اینم بگم همه چی میگذره:) همه چی

بعد ۶ ساعت نشستن، به گند کشیدن لباس و دست و زمین و دیوارا، پنج بار شوت شدن تو دیوار و زمین و ماشین ظرفشویی، بالاخره انجامش دادم T-T

در غیر این صورت، اگه باهاشون مواجه نشیم، علاوه بر همه نتایجش، احساساتمونو واکنشامون نسبت بهش رشد نمیکنن و بچگانه میمونن

خب دیگه، خسته شدم.

در "دلم میخواد بابتش ناراحت باشم و غر بزنم، ولی همه‌ش واقعیته"ترین حالت ممکنم.

ولی برادر بزرگتر واقعا :>>>>> پ.ن: بهش گفتم یه آهنگو برام پیدا کنه بفرسته.

چرا آخر تلفن به اونی که زنگ زده گفتم کاری نداری؟

این باز با توجه به سیر بحث گاها میتونه منطقی باشه(البته که اگه بود الان این پیامو نمیدادی) ولی چرا به کسی که پاک کنمو پس میداد گفتم ممنون؟

😭😭

از توقع داشتن خیلی بدم میاد چه دیگران از من چه خودم از دیگران (دومی بیشتر) و بعد مدتی فهمیدم من انتظار داشتم یه نفر، یه مدت‌پیش یه کاریو برام بکنه و اصلاً خوشم نیومد از اینکه منتظرش بودم.

نه اینکه انجام دادن اون کار توسط اون، حال من یا اوضاع رو میتونست عوض کنه، ولی حس میکردم اگه من جای اون بودم انجامش میدادم. شاید نیاز میشد یکی بهم یادآور شه ولی در هر صورت انجامش میدادم با اینکه برام چیز سختی به نظر میومد.