eitaa logo
- مبتلا -
188 دنبال‌کننده
61 عکس
15 ویدیو
0 فایل
. وَ قَسم به ؛ - نوایِ قلبِ رَئوفَش. - بُغضِ خُفته در گَلویَش. - آرامشِ چَشم هایِ نمناکَش. - مظلومیتِ نہُفته در وُجودَش. من؟ من همان گمشده‌ام ؛ راه‌بلدها! من را ، به درِ خانه‌یِ جانان برسانید فقط .. :) .
مشاهده در ایتا
دانلود
- ماه‌گرفتگی؟ نه‌‌حاجی،فقط‌ماه‌ یه‌کوچولوحالش‌گرفته‌س! همین؛ کوتَه نِگھی به ماه بیَنداز . میبینی؟ ماه هم از نیامدنت ؛ قدری حالش گرفته شده و اوقاتش تلخ...! حالا مَردُم هزار جور عنوانِ عجیب و غریب رویش می‌گذارند و مبنای این چهره‌ی درهم رفته‌ی ماه را ، ماه گرفتگی می‌نامند . ولی نه .. ! اینطور نیست! من علت این رخداد را از ماه پرسیدم و جویای احوالش شدم .گویا او هم دلتنگِ شماست... امشب هم تشددِ حزن و دلتنگی‌‌ تا خرخره‌اش پیش رفته و تابِ تحمل،اندکی برایش دشوار شده که اینگونه حالتِ به‌هم‌ریخته به خود گرفته است . . . ! . لطفا برگرد . شده حتی به خاطرِ ماه و جنونی که بی‌قرارش کرده! میدانی عزیزِ خاطرِ کم رمقِ من، ماه همچو ما بی‌وفایی نمی‌کند . ماه معرفت دارد .
[خرده‌نویس] لاکِن باز هم با این احوالِ گرفته‌اش ، زیبا و خواستنی‌ست . من حتی او را با احوالِ آشفته‌اش نیز خواهانم و از زمین برایش لالایی می‌خوانم . . . ! تا که شاید خوابش ببرد و خوابِ شما را ببیند و حالِ دلش بهتر شود . وَه چه خوش‌تر از خوابِ شما را دیدن؟ گرچه بی شما ماه که هیچ ، عموم ِ زمین و آسمان غم دارند .
- مبتلا -
نشانی فرستنده : قلبِ مغموم و دل‌تنگ‌م نشانی گیرنده : نمی‌دانم کجایی مھدی‌جان شاید کربلا ، شاید جمکران ، شاید هم در کنجِ دل خودِ من . [ کوچه‌ی انتظار ، پلاکِ یامھدی ] . پس ؛ مقصد؟ جمکران‌ باشد که این نامه‌ی هرچند ناچیز به وقتِ بامداد برسد به دستانِ پر مھر و عطوفتِ رفیقِ شفیق‌م! - درگوشی؟ دوسِت دارم آقا.
تو کاغذ کاهی نامه بنویس . نامه‌ی مهر و موم شده با عشق و بغض ، ترجیحا گلِ نرگس و بابونه‌ی خشک شده هم ضمیمه‌ش کن . دورِش رو هم با کنف ببند و جمعش کن تو یه پاکت ، پست کن و بفرست جمکران . . خدا رو چه دیدی! شاید یه روزی ، حوالی هوای دل تو، گذرِ چشماش به نامه‌ی بغضدارِ تو هم افتاد و مسیر زندگیت عوض شد . - می‌ارزه! حس و وایب خوبی که بعد نوشتن نامه به تک تک سلولای بدنت تزریق می‌شه ، به همه‌چی می‌ارزه . .
