eitaa logo
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
390 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
343 ویدیو
5 فایل
درعِشْقْ گر چه منزل آخر #شَهادَتْ است تڪـلیـف اول اسـت #شَهیدانه زیسـتن 📍ارتباط با ادمین : @Madarr18 لینک ناشناس(نظرات،انتقادات،پیشنهاد): https://daigo.ir/secret/5745177868 💳 شماره کارت کمک به مراسمات: 6277601255690883
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 به گفتند، بیا برای با فرماندهان نان و کباب بخور، او به آنان محل نگذاشت و گفت: همه ما هستیم، وای به حال روزی که بین و تبعیض قائل شویم و غذای آنان متفاوت شود، آن موقع کار سخت می شود. 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💚 مدتی قبل از ، در حال عبور ازخیابان سعدی قزوین بودم كه ناگهان را دیدم. او معلولی را كه هر عاجز بود و توان حركت نداشت ، بردوش گرفته بود و برای اینكه شناخته نشود، پارچه ای نازك بر سر كشیده بود. من او را شناختم و با این گمان كه خدای ناكرده برای بستگانش حادثه ای رخ داده است ، پیش رفتم . سلام كردم و با شگفتی پرسیدم : «چه اتفاقی افتاده ؟ كجا می روی » او كه با دیدن من غافلگیر شده بود ، اندكی ایستاد و گفت: «پیر مرد را برای به گرمابه می برم . او كسی را ندارد و مدتی است كه به حمام نرفته!» ✍ : میرزا كرم زمانی •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
ساده و بی آلایش و کم حرف و خندان بود. برق کار ماهر و پر کاری بود. صداش زدم گفتم : آقا بیا ناهار گفت فعلا کار دارم بعدها فهمیدیم است بی سر و صدا کارش را انجام می داد و به اندازه چند نفر کار میکرد بزرگترین خصلتش و بدون هیاهو بود. 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
🔰 🔻 نوجوان که بود دستگیرش کرد رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاع زندان اصلا خوب نیست، اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملا غیر بهداشتی بود!! به گفتم، چه چیزی لازم داری برات بیارم؟ گفت، فقط یک جلد ، معتقد و عامل به آموزه های قرآنی بود‌. هم که شهید شد، در میان پیکر شهدا از اش شناسایی‌ اش کردیم... 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💚 🌷 گفت: مامان، حوصلم سر رفته، بریم ! گفتم باشه پسرم، بریم. لباس هایش را شسته واتو زده، کفشش را هم واکس زده بودم. لباس هایش را پوشید، کفشش را هم به پا کرد. نگاهی به خودش کرد. دیدم آرام رفت کنار باغچه و کمی روی لباس و کفش خود پاشید. گفتم: این چه کاریه؟ گفت: الان جوان ها در در خاک و خون خود می غلطند، من چطور می توانم با چنین لباس و کفش تمیزی به خیابان بروم!😔 آن روزها ۱۴ سال داشت. 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•