشود یا نه؟!
✍️#صابر_گل_عنبری
این روزها حرف و حدیث درباره احتمال شروع مجدد جنگ نقل محافل خصوصی و عمومی و رسانههاست. طرح پرسش و پرداختن عدهای به مساله چنان است که گویی جنگ مجدد قطعی است. نگارنده قبلا هم گفته است که در امر تحلیل میانهای با قطعیت و جزمیت ندارد. حتی میتوان گفت که نتانیاهو و ترامپ هم بعید است که تا این لحظه تصمیمی قطعی در این باره اتخاذ کرده باشند. اما با این حال، شروع جنگ دیگری نه تنها بعید نیست، بلکه دلایلی هم احتمال آن در آینده را تقویت میکند.
چنانکه در یادداشت قبلی بیان شد، اولویت نتانیاهو و ترامپ انفجار داخلی و بیثباتی در ایران است؛ چه در نتیجه تشدید فشارها و فعالسازی اسنپ بک و بحرانهای متعدد اقتصادی و غیره و چه شروع مجدد جنگ تحت شرایطی در قالب یک اقدام ضربتی نظامی (ترورهای بزرگ و حمله به مراکز حکومتی و…).
به گمان نگارنده، صرف نظر از محقق نشدن کامل اهداف و انتظارات اسرائیل از جنگ اخیر، آنچه اولا میتواند مشوق آن برای راهاندازی جنگی و حملاتی دیگر شود، این باور تلآویو است که پس از چند دور حملات رفت و برگشتی به ویژه جنگ 12 روزه اخیر، رفتار و سطح واکنش ایران و ماهیت اهداف مورد حمله احتمالی ایران را پیشبینی میکند. در واقع، پیشبینی پذیر بودن یا نبودن واکنش و رفتار یک طرف، مولفه بسیار مهمی در شروع یا عدم شروع جنگ است.
ثانیا اسراییل معتقد است که کنترل زمانی جنگ را در اختیار دارد؛ به گونهای که از قبل، پایان زمان جنگ و درگیری را تعیین کند؛ به این معنا که هر وقت پس از هدف قرار دادن اهدافی حملات خود را متوقف کند، طرف ایرانی نیز به حملات پایان میدهد و جنگ متوقف میشود.
به همین علت، بعید نیست که اسرائیل بخواهد با اتخاذ تدابیری بیسابقهتر از قبل در سطوح مختلف برای کاهش تلفات و آثار حملات ایران، خود را برای یک دور کوتاه درگیری و جنگ آماده کند که در آن حملاتی فشرده و متمرکز در یک بازه زمانی کوتاه انجام دهد و سپس با توقف آن، جنگ پایان یابد.
اما چرا کوتاه مدت؟ علت آن است که اسرائیل به علت جغرافیای کوچک تحمل جنگی طولانی را ندارد که در آن کل این جغرافیا و عمقش روزانه هدف دهها موشک قرار گیرد و کلا زندگی در آن برای مدتی طولانی فلج شود؛ نه در جنگ غزه و نه در لبنان این اتفاق برای اسرائیل نیفتاد. اما در 12 روز جنگ اخیر کل اسرائیل قفل شد و روزانه ساکنان آن میان رفتن به پناهگاه و منزل در تردد بودند و این وضعیت جدا از تبعات دیگر، فشار روانی بسیار سنگینی را بر جامعه اسرائیل و تصمیمگیران آن وارد میکرد.
کما این که هر اندازه جنگ طولانیتر میشود، فارغ از دیگر آثار آن، کارایی سامانههای پدافندی اسرائیل در رهگیری موشکها نیز میتواند کاهش یابد و در نتیجه میزان اصابت آنها نیز بیشتر میشود.
از این رو، میتوان گفت که حملات موشکی ایران از موانع طولانیتر شدن جنگ هست، اما مانع شروع آن نمیشود. به هر حال، اسرائیل فعلا گمان میکند میتواند این حملات به عمق خود را برای مدتی کوتاه در مقابل تحقق اهدافی راهبردی در میان مدت و درازمدت تحمل کند.
به نظرم تا این معادله و ادراک پابرجاست، شروع جنگ و حمله مجددی چه از جانب اسرائیل چه آمریکا منتفی نیست و احتمال آن دیر یا زود وجود دارد و در این صورت نه یک دور دیگر، بلکه احتمال چند دور درگیری کنترل شده و محدود بدون جنگی تمامعیار وجود دارد. در کل، وقوع حملاتی نظامی مستقیم جنبه آشکار جنگی است که پیدا و پنهان به اشکال مختلف همین الان هم جریان دارد.
#نبرد_اسرائیل_و_ایران
"مثل بهشتی"؛ منعکسکننده بهترین تحلیلها؛ عضو شوید👇
✅️ @mesle_Beheshti