یه خبرنگار فلسطینی رو دارم دنبال میکنم، و هر بار، قبل خوندن مطالبش، به این فکر میکنم که الان زنده مونده یا نه. سکوت بعد "هنوز زندهست؟" به شکلیه که تا مدتی همه چیز بیمعنی، پوچ و مهمل به نظر میاد، حتی وجود داشتن.
- یادم باشه کار x رو انجام بدم.
...
- نکنه یادم بره؟ نه این دیگه خیلی مهمه باید یادم بمونه.
*کار y وz وw وn و m رو هم همینو گفتم و همه رو یادم رفت.
همیشه بدبینی در یک تقابل با امید و خوشبینی قرار میگیره. میگن یا تو بدبینی و به نظرت هیچ چیز قرار نیست درست بشه و نهایت به فروپاشی میرسی، یا خوشبینی و دوباره و دوباره تلاش میکنی، حتی نه لزوماً با خوشحالی.
ولی، امید مال آدمهای امیدوار نیست. مال وقتاییه که دیگه احتمالات جواب نمیدن و فقط یه راه میمونه؛ اینکه فکر کنی "شاید" درست شه. و وقتی درست نشد، به جای "دوباره امتحان میکنم" به خودت میگی "دیدی گفتم؟". نتیجه هر دو یکیه، کاری از دستت برمیاد جز دوباره تلاش کردن؟ احتمالاً نه.
الان در اون وضعیتیم که میدونم شب به غلط کردن میفتم و مجبور میشم بیدار بمونم درس بخونم ولی بازم ادامه میدم🧑🏻🦯
Mind Palace.!
الان در اون وضعیتیم که میدونم شب به غلط کردن میفتم و مجبور میشم بیدار بمونم درس بخونم ولی بازم ادا
پیامی که همین الان از گروه دوستام اومد: میشه یکی مبحث فلان از منبع فلان رو برام توضیح بده؟
من هنوز نمیدونم این منبع چیه اصن
از اینکه آدما به خودشون اجازه میدن هر رفتاری داشه باشن و تهش بگن "خب چون عصبانی بودم، ناراحت بودم، اعصابم خورد بود" متنفرم.