#پویش_خاطرات_اربعین
کفشها را کجا بگذاریم؟
- شما کجا؟ اینجا کجا؟
-به به! آقا مرتضی!
از آنجایی که «آقا مرتضی» پای ثابت پیادهروی اربعین بین فامیل بود، خیلی از دوستان و فامیل با ایشان هماهنگ میکردند برای پیادهروی.
رفتند و رفتند تا به ورودی حرم رسیدند. نگاهها به طرف آقا مرتضی دوخته شده بود. «کفشها رو کجا بگذاریم» خاصی در چشمان ذوقزده بندگان خدا موج میزد. کربلایی سابقهدار هم «مدیر کاروان بودنشان» گل کرده بود، همانطور که دمپایی را از پایش در میآورد و یک گوشهای میگذاشت گفت: «همینجا میگذاریم هیچ اتفاقی نمیافتد.» دستش را از روی دمپایی خود برنداشته بود که هفده هجده کفش و دمپایی در طرحها و رنگهای گوناگون، دمپایی لنگهبهلنگه شماره ۴۵ به بالایش را کاملا استتار کردند! با خاطری آسوده زیارت کردند و به سلامتی از حرم خارج شدند. فاتحانه در معیت کربلایی مرتضی به محل اختفای کفشها و دمپاییها برگشتند.
خدایا چه می دیدند! صحنه از تکاندهنده بودن یکقدم جلوتر بود. همه خشکشان زده بود. نه کفشی وجود داشت و نه دمپایی. هر هفده هجده تا را برده بودند فقط دمپایی آقا مرتضی سرجایش بود و از بقیه خبری نبود. حسوحال عجیبی بود. چیزی که همه در ذهن خودشان دنبالش میگشتند عکسالعمل بود که درصد هنگ مغزها به حدی بود که جز اِرور چارهای نداشت. لحظاتی خشکشان زد لحظاتی هم به صورت خودجوش دنبال کفشها گشتند اما خبری نشد. به نظر میرسید آقا مرتضی در آن لحظه که همه دنبال کفش و دمپایی خودشان بودند دنبال یکی بود که دمپاییاش را به او بدهد تا بیشتر از این شرمنده بقیه نشود.
🔸طاهره ابراهیمنژاد آکردی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
☎️ #الوحاجاقا این اقوام ما میان موکب و چون آشنا هستن ازم نذری بدون صف میخوان!
یه حکمی فتوایی چیزی بدید مثلا بگید صله رحمه، مردم خیلی بدجور نگاه میکنن...
پاسخ:
شما از اونایی که دکتر میری، میگی فلان دارو رو بنویس؟ نمیشه آقا! اگه صفی هست اشکال داره...
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
عربی در سفر ۳
در عراق چگونه عربی صحبت نکنیم
گَرسَنَ یُگَرسِنُ: گرسنه بودن، گارسون بودن.
مثال:
نَحنُ نَتَگَرسَنونَ و نَدُنبالون النون و یَقارقورون البُطون. پِلیز گیو مینون: ما گرسنهایم و شکممان قار و قور میکند. خواهشا یک تیکه نون بدید.
🔸محمدحسین علیان🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
#پویش_خاطرات_اربعین
مسئول گروه سنگدل
راستش پاهای خودمم تاول زده. ولی چون اسم مسئول گروه روم گذاشتن باید جلوتر از همه سیخ راه برم. دولا میشم پامو بخارونم، همه از خدا خواسته میشینند و کولهها رو درمیارن و دوباره بلند کردنشون یه ۲۰ دقیقهای زمان میبره.
فکر نمیکنم هیچوقت تو زندگیشون انقدر در انتظار صدای اذان بوده باشند. چون میدونند تنها اتفاقی که میتونه تصمیم منو عوض کنه و زودتر از موعد استراحت کنند صدای اذانه. بعضیاشون تپلترن و تو مایههای پنگوئن در حال حرکت هر از گاهی بعد از تزریق چند واحد کباب ترکی و فلافل و... یه ماشین میگیرند و چند تا عمود جلوتر ملحق میشن. مثلا منم حواسم نیست.
یادش بخیر! یه سال برای اینکه یه قدری بشه جمع و جورشون کرد، گروه رو به سمت مخالف خیابون که موکب نداشت حرکت دادم. همینقدر سنگدل! تقصیر خودشونه. آخه مگه آدم انقدر حرف گوشکن میشه؟ البته اینم که بینشون شایع شده که هر کی ساز مخالف بزنه فلانی یه جا جاش میذاره بیتاثیر نیست.
مزاح فرمودیم. انصافا تو این ۹_۸ سال گروه صبور و یکدستی داشتیم. گفتن باید طرفت رو تو سفر بشناسی. اونم اگر سفر اربعین با اینهمه سختی باشه که دیگه هیچی...به خودشونم گفتم که هر کدوم برن خواستگاری حاضرم برم شهادت بدم که میتونن زندگی بچرخونند.
