با انگشت نشون داده شدنو دوست ندارم
ولی نه وقتی یه مامانی برای سرگرم کردن بچه ش داره منو نشون میده
اونوقته که بچه هه اگه بهم نگاه کنه یه لبخند و چشمک گنده میبینه:)
هم خسته کننده هستی هم برات مهم نیست اون طرف دیگه چقد داره اذیت میشه
.| متشکرم از این مقدار لطفی که به عنوان یه دوست بهم داری. راضی نبودیم به اینهمه اذیت شدن.
Mind Palace.!
هم خسته کننده هستی هم برات مهم نیست اون طرف دیگه چقد داره اذیت میشه .| متشکرم از این مقدار لطفی که
سوالم اینه که، دقیقا با چه ابزاری تونستم مجبورت کنم با اینمقدار عذابی که میکشی و منم انقدر بیشعورم که اهمیت نمیدم، بمونی باهام؟ اینجاش برام جای سواله!
اعتقاد داشتن به خدا به عنوان "خدا"، بهترین، قشنگترین، مهمترین اتفاقیه که میتونه تو زندگی یک انسان بیفته...
دنیا اون زمانی که میشد تو راه رفتن به شمال شهرام شکوهی و چارتار گوش بدی خیلی قشنگتر بود.
- یه وقتایی از شدت وجود یه حسی تو مغزم بدنم به خودش میپیچه. اصلا درد جسمی ندارما، ولی دردش به جسمم سرایت میکنه. از شدت وجودش دندونامو بهم فشار میدم و روی میز خم میشم. محکم دستامو رو صورتم فشار میدم تا شاید یا منو محو کنه یا حسمو. همیشه باعث میشه کنار بکشم. باعث میشه ساکت بشم، خودمو از توی دایره بکشم کنار و در این موارد مشکلی نداره نبودنم و بابتش خوشحالم. باعث یه حس انقباض تو کل عضلات صورتم میشه. شبیه یه جریان الکتریسیته میاد تو بدن و ازش رد میشه، اون موقع حس میکنی برقگرفته شدی. خیلی عجیبه، هنوز اسمی براش پیدا نکردم.. حس تسخیر شدن؟ نمیدونم. میاد و میره. مثل همین متن که الان اومد و الانم داره میره..