"شامِ آخر"
می توانی جواب رد بدهی،پاسخش دیده ی تَرَم باشد !
بعد از این ها؛فقط و فقط ،عاشقی
توی دفترم باشد !
با خودم هِی خیال می کردم ،آمدی باز کوچه آبی شد
کوچه تان را مرور کردم و بعد،گفتم این بار آخرم باشد !
نامه های تو را که ازحفظم، بین شومینه دود می شد و حیف !
بوسه بر پاکتش زدم آرام، تا ابد منّتش سَرَم باشد !
گرچه از ذهن ، پاک می کُنمت،
تو زیادم نمی روی امّا
با خیال تو دلخوشم بی تو، تا همین شانس دیگرم باشد !
من که هفت آسمان دنیا را، یک ستاره نداشتم هرگز
می کِشم یک ستاره مصنوعی، تا در این شعر اَخترم باشد !
قبل از این که یواش برخیزی، تا برای همیشه ترک کنی
قبل از این کاش سیلی ام بزنی،تا که این قصّه باورم باشد !
من مسیح تو می شوم تا با،خاطری خوش ز هم جدا بشویم
شاید این خنده ها ی پایانی است، شاید این شامِ آخرم باشد !
#میثم_رنجبر
@meysamranjbar_channel
#بازنشر
از مجموعه شعرم #دندان_درد چاپ #سوم