🔴 فرقه های انحرافی🔴
❌ برخی ابزارهای مورد استفاده فرقه ها
الف. برداشت نادرست از آیات و روایات
مدعیان دروغین حتی در لباس عالم دین و مروج شریعت، از ساده لوحی و نادانی عوام استفاده کرده، با برداشت های نادرست از آیات قرآن و روایات، مذهب باطل خود را جریانی الهی و دین مدار نشان می دهند. آنان به اسم شریعت، خداپرستی و آخرت جویی و به نام مهدویت، مردم را به سوی خود دعوت می کنند؛ چنانکه بهائیت با استناد به قرآن! خاتمیت پیامبر اسلام (ص) را نفی نموده، نبوت «بهاء» را مطرح می کند!
🔵 ادامه دارد ...
#فرقه_های_انحرافی
#آخرالزمان
@gonbadekabood
https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
🔴 فرقه های انحرافی🔴
❌ برخی ابزارهای مورد استفاده فرقه ها
ب. سوء استفاده از علاقه مردم به امام زمان (علیه السلام)
در بستر جهل و نادانی، مدعیان مهدویت از ابزار عشق و علاقه مردم به مهدی موعود نیز بهره گیری می کنند. محبت فراوان شیعیان به امام زمان (عج) و اشتیاق آن ها به ظهور آن حضرت، آن گاه که با عدم اطلاع و ناآگاهی از موضوع مهدویت و انتظار همراه می شود، زمینه ای مناسب برای گرایش آنان به مدعیان بابیت و مهدویت می گردد و آن ها را در تشخیص مصداق درست مهدی و نائبان او دچار خطا می کند.
یکی از عالمان معاصر در تحلیل گرایش مردم به فرقه های انحرافی می نویسد:
بابیان فداکار و جان فشان اولیه که در قیام های خونین زمان باب شرکت داشتند و خود را به آب و آتش می زدند، بابی و بهایی - به معنای رایج آن نبودند!! بلکه شیعیانی ساده لوح و ره گم کرده بودند که در تشخیص مصداق به خطا رفته و به عشق هواداری از صاحب الزمان (علیه السلام) و قائم موعود، اسیر مشتی بازیگران سیاسی شده بودند.
به همین دلیل است که عده ای از مریدان علی محمد باب - مؤسس فرقه گمراه بابیت - که حتی در جنگ ها و شورش ها به طرفداری از او قیام کرده بودند پس از اطلاع از ادعای مهدویت و نبوت از سوی او، از اطرافش پراکنده شدند.
🔵 ادامه دارد ...
#فرقه_های_انحرافی
#آخرالزمان
@gonbadekabood
https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
سوره یاسین بخوانید و ثوابش را به امام جواد هدیه کنید، حاجاتتان را خواهد داد.
#آیت_الله_کشمیری
🔴 فرقه های انحرافی🔴
❌ برخی ابزارهای مورد استفاده فرقه ها
ج. نیرنگ بازی و عوام فریبی
میدان داران بازی فرقه سازی و حقیقت سوزی، در بستر جهل و نادانی توده ها، می کوشند با ابزار عوام فریبی و ظاهری مردم فریب و دین مدار، آنان را گمراه سازند. آن ها با زهدفروشی و ظاهر ساده و بی تشریفات، مدعی آخرت جویی و حق طلبی می شوند و افکار عمومی را تحت تأثیر دعوت باطل خود قرار می دهند؛ بدون اینکه برای سخن خود دلیل روشن و سند مستندی بیاورند. البته گاهی با نیرنگ بازی در قالبی عالمانه و پوششی که کلمات موزون و مشابه آیات و روایات، سخنان بی پایه و اساس و بافته شده را به عنوان کتاب آسمانی به خورد توده ناآگاه می دهند. نمونه روشن آن، سخنان سراسر باطل و پوچ باب شیرازی است.
#فرقه_های_انحرافی
#آخرالزمان
@gonbadekabood
https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
تقوا، یعنی صبح تا شب صورت برزخی آن چه را که در طول روز عمل کردهاید در طبقی قرار دهید و بر سر بگذارید و از این که دیگران آن را میبینند، خجالت نکشید.
#آیت_الله_ناصری
@gonbadekabood
#خاطرات_اسارت
🌟 نبرد مجنون قسمت ۷🌟
"ازمجنون تا رومادیه"
✨ اسراء تشنه و گرسنه در نهایت مظلومیت با سرو رویی خونین و غمی سنگین از شهادت دوستان و همرزمانشان و دوری مجهول از خانواده و وطن با آینده ای مبهم، بدون کوچکترین توجه ای به زخمی ها با دستانی بسته و قلبی مالامال از غم و اندوه روانه سالنها شدند.
من و کرمی بهمراه تعداد زیادی از اسرای هم استانی، خوزستانی و خراسانی در یکی از این طویله ها که کف آن پوشیده بود از لباسهای پاره پوره، پوتین های فرسوده، سنگریزه و حتی کـود انسانی و هر اشغال دیگری جای گرفتیم. ظاهرا" قبل از ما هم اسرایی در طول جنگ در اون سالنها بصورت موقت نگهداری شده بودن.
