Mind Palace.!
وقتی رسیدیم به مترو، از اونجایی که سردرد دوباره داشت صافم میکرد تصمیم گرفتم از یه دکه ی قهوه فروشی تو مترو یه چیزی بگیرم.
در همون گیر و دار اینکه چی بگیرم و اصرارم به بقیه که اونام یه چیزی بگیرن، وسط شوخیامون درمورد اینکه دیگه آخر ماهه و زندگی دانشجویی سخته، خانومِ فروشنده این کاپ های شیر کاکائو رو داد و گفت منم کار میکنم و منم گاهی خسته میشم، پس میتونم درکتون کنم.
و هممون برای یه لحظه حس کردیم که، هی! اونقدریم که فکر میکنیم اوضاع بد نیست... :]
هدایت شده از TheEndخسـته¡
حقیتش یه روزی اونی که فکرشو نمیکنی بره، میذاره میره؛
از اونجا به بعد دیگه هر کی بیاد و بره اذیت نمیشی...
Mind Palace.!
حقیتش یه روزی اونی که فکرشو نمیکنی بره، میذاره میره؛ از اونجا به بعد دیگه هر کی بیاد و بره اذیت نمیش
این پست صرفاً درباره آدمهایی که "رفتن" نیست.
هدایت شده از Mind Palace.!
- بُهت دارد؛
یکی همیشه گوشهی ایوانتان بوده باشد
و شما حواستان به بودنش نه...
هدایت شده از حامد کاشانی
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Mind Palace.!
▪️ مادرِ عالمِ وجود تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت
شاید نیاز داشته باشید ببینید :)
- تو هیچی رو نفهمیدی. نه اون چیزایی رو که نشونت دادم، نه اون چیزایی رو که بهت گفتم، نه اون چیزایی که نه نشون دادم نه گفتم ولی خواستم بدونی هست. انتظار نداشته باش اجازه بدم از این به بعد چیزیو بفهمی...
ولی من مطمئنم صدا ها خیلی فراتر از ارتعاش مولکول های هوا ان؛ اونا حسهایی رو حمل میکنن که هیچ کلمهای حملشون نمیکنه...
امروز بعد مدتها تو راه برگشت تنها بودم و با اینکه مثل همیشه سر پیادهروی دانشگاه تا مترو سرویس شدم، اما، خیلی خوب بود