🌹 #سیـــره_شهـــدا
به #ابراهیم گفتند، بیا برای #شام با فرماندهان نان و کباب بخور، او به آنان محل نگذاشت و گفت: همه ما #بسیجی هستیم، وای به حال روزی که بین #بسیجی و #فرمانده تبعیض قائل شویم و غذای آنان متفاوت شود، آن موقع کار سخت می شود.
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💚 #سیره_شهدا
مدتی قبل از #شهادتش ، در حال عبور ازخیابان سعدی قزوین بودم كه ناگهان #عباس را دیدم.
او معلولی را كه هر #دوپا عاجز بود و توان حركت نداشت ، بردوش گرفته بود و برای اینكه شناخته نشود، پارچه ای نازك بر سر كشیده بود.
من او را شناختم و با این گمان كه خدای ناكرده برای بستگانش حادثه ای رخ داده است ، پیش رفتم .
سلام كردم و با شگفتی پرسیدم : «چه اتفاقی افتاده #عباس ؟ كجا می روی »
او كه با دیدن من غافلگیر شده بود ، اندكی ایستاد و گفت: «پیر مرد را برای #استحمام به گرمابه می برم . او كسی را ندارد و مدتی است كه به حمام نرفته!»
✍ #راوی: میرزا كرم زمانی
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
❣ #سیـره_شهـدا
ساده و بی آلایش و کم حرف و خندان بود. برق کار ماهر و پر کاری بود.
صداش زدم گفتم : #حسین آقا بیا ناهار گفت فعلا کار دارم بعدها فهمیدیم #روزه است بی سر و صدا کارش را انجام می داد و به اندازه چند نفر کار میکرد بزرگترین خصلتش #بی_ادعا و بدون هیاهو بود.
🌷 #شهید_حسین_بواس🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
🔰 #سیره_شهدا
🔻 نوجوان که بود #ساواک دستگیرش کرد رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاع زندان اصلا خوب نیست، اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملا غیر بهداشتی بود!!
به #سیدحسین گفتم، چه چیزی لازم داری برات بیارم؟
گفت، فقط یک جلد #قرآن، معتقد و عامل به آموزه های قرآنی بود.
#هویزه هم که شهید شد، در میان پیکر شهدا از #قرآن_جیبی اش شناسایی اش کردیم...
🌷 #شهیدحسین_علم_الهدی🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💚 #سیره_شهدا
🌷 #جواد گفت: مامان، حوصلم سر رفته، بریم #پارک!
گفتم باشه پسرم، بریم. لباس هایش را شسته واتو زده، کفشش را هم واکس زده بودم. لباس هایش را پوشید، کفشش را هم به پا کرد. نگاهی به خودش کرد. دیدم آرام رفت کنار باغچه و کمی #خاک روی لباس و کفش خود پاشید.
گفتم: این چه کاریه؟
گفت: الان جوان ها در #جبهه در خاک و خون خود می غلطند، من چطور می توانم با چنین لباس و کفش تمیزی به خیابان بروم!😔 آن روزها ۱۴ سال داشت.
🌷 #شهیدجوادمحمدی🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•