سالنها تقریبی به ابعاد ۲۵×۸ متر بودن، سقف شان از ورقه های کرکره ای گالوانیزه بود، جمعا"برای هر سالن تعداد ۴ پنجره کوچک با حفاظ آهنی در دو طرف سالن تعبیه شده بود و دو عدد لامپ کم نور حدود ۶۰ وات روشنائی درونش را تقریبا" تأمین میکرد.
ابتدا که وارد شدیم قدری جا برای دراز کردن پایمان بود، ولی کم کم و با رسیدن بقیه خودروهای حمل اسراء سالن پر شد. چون هوای داخل سالنها ساکن و بشدت گرم و نفس گیر بود من و کرمی رفتیم پایین یکی از پنجره ها نشستیم.
من به کمک دندانهایم گره دستهایم را که از جلو بسته بود باز کردم و سپس دستهای کرمی را.
کم کم همه دستهایشان را باز کردن. ولی به محض باز شدن درب طویله سریع دستهایمان را در اون بند یا طناب حلقه شده می پیچاندیم تا متوجه باز بودن دستهایمان نشوند. رفته رفته باز بودن دستها عادی شد.
اسرائی که تا اون زمان نماز مغرب و عشای خود را نخوانده بودند با تیمم نمازشان را بجا آوردند هرچند بدنها همه خونی بود، حتی بدن و لباسهای اسرای سالم هم از خون دوستان و بقیه افراد زخمی بی نصیب نمانده بود و کف طویله ها هیچ جای طاهری برای اقامه نماز نداشت.
اطراف سالنها تعداد زیادی نگهبان مسلح گماشته بودند. یکی از نگهبان های فرومایه پشت پنجره صدا زد، واینه عربستانی؟ عربستانی کجاست؟ منظورش از عربستانی مترجم خوزستانی بود.
عراقی ها از استان خوزستان بعنوان عربستان نام می بردند.
اولین باری که عراقی ها درمنطقه مجنون دنبال مترجم بودند چندین بار صدا زدند واینه عربستانی؟ هیچ یک از اسرای خوزستانی عرب زبان چیزی نگفتند باز هم صدا زدند واینه عربستانی؟ عاقبت یکی از عرب زبانان خوزستانی بلند شد و گفت: سیدی ماکو عربستانی. افسر عراقی با فانوسقه اش «کمربند پهن نظامی» اون اسیر خوزستانی را کتک مفصلی زد و حین کتک کاری دائم میگفت: انت عربستانی ایگول ماکو عربستانی!!!
عراقیه میگفت: تو خودت عربی و میگی اینجا عرب نیست!!!
اون اسیر خوزستانی به عربی میگفت: سیدی والله انَ ایرانی، عربستانی ماکو.
اون اسیر بیچاره میگفت: بخدا قسم من ایرانی هستم و اینجا عربستانی نیست.
آخه ما همه فکر میکردیم منظور عراقیا از عربستانی این است که بین شما آدم عربستان سعودی نیست!!.
خلاصه بعثی های افلقی حتی بخیال خام خودشان استان خوزستان را هم بعنوان استان عربستان نامیده بودند و آرزو داشتند ضمیمه خاک خودشان کنند.
که به لطف الهی و غیرت و جوانمردی و رشادت غیورمردان ایران زمین سردمداران حزب بعث این خیال و آرزو را بگور سیـاه بردند و خوزستان شد خوزستان قهرمان.
خلاصه در پاسخ نگهبان عراقی که از پشت پنجره صدا میزد واینه عربستانی؟ یکی از عرب زبانان خوزستانی گفت:نعم سیدی.
نگهبان جملاتی را عربی گفت، سپس مترجم ترجمه کرد و گفت نگهبان میگه: هر کس ساعت یا انگشتر یا گردنبند و هر چیز شخصی دارد سریع تحویل دهد. اگر بازرسی کنیم و ببینم تیربارانش میکنیم.
خیلی از اسراء که انگشتر، حلقه و لوازم شخصی را در مجنون ازشان نگرفته بودند، ناچار شدن اینجا تحویل بدهند.
هرچند بعضی ها حلقه نامزدی شان بود و یا یادگار دوستان شهیدشان و برایشان بسیار ارزش معنوی داشت، اما مجبور شدن تحویل بدهند.
دوستم لطف الله کرمی هم یک انگستر نقره عقیق دستش بود چند بار از انگشتش خارجش کرد که تحویلش بدهد و دوباره پشیمان شد. مردد بود، می گفت: یادگار همسرمه خیلی برایم ارزش دارد.
عاقبت گفت: معلوم نیست که ما باید تا چه زمان در اسارت باشیم.
از کجا معلوم است ما زنده بمانیم و دوباره برویم ایران، عاقبت یه جایی انگشتر را نزدم خواهند دید و ممکن است برایم دردسر ساز شود.
هرجوری بود خودش را خلاف میل باطنی اش قانع کرد و انگشتر را گذاشت توی دست اون نگهبان عراقی.
🔵 ادامـه دارد...
خاطرات آزاده غلامشاه جمیله ای، به قلم خودشان
#کجایند_مردان_بی_ادعا
@gonbadekabood
#کانال_گنبد_کبود
https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb