حکایت قرآنی
🟢آیا به غیر حق چیزی انتخاب کنم🟢
در تفسیر قسمتی از آیات سورۀ«یس»آمده است:
چون حبیب نجّار خبر رنج و مشقّت رسولان خدا را از دست مردم«انطاکیه»شنید به شتاب، از منزل خود که در نقطه ای دور دست از شهر قرار داشت، به سوی مردم آمد،
این انسان فداکار از مؤمنان واقعی بود.
وی از درآمد کسب و کار خود قسمتی را برای اهل و عیال و قسمتی را نیز برای دادرسی تهیدستان خرج میکرد.
هنگامی که با مردم روبرو شد فریاد زد: ای مردم! از رسولان الهی و انسانهای پاکی که در برابر این همه زحمت و رنج، کمترین پاداشی از شما طلب نمی کنند پیروی کنید.
چگونه مرا به خدایان دروغین دعوت میکنید؟
چرا باید من خدای آفرینندۀ خود را نپرستم؛در صورتی که بازگشت شما به سوی اوست؟
آیا من به جای خدای آفریننده، خدایی را برگزینم که اگر خدای واقعی بخواهد به من ضربه ای بزند، (مرا در قیامت، عذاب دهد یا در دنیا دچار گرفتاری کند) شفاعت آن خدایان ضرری را از من دفع نکرده و نمی توانند نجاتم دهند؟
در این صورت آیا من از زیانکاران نخواهم بود؟
ای رسولان الهی! گواه باشید؛به خدای فرستندۀ شما ایمان آوردم.
امّا با این که میدانست پیروی از رسولان و دفاع از آنان مشقت زیادی به دنبال دارد، در عین حال خدا و اهداف الهی را مقدم داشت و در میدان مبارزه قدم گذاشت و محبوب خود را بر زن و فرزند و مال و جان و همه هستی خود مقدّم داشت. سرانجام بر اثر حمله مردم که با سنگ و آلات قتاله به او هجوم بردند کشته شد، سپس جنازه او را به دیوار شهر برای تماشای مردم آویختند،
خدای بزرگ در سورۀ مبارکۀ«یس»از او تجلیل کرده و آن چهرۀ پاک را یکی از ستارگان درخشان بهشت معرفی کرده است.
آری، این گونه مردمان که در راه حق از همه چیز گذشتند در ادّعای محبّت راستگوترین مردم بودند و چنان بودند که محبوب را بر همه ما سوا ترجیح دادند.
و به فرمودۀ امام صادق علیه السلام: وَ دَلیلُ الحُبّ إیثارُ الْمَحْبُوبِ عَلیٰ ما سِواهُ .
----------
منبع: برشی از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
#برش_کتاب
#ماه_رمضان
#داستان_قرآنی
https://eitaa.com/joinchat/4224123059C0ef1798b49
حکایت قرآنی
🔴آسیه و معبود واقعی 🔴
ملّا فتح اللّه کاشانی در تفسیر خود چنین میگوید:
🔸آسیه به جهت خلوص ایمان رستگار شد و وصلت او با فرعون به او ضرری نرسانید و نقصی در قرب و منزلت او در نزد حضرت حق پیدا نشد.
🔸نقل است: وقتی که ساحران سحر خود را نمایش دادند و موسی علیه السلام عصایش را انداخت و اژدها شد و سحر ساحران را باطل کرد آسیه ایمان آورد. و مدّتی ایمان خود را از فرعون پنهان میداشت، چون فرعون بر آن مطلّع شد، به او گفت: از دین موسی علیه السلام برگرد، امّا برنگشت بنابراین فرعون امر کرد تا او را چار میخ کرده در آفتاب بینداختند...
🔸آن گاه فرعون دستور داد: تا سنگی آوردند تا بر سینه وی نهند، آسیه چون آن سنگ را دید؛نجات از فرعون و دخول در جنّت را از خدای متعال درخواست کرد:
[ إِذْ قٰالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ ].
«و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از مردم ستمکار نجات ده. »
🔸خدای بزرگ دعای وی را مستجاب کرد و حجاب از پیش وی برداشت. پیش از آن که سنگ بر او واقع شود خانه وی به وی نمود که از یک درّ سپید بود، وی خوشحال شد بعد از آن روح وی قبض کرد و آن سنگ بر جسد بیجان آمد و عذاب فرعون را نچشید .
