قدرت تکلمم در حد چنتا کلمه شده که اونا رو بلدم و همچنان بلد نیستم چجوری بچینمشون که جمله هام درست و قابل فهم در بیان:/
اوکی علم پیشرفت کرده
ولی من هنوزم نمیتونم مغزمو خاموش کنم حداقل بتونم چند ساعت بخوابم!
هیچ کدوم از کارای قلب قابل توضیح دادن نیستن... هیچ کدوم. هیچ کدوم. هیچ کدوم.!
Mind Palace.!
هیچ کدوم از کارای قلب قابل توضیح دادن نیستن... هیچ کدوم. هیچ کدوم. هیچ کدوم.!
از اون لحظه ای که میام از خودم توضیح بخوام و هیچ توضیحی برای کاری که کردم یا حسی که دارم پیدا نمیشه، عمیقا متنفرم
بزرگ شدن هیچی نداره
فقط توش چیزایی رو میفهمی که بچگیت به خاطر نفهمیدن اونا شیرین شده بود.!
یه وقتایی حس میکنم بیشتر از اینکه به تموم شدن،استراحت کردن،بیخیال بودن احتیاج داشته باشم، به رها شدن احتیاج دارم..
Mind Palace.!
یه وقتایی حس میکنم بیشتر از اینکه به تموم شدن،استراحت کردن،بیخیال بودن احتیاج داشته باشم، به رها شدن
فک نکنم یه آدم بتونه خستگیشو یا رنج و عذابشو تموم کنه
در نهایت، تنها کاری که میتونه برا خودش بکنه اینه که خودشو،ذهنشو ول کنه..
جدا از اینکه چقد همه چی داره سختگیرانه تو فشار میذارتش