- دور افتاده‌ام . من از شما دور افتاده‌ام؛ بی‌کس و غریب، آنقدر دور که هرچه انتهای جاده‌ی سیاهی شب ماتم زده‌ی دلم را سپری می‌کنم، باز هم دست دلم به شما نمی‌رسد که نمی‌رسد. گاهی از این فاصله‌ی دور و عمیق کنجی دنج، کز می‌کنم و حزین زانوی غَم بغل می‌گیرم و تنها و بی‌ابعاد، فقط و فقط می‌اندیشم. می‌اندیشم به آنچه که بین ما گذشت.‌ به بزرگی شما و روسیاهی خودم. شمایی که از کودکی‌ام تا حالا تنها پناهگاه دل بی‌پناهم بودی و تنها خریدار بغض‌ها‌ی آواره و مظلومِ قلب کوچک‌م و مرهمی بر جان نالایقِ پر‌تشویش‌ام . میدانی ؛ من دردمندِ گمشده‌ای بیش نیستم! این من ِ حیران در وسعت ِ حقیر رنگ سیاهِ گناه، ماتم‌زده‌ و یکه به دور خودش‌ می‌چرخد و ملتمسانه‌ می‌گرید و این فاصله‌ی خوفناک و خوار است‌که ناعادلانه بین ما جدایی‌انداخته و این مرا در برگرفته و رهایم‌ نمی‌کند . شما لطفی بکن و منِ خودباخته را بخر . . ! صحبت از لیاقت نمی‌کنم که من همان نالایق ترین هایم که مدت هاست در پی خریدار چشم می‌چرخانم . خودت که بهتر میدانی، من از کودکی دل بستم به شما و خانواده‌ی محترم و مُحتشمت . . روا نیست جز شما به دیگری رو بیندازم و جز دامان شما سر بر دامان دیگری بگذارم . باز هم کرامتت را شامل حال نزار ما بکن و این‌فاصله‌راکم‌کن‌آقای‌امام‌حسین! . [ مرابه‌خودت‌برگردان‌آقای‌امام‌حسین ]
بسم‌الله. [رقیق‌القلب] قلب‌م، قلب‌ت، قلب‌مون، نذرامام‌حسین! قلب فقط کارش خونرسانی نیست؛ رزق و روزیمونُ هم می‌رسونه! وقتی عشق و محبتِ امام حسین و اهل بیتش تو قلبمون ریشه‌دار بشه، خدا خیلی اختصاصی رزق و روزی قلبمونُ میده .. قلب رو باید داد دستِ اهلش، نااهل خونه‌ی قلب رو تار و کدر می‌کنه وُ قطعا این عشقه که سلامتی قلب رو تضمین می‌کنه، الهی که خونه‌ی پاکِ قلبمون با دلدادگی و دلباختگی به آقا تا الی‌الابد سالم و امن و آروم بمونه.‌ پس؛ باعشق‌به‌امام‌حسین خوش‌قلب‌باشید . . ! . قلب‌ها دریچه نفوذند و آنکه صادقانه نفوذ کند ؛ پایدارترین مهمان است .. - کلام ِمولا - . وَه چه میھمان عزیزی، عزیزتر از عزیزترین‌های خدا ؟! وُ در نھایت؛ قلب‌م قلب‌ت قلب‌مون فدای‌امام‌حسین (:
[عموجونِ‌رقیه‌‌جان‌م] عباس جان ماه بنی هاشم نور چشم ام‌البنین علمدار باوفای حسین و ستون خیمه‌ی زینب ؛ از شما که می‌نویسم ، ناخودآگاه بغض میهمان ناخوانده‌ی گلویم می‌شود و اشک پهنای‌ صورتم را به آغوش می‌کشد. از شما که می‌نویسم تمام واژگان خیس و نم نمک‌، قطره قطره آب می‌شوند و در مقابل مردانگی‌‌ات سر‌خم می‌کنند و در سکوتِ یادت بر روی‌ کاغذ، تک به تک روانه می‌شوند و به وفایت سوگند‌ می‌خورد و پهلوانی‌ات‌ را فریاد می‌زنند. من هم در واژگان گم می‌شوم. غرق در هیبتت می‌شوم و فراموش می‌کنم از چه بنویسم. ازمنش‌ِشما؟ که منش‌ت همان‌خلاصه مکتب عاشوراست و رقیقِ در خلوص .. از وفا و حیایی که در دیدگان محبوب و محجوبت غوطه‌ور بود بنویسم یا ادبی که در پیشگاهت ، هزاران هزار بار زانو می‌زند؟.. یا اصلا از دستانت؟ دستان جدا از پیکر مطهرت که فدای عطش طفلان برادر شد و حالا هم دستگیرِ روسیاهانی همچومن.. ای چشم امید برادر! ادبیات جوانمردی را خودت معنا کردی و از عشق، تصویری مخلص و عارفانه ساختی و اینک این نام‌مبارکت است که قشنگترین شعر عاشقانه‌ی قلب کوچک دخترکی شده که با نام‌ شما مردانگی‌را برای‌خودش تفسیرمی‌کند. بارها و بارها عرض کرده‌ام که من برای‌از شما نوشتن بسیار بسیار کوچک‌م. باز هم‌ می‌گویم؛ صحبتِ از شما نوشتن‌ که به میان‌می‌آید ، دست‌ واژگان کوتاه میشود و همراهی‌شان را دریغ می‌کنند. چه کنم، چه کنم که واژگان هم برای درک عظمت شما، حقیر مانده‌اند . . ‌. !
