- دور افتادهام .
من از شما دور افتادهام؛
بیکس و غریب، آنقدر دور که هرچه انتهای
جادهی سیاهی شب ماتم زدهی دلم را سپری
میکنم، باز هم دست دلم به شما نمیرسد که
نمیرسد. گاهی از این فاصلهی دور و عمیق
کنجی دنج، کز میکنم و حزین زانوی غَم
بغل میگیرم و تنها و بیابعاد، فقط و فقط
میاندیشم. میاندیشم به آنچه که بین ما
گذشت. به بزرگی شما و روسیاهی خودم.
شمایی که از کودکیام تا حالا تنها پناهگاه
دل بیپناهم بودی و تنها خریدار بغضهای
آواره و مظلومِ قلب کوچکم و مرهمی بر
جان نالایقِ پرتشویشام .
میدانی ؛ من دردمندِ گمشدهای بیش نیستم!
این من ِ حیران در وسعت ِ حقیر رنگ سیاهِ
گناه، ماتمزده و یکه به دور خودش میچرخد
و ملتمسانه میگرید و این فاصلهی خوفناک و
خوار استکه ناعادلانه بین ما جداییانداخته
و این مرا در برگرفته و رهایم نمیکند .
شما لطفی بکن و منِ خودباخته را بخر . . !
صحبت از لیاقت نمیکنم که من همان نالایق
ترین هایم که مدت هاست در پی خریدار
چشم میچرخانم . خودت که بهتر میدانی،
من از کودکی دل بستم به شما و خانوادهی
محترم و مُحتشمت . . روا نیست جز شما به
دیگری رو بیندازم و جز دامان شما سر بر
دامان دیگری بگذارم . باز هم کرامتت را
شامل حال نزار ما بکن و
اینفاصلهراکمکنآقایامامحسین!
.
[ مرابهخودتبرگردانآقایامامحسین ]
#میـم_جاماندھ
بسمالله.
[رقیقالقلب]
قلبم،
قلبت،
قلبمون،
نذرامامحسین!
قلب فقط کارش خونرسانی نیست؛
رزق و روزیمونُ هم میرسونه!
وقتی عشق و محبتِ امام حسین
و اهل بیتش تو قلبمون ریشهدار
بشه، خدا خیلی اختصاصی رزق
و روزی قلبمونُ میده ..
قلب رو باید داد دستِ اهلش، نااهل
خونهی قلب رو تار و کدر میکنه
وُ قطعا این عشقه که سلامتی قلب
رو تضمین میکنه، الهی که خونهی
پاکِ قلبمون با دلدادگی و دلباختگی
به آقا تا الیالابد سالم و امن و آروم
بمونه.
پس؛
باعشقبهامامحسین
خوشقلبباشید . . !
.
قلبها دریچه نفوذند
و آنکه صادقانه نفوذ کند ؛
پایدارترین مهمان است ..
- کلام ِمولا -
.
وَه چه میھمان عزیزی،
عزیزتر از عزیزترینهای خدا ؟!
وُ در نھایت؛
قلبم
قلبت
قلبمون
فدایامامحسین (:
#میـم_جاماندھ
- مبتلا -
بسمالله. [رقیقالقلب] قلبم، قلبت، قلبمون، نذرامامحسین! قلب فقط کارش خونرسانی نیست؛ رزق و رو
[ نقل قولی از عمو سیّد که ؛
از قلبتون دو چشمی که سھله
چار چشمی مراقبت کنید . . ! ]
Mohammad_Bazri_-_Masalan_Toro_Tab_Midam_(320).mp3
1.59M
- ولی این هیچوقت تکراری نمیشه؛
هیچوقت.
لالایی خوابش، ذکر اباعبدالله بود.
[عموجونِرقیهجانم]
عباس جان
ماه بنی هاشم
نور چشم امالبنین
علمدار باوفای حسین
و ستون خیمهی زینب ؛
از شما که مینویسم ، ناخودآگاه بغض
میهمان ناخواندهی گلویم میشود و
اشک پهنای صورتم را به آغوش میکشد.
از شما که مینویسم تمام واژگان خیس و
نم نمک، قطره قطره آب میشوند و در مقابل
مردانگیات سرخم میکنند و در سکوتِ یادت
بر روی کاغذ، تک به تک روانه میشوند و به
وفایت سوگند میخورد و پهلوانیات را فریاد
میزنند. من هم در واژگان گم میشوم. غرق
در هیبتت میشوم و فراموش میکنم از چه
بنویسم. ازمنشِشما؟ که منشت همانخلاصه
مکتب عاشوراست و رقیقِ در خلوص ..
از وفا و حیایی که در دیدگان محبوب و
محجوبت غوطهور بود بنویسم یا ادبی
که در پیشگاهت ، هزاران هزار بار زانو
میزند؟.. یا اصلا از دستانت؟ دستان جدا
از پیکر مطهرت که فدای عطش طفلان برادر
شد و حالا هم دستگیرِ روسیاهانی همچومن..
ای چشم امید برادر!
ادبیات جوانمردی را خودت معنا کردی و از
عشق، تصویری مخلص و عارفانه ساختی و
اینک این ناممبارکت است که قشنگترین شعر
عاشقانهی قلب کوچک دخترکی شده که با
نام شما مردانگیرا برایخودش تفسیرمیکند.
بارها و بارها عرض کردهام که من برایاز شما
نوشتن بسیار بسیار کوچکم. باز هم میگویم؛
صحبتِ از شما نوشتن که به میانمیآید ،
دست واژگان کوتاه میشود و همراهیشان را
دریغ میکنند. چه کنم، چه کنم که واژگان هم
برای درک عظمت شما، حقیر ماندهاند . . . !
#میـم_جاماندھ