🔸یاسر پناهی فکور🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
وسطی: هلابیکممم هلابیکم
سمت چپی: خدایا زودتر سینیش خالی شه
🔸طاهره ابراهیمنژاد آکردی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
مزاح الدین
وسطی: هلابیکممم هلابیکم سمت چپی: خدایا زودتر سینیش خالی شه 🔸طاهره ابراهیمنژاد آکردی🔸 مزاحالدین |
پسر ایستاده: خب خب! زوار عزیز یه لحظه اجازه بدین جابجایی شیفته.
🔸محمدحسین علیان🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
مزاح الدین
وسطی: هلابیکممم هلابیکم سمت چپی: خدایا زودتر سینیش خالی شه 🔸طاهره ابراهیمنژاد آکردی🔸 مزاحالدین |
وسطی: خدایا فقط از صاحب سینی وسطی را قبول بفرما
سمت چپی: الهی آمین
🔸طاهره ابراهیمنژاد آکردی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
#پویش_خاطرات_اربعین
نخواستیم بابا!
شب جمعه حرم امام رضا (ع) بودم. داشتم نماز عشا میخوندم؛ وسطاش با خودم گفتم خوبه نمازم که تموم شد، دو رکعت نماز زیارت به نیابت از همه رفقام بخونم. بعد برم تو گروه دوستان اعلام کنم تا هر کدومشون کربلا رفت یاد من باشه.
اصلا بهشون میگم مدیونن اگه یادم نباشن!!؟
چهطوره بگم اونام هر حرمی که رفتن از نجف و کربلا و کاظمین و سامرا، دو رکعت به نیت من بخونن؟
نه خوب نیست! چرا مردم رو تو معذوریت قرار بدم تو اون شلوغ پلوغی عراق!
اصلا بهشون میگم هر کی دلش خواست بخونه نخواست نخونه.
ولی در حد یه سلام دادن به نیابت از خودم که مدیونشون بکنم؛ ها؟
نه گناه دارن! من که نمیخوام معامله کنم. هر کی منو یادش بود دمش گرم!
ولی چهطوری بگم که قشنگ یادشون بمونه منو؟
عه خب نمازم تموم شد. چه زود تموم شد؟!
ای بابا حواسم پرت شد رکعت دوم نماز عشا سلام دادم حالا باید از اول بخونم!
یعنی انقدر اعصابم خورد شد که...
صد سال نخواستم اصن یاد من باشین!
🔸فرزانه صنیعی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
☎️#الوحاجاقا این موکبای احمد الحسن یمانی یک کباب ترکیهایی میده که انگشتامم میخورم! ایراد داره امسالم برم، بخورم؟
پاسخ:
اولا خوردن انگشت خودتون کار خوبی نیست!
ثانیا هر گونه معاشرتی که باعث ایجاد انحراف بشه ایراد داره...
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
عربی در سفر ۴
در عراق چگونه عربی صحبت نکنیم
شمسة: خورشید خانم؛ آفتابه.
مثال:
أنا اُریدُ فی المُستَراح و الشَمسِة ما مُوجود، ماذا تُراب اُریزُ علی رأسی: من در مستراح قضاء حاجت کردم و آفتابه نبود. چه خاکی توی سرم بریزم؟
🔸محمدحسین علیان🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
مزاح الدین
⭕️ پویش خاطرات طنز اربعین 📣 خاطرات طنز و بامزه خود را از سفر زیارتی اربعین برای ما ارسال کنید تا با
#پویش_خاطرات_اربعین
سیگار صلواتی
عراقیا به خاطر مهموننوازی فوقالعادهای که دارن و این با اعتقادشون به امام حسین علیه السلام ممزوج شده، کافیه بدونن زائر یه چیزی نیاز داره. دیگه رهاش نمیکنن تا اون نیاز رو براش بر طرف کنن.
مشاهده شده گاهی با اسلحه وایمیسن وسط خیابون و ماشین رو نگه میدارن که باید پیاده و پذیرایی بشید.
یکی از دوستان ما که با هم شوخی داشتیم و دنبال این بود که شوخیها و تیکههای منو جبران کنه، وسط راه با دست به یکیشون اشاره کرد که این رفیق ما سیگار میخواد.
متوجه شدید یا ادامه بدم؟
آقا حالا مگه میشد این بندهی خدا رو راضی کنی که تعارف نمیکنم، واقعا سیگاری نیستم، اصلا از سیگار بدم میاد.
🔸یاسر پناهی فکور🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
ببین داداش! من از طرف راست میرم، تو از طرف چپ وارد شو، سریع دو ظرف غذا از سینی موکب روبرو برداریم.
🔸زهرا آراستهنیا🔸
مزاحالدین | @mezahoddin