منبع: کتاب عرفان اسلامی
#داستان_قرآنی
#برش_کتاب
#ماه_رمضان
https://eitaa.com/joinchat/4224123059C0ef1798b49
هدایت شده از دارالقرآن مجازی تلاوت ۲۰
📚#داستان_قرآنی
❇️امام جواد علیه السلام و تفسیر قرآن
زرقان دوست صميمي ابن ابي داود نقل مي کند که: روزي ابن ابي داود در حالي که اندوه و حزن بر چهره اش نمايان بود از نزد معتصم باز ميگشت. از وي علت حزنش را جويا شدم، که او گفت: امروز آرزو کردم که کاش بيست سال قبل مرده بودم. به او گفتم به چه دليل؟ گفت: به خاطر اينکه امروز ابي جعفر محمد بن علي بن موسي (امام جواد) علیهالسلام نزد اميرالمؤمنين (معتصم عباسی) خود را تثبيت کرد.
گفتم: چگونه؟ گفت: دزدي به سرقتش اعتراف کرده بود و خليفه هم براي روشن شدن مسئله و اجراي حد بر وي، فقها را در مجلس جمع کرد و محمد بن علي (امام جواد) علیهالسلام را نيز دعوت نمود.
از ما سؤال کرد: از کجا دست دزد واجب است قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست.
خليفه گفت: به چه دليل؟ گفتم: براي اينکه دست همان انگشتان و کف دست تا مچ است و بدين خاطر خداوند سبحان درباره ي تيمم ميفرمايند:
🔆فاغسلوا وجوهکم و ايديکم الي المرافق وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الي الکعبين.( سوره مبارکه مائده آیه ۶)
در خصوص اين فتوي برخي از فقها در مجلس با من همراه شدند. برخي نيز گفتند: قطع دست از آرنج واجب است.
خليفه از آنان علتش را پرسيد. گفتند: چون خداوند در قرآن مي فرمايد:
🔆 واَيديَکُم اِلی المَرافِق
و اين دلالت دست از نوک انگشتان تا مرفق و آرنج است.
ابن ابي داود ادامه داد: سپس خليفه رو به امام جواد (علیهالسلام) کرد و گفت: اي اباجعفر نظر تو دربارهي اين موضوع چيست؟
اباجعفر فرمود: اي خليفه اين جماعت در اين باره نظر دادند.
خلیفه گفت: راي آنها را ناديده بگير، راي خود را بيان کن.
او گفت: اي خليفه مرا معاف کن. خليفه گفت: تو را به خدا سوگند ميدهم که نظر و راي خود را بيان کني.
اباجعفر گفت: حال که سوگند دادي، مي گويم. تمام اقوال بيان شده، اشتباه است. در دين و سنت واجب است دست از نقطه پيوند استخوانها، انگشتان قطع و کف دست به حال خود باقي بماند. خليفه گفت: دليلش چيست؟
اباجعفر گفت: اين سخن رسول اکرم (ص) که فرمود: سجده بر هفت عضو واجب است. پيشاني، دو دست، دو زانو و دو پا، پس اگر دستش از مچ و يا آرنج بريده شود براي دزد دستي باقي نمي ماند تا با آن سجده کند و خداي متعال مي فرمايند
🔆و اَنَّ المَساجِدَ لِلّٰه (آیه ۱۸ جنّ)🔆
مسجدها از آن خداوند است يعني اعضاي هفت گانه سجده و مسجد از خدايند و آنچه از آن خداست قطع نميشود.
ابن ابي داود گويد: معتصم از اين حکم خوشش آمد و آن را پذيرفت و دستور داد تا دست دزد را از مفصل انگشتان دست قطع کنند نه کف دست.
ابن ابي داود مي گويد: در آن لحظه گويي براي من قيامتي برپا شد و آرزو کردم کاش زنده نبودم.
📚منبع : بحارالانوار
#قرآن
#امام_جواد
#ماه_رجب
#میلاد_امام_جواد