[برشی از اتفاقات ثبت شده] صدای مداح، بین ناله‌‌ی‌ گریه‌کنان گم شد و این مداح بود که شمرده وآرام، باطمانینه و سربه زیر، مدام از یل دریا دل مدد میخواست و این رایحه‌ی گل‌یاس بود که فضای هیئت را پر کرده بود. - یل‌دریا‌دل‌مدد سیّدی‌ابوفاضل‌مدد! (:
- پناه‌ِ‌‌بی‌پناه دو واژه‌ی متضاد و متفاوت و غرقه در نور که در کنار هم خیلی قشنگ و پرمعنی ، می‌تونه امام حسینِ ما رو توصیف کنه :) . گاهی اوقات به این فکر می‌کنم که دو واژه‌ی متضاد بااین که کاملا متفاوت از هم‌اند وقتی کنار هم بنشینند چقدر قشنگ میتونند یک کلمه‌ی پربار و پرمعنی بسازنند .. پ.ن: شاید هم قشنگی‌ این کلمه بخاطر اینه که این واژه همراهِ با اسم مقدس امام حسین گفته شده و زیباییش رو از نامِ آقا گرفته.
- تو‌ می‌آیی! [همان‌ مرد‌ سبز‌ پوش‌ِ قصه‌ی‌های‌‌ کھنه‌ی‌ ننه‌آقا] لبریزم از ماه و خنجری که تن زخمی‌اش را به آغوش می‌کشد و آهسته آهسته پلک خیس می‌کند و اشک هایش را از گلوی هفت آسمان می‌چکاند و بر سر زمینیان می‌پاشد و در ابدیتی بی‌ارتحال به بازگشت آن مرد سبز پوش چشم خشک می‌کند اصلا بگذار بگویند؛ بگذار بگویند که ماه قصه‌ی ما خواب زده شده شاید هم موجی و دیوانه من که می‌دانم جز جنون چیزی اینگونه آسمان را برایش ویران نساخته است به من بگو بگو که ماه حواسش نبود به رفتنت؟ یا به‌ خاطر نسپارد نیامدنت؟ نیامدن ؟! مگر جز این نیست که می‌آیی؟ تو می‌آیی در حالی که ماه گیسو سفید می‌کند. به وقت انتظار جاودانه برای همان رفیق شفیق و از طرف همان مزاحمِ دلداده‌ی همیشگی..!
رنگ، رنگ غربت است و هوا، هوای غریبی..! سری به نیزه می‌رود و دخترکی مدام نامِ پدر می‌خواند. آه رقیه؛ رقیه‌ی نجیب، رقیه‌ی صبور! صبر، ارثیه‌ی عمه‌‌جانت به توست ای انیس غم‌های عمه‌ زینب . غم دارند همه غم دارند. کاش باران ببارد، تا که این بی‌حرمتی‌‌ها را بشوید و با خود به دل خاکِ مظلوم کربُبلا فرو ببرد و برای همیشه در تاریخِ کربُبلا ثبت کند این معصومیت‌ها و مظلومیت‌ها...! کاش باران ببرد و لب‌های خشکیده و ترک برداشته‌ی این سه‌ساله‌ی معصوم را نوازش کند. اما دریغ از حتی قطره‌ا‌ی. باران تو و بی‌وفایی ؟ محال است. محال. [ غریب گیر آوردند؛ شما و اهل و عیال بی‌گناهت را..! ]
- مبتلا -
ماه امشب اما؛ خبر از درد جگر سوزِ یتیمی دارد ‌.
حرمت نگاه نداشتند...! جاده‌های بیابانی را می‌گویم؛ دستانِ سیلی‌‌زن هم تازیانه‌ها هم خارها هم سنگ‌ها هم ریگ‌ها هم. همه و همه دست به دست هم دادند تا در بی‌رحمی آن هم برای طفلی سه‌ساله سنگ تمام بگذارند . بی‌رحمی کردند. بی‌رحمیِ تمام.