eitaa logo
مجهولات
193 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
466 ویدیو
17 فایل
- باشد که غم خجل شود از صبرِ قلبِ ما . 😂✌️ محل انتشار واگویه‌های شخصی و اندکی روزمرگی! تخلصاً تأویل هستم سناً +18 از قدیمی‌های ایتا! @ha_jafarii ناشناس. https://daigo.ir/secret/192696131 محل save ناشناسا: @mjholat_gap *فقط بحثای طولانی و جذاب
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸 ❤️ 🍀 بوسه‌ای روی سرم کاشت. همان نقطه‌ای که فرقم باز می‌شد. فرق عمیقی که تلاشم برای بسته ماندنش، همیشه بیهوده بود! - حله می‌برمت. لبخندی از سر اطمینان زدم. بیش‌تر او را در آغوشم فشردم و او هم مرا به خودش... - یه دنیا ممنونتم مهربون من! بوی عطر گرمش در سینه‌ام پیچید. او گرمِ شیرینِ مردانه می‌زد و من، سردِ تلخِ زنانه! انگار هر کدام آنچه که نبودیم را به تن می‌زدیم تا عطر تن‌مان، احوالات‌مان را تعدیل کند. و شاید برای همین این‌قدر خوب در هم آمیخته بودیم. از آغوشش جدا شدم و دستم را بند دستگیره در کردم. - ناهار میای خونه؟ اول سرش را تکان داد و بعد گفت: - آره تا دو میام. ولی نمیخواد زحمت بکشی! لب گزیدم و با شیطنت برایش چشم غره‌ای رفتم. - زحمت؟ نفرمایید آقا باعث افتخاره! مایه مباهاته! فقط بفرمایید چی میل دارید سینیور! صدای قهقه‌اش بلند شد و سرش را از شدت خنده عقب داد. من هم کوتاه خندیدم. - همون معجونی رو تدارک ببینید که خودتون میل می‌کنید و به واسطش این‌قدر شکر زبان میشید سینیورا! گوشه‌ی‌ تی‌شرتم را با دو انگشت گرفتم و شبیه دامن کمی بالا دادمش. به همراه تعظیم کوتاهی دست‌گیره در را بیش‌تر فشردم و آرام بازش کردم. - به روی چشم سینیور! پس امروز قراره گُلمه‌دَبدی ویژه سرآشپز رو میل کنید. سعی کنید اون‌جا زیاد شکلات و قهوه نخورید که اشتهاتون حسابی باز بمونه! ابرویی بالا انداخت. در حالی که بیرون می‌رفت دستش را کنار سرش عمود کرد و آهسته گفت: - اطاعت میشه فرمانده. لب‌هایم را محکم روی هم فشردم تا خنده‌ام را بخورم. لای در را کمی باز گذاشتم و از همان جدار باریک صورتم را بیرون دادم. یک‌بار دیگر از نوک کفش چرم قهوه‌ای، تا سر موهای تافت زده ی طلایی رنگش را برانداز کردم. دلم برایش غنج رفت! به سر تا پایش اشاره و با چشمکی لب زد: - خوبم دیگه؟! با لبخند، چشمانم را به تایید بستم. بالاخره آسانسور به طبقه ما رسید و درش باز شد. دستم را بیرون آوردم با شعف برایش تکان دادم. با صدای هیس مانندی باز هم خداحافظی کردم که او هم دست تکان داد و بعد پشت در های استیل آسانسور پنهان شد... 🍁به قلم ح.جعفری♡ 💜پرش به پارت اول: [ https://eitaa.com/mjholat/1398 ] 🚫هرگونه کپی از رمان ممنوع میباشد. 💠@mjholat 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