#بابا_به_من_میگفت_مغزت_تاب_دارد
بابا به من می گفت:"مغزت تاب دارد"
شیرحلال مادرت هم آب دارد
در" آب، نان" هم میزند همسایه ی فقر،
خوش می شود در سفره اش"عناب "دارد
در خواب می بیند یتیمی سهم خود را
یک لیسه از ته مانده ی بشقاب دارد
حاجی برای خردسالش جای قرآن،
در دست هایش ساز و یک مضراب دارد
لعنت به شهری که معلم در خیابان
بند و بساط شانه و جوراب دارد
می گفت رمالی که پشت خانه ی من،
گاهی امام عصر دق الباب دارد
جای کلاه شرع، دزد کوچه مان هم
نام "علی" در خانه، پشت قاب دارد....
این حرف ها توی کت مغزم نمی رفت
اما پدر می گفت:" مغزت تاب دارد"
امسال قحطی آمد و مردند گاوان
چیزی نگفت اینجا کسی درباره ی آن
زن های ده از درد سینوزیت مردند!!!
یعنی ندانستند راه و چاه درمان.
بی بی حکیمه- قابله- رفت از ده ما
از درد آخر مرد با فرزند ریحان
بقال ده آن هفته ای از مکه آمد
اما هنوزم می زند بر روی میزان
آقا! بیا معلوم کن تکلیف ما را
ما مانده ایم و وعده های لای قرآن
گفتم: پدر! معنای وضع و حال ما چیست؟
بازم پدر می گفت: مغزت تاب دارد!
نزد رجب مرضیه، انسیه ندارد
چون سکه ای پول جهیزیه ندارد
هردو دو-سه سالیست پشت خط عقدند
در خانه حتی بار عاریه ندارد
گاوش که بفروشد غمش این می شود که
پولی برای دکتر ریه ندارد
پول نزول آن قدر از مردم گرفته،
جایی برای قرض و نسیه ندارد
راضیه هم از همسرش آخر جدا شد
او شوهرش هم پول مهریه ندارد
این دردها در متن چشم مش رجب هاست
این دردها اصل است، حاشیه ندارد
گفتم: پدر حالا چه داری تا بگویی؟!
خندید و بازم گفت: مغزت تاب دارد.
من تاب دارم حرف هایم تاب دارد
چون دردهای بی ریایم تاب دارد
هر وقت حرف حق زدم گفتند مردم،
این مخچه ی یک لا قبایم تاب دارد
گفتم: زمین گهواره ای از حق خوری هاست
اما پدر گفت: اشتهایم تاب دارد
فریاد کردم بشکند بغض سیاهم
خندید بابا که: صدایم تاب دارد!
بابا، صدا و اشتها و مخچه و شعر...
احساس کردم جای جایم تاب دارد
شاید که باور کرده ام مانند این شعر
از ابتدا تا انتهایم تاب دارد
#میثم_رنجبر
@meysamranjbar_channel