eitaa logo
موج خروشان
1.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
47 فایل
کانون فرهنگی تبلیغی موج خروشان شناسه سازمان تبلیغات: ۳۲۶۰۱۰۰۶۳ #همسرداری #حاج_قاسم #تربیت_فرزند #مبانی_فرایند_انقلاب پشتیبانی: ۰۹۱۰۷۷۴۷۵۲۱ https://rubika.ir/mjkh_ir ثبت نام و نوبت مشاوره دینی @mjkhir مدیر: @ehfakh
مشاهده در ایتا
دانلود
👩‍❤️‍👩نکته های ناب ✅نظافت فردی؛ نکته ای ساده و در عین حال با اهمیت 🔹خود را در برابر همسرتان آراسته و پاکیزه و جالب توجّه نگه دارید و از پریشانی و نامرتبی بپرهیزید. 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان شیعه عبدالله با دیدن من، چشمانش از تعجب گشاد شد و با خنده پرسید: «رفتی لباس‌ها رو جمع کنی یا نذری بگیری؟» با این حرف او، مادر و پدر هم به سمتم رو گرداندند که پاسخ دادم: « نه... آقای عادلی تو راهرو منو دید و اینو داد.» پدر بی‌اعتنا سرش را برگرداند و باز به صفحه تلویزیون خیره شد و مادر که با زیرکی مادرانه‌اش حالم را خوب فهمیده بود، سؤال کرد: «خُب چرا رنگت پریده مادرجون؟!!!» از کلام مادر پیدا بود که این ملاقات کوتاه و عمیق، دل مرا هم به اندازه دست او لرزانده که رنگ از رخم پریده است. ظرف را روی میز آشپزخانه گذاشتم و برای تبرئه قلبم که هنوز در پریشانی عجیبی می‌تپید، بهانه آوردم: «آخه تا در رو باز کردم، یه دفعه دیدمش، ترسیدم.» و برای فرار از نگاه عمیق مادر، به سمت در بازگشتم و از اتاق بیرون رفتم. وارد حیاط که شدم، به سرعت به سمت بند لباس‌ها رفتم. دست قدرتمند باد، شاخه‌های تنومند نخل‌ها را هم به بازی گرفته بود چه رسد به چند تکه لباس سبک که یکی از آنها هم بر اثر شدت وزش باد، کَنده شده و روی خاک باغچه افتاده بود. به سرعت لباس‌ها را جمع کردم و بی‌آنکه نگاهی به پنجره طبقه بالا بیندازم، به اتاق رفتم. وارد اتاق که شدم دیدم ظرف شله زرد، دست نخورده روی میز مانده است. ادامه دارد ... 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
⭕️ داستان دلنشین ظهور حضرت بقیة الله الاعظم ⚠️ امروز عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود. مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز. من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جر‌ّ و ‌بحث می‌کردیم! که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید. آیه‌ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می‌آید. 🔊 صدایت آشنا و پُر‌رنج بود؛ پدرم بی‌درنگ از خواب پرید. مادرم با کفگیر به زمین تکیه داده بود. من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم. اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ور‌انداز می‌کردند. و تو خود را معرفی کردی: ⚪️ « ای اهل عالم! من بقیه‌الله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم... » 😍 باورمان نمی‌شد.‌ آن‌جا بود که گُل از گُلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیه‌‌الله فی ارضه» 🔰 بعد با طنین محمدی‌ات ما را خواستی:«...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم». وصف نشدنی است. در پوست خود نمی‌گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجدهٔ شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه می‌کرد و من و برادرم به خیابان دویدیم. 👈 خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود! مردم مثل مورچه‌هایی که خانه‌هایشان اسیر سیلاب شده، بیرون می‌ریختند. یکی دکمه پیراهنش را بین راه می‌بست، دیگری گِرِه روسری‌اش را میان کوچه محکم می‌کرد، عده‌ای زیر‌ بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفش‌های پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می‌افتاد! 💠 مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک می‌گفتند. قنادی، رایگان شیرینی پخش می‌کرد و دَم گل‌فروشیِ سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس! 🔸 ماشین‌ها بوق‌زنان و بانوان کِل‌کشان و گلاب‌پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور می‌خواندند: «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد» 📺 خیلی از نگاه‌ها به ویترین یک تلویزیون‌ فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابرهٔ جهانی شود. نذر ۳۱۳ صلوات کردم مبادا اَجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشهٔ مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات می‌فرستاد، دیگری قسم می‌خورد که تو را قبلاً در محله‌شان دیده وخیلی‌ها اشک‌هایشان را با آستین پاک می‌کردند تا یک دل سیر تماشایت کنند. 🌅 در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان می‌شد، دل شیعیانت مثل سیر‌ و‌ سرکه می‌جوشید اما کسی فکر نمی‌کرد به این زودی‌ها ببیندت. 🔆 راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود: «مَثَلِ ظهور مهدی، مَثَلِ برپایی قیامت است. مهدی نمی‌آيد مگر ناگهانی» قسم می‌خورم این اثرِ دعای توست که تا کنون ما زیر عَلَمت مانده‌ایم. 😭 کاش زودتر برسی... 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
زن و مرد بهتر است در حیات جنسی هم قصد قربت و کسب رضای خدا را فراموش نکنند. 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
🌸رأی "آری" ملت به جمهوری اسلامی، پاسخ بلند "نه" به نیرنگ استعمار جهانی بود. 12 فروردین روز جمهوری اسلامی مبارک ایستاده ایم 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷روز نخستین حکومت الله🇮🇷 امام خمینی (ره): 🇮🇷صبحگاه ۱۲ فروردين - كه روز نخستين حكومت الله است، از بزرگترين اعياد مذهبی و ملی ماست. ملت ما بايد اين روز را عيد بگيرند و زنده نگه دارند. روزي كه كنگره‌های قصر ۲۵۰۰ سال حكومت طاغوتی فرو ريخت، و سلطه شيطانی برای هميشه رخت بربست و حكومت مستضعفين كه حكومت خداست به جای آن نشست. 🇮🇷 هان! ای ملت عزيز كه با خون جوانان خود حق خود را به دست آورديد، اين حق را عزيز بشمريد و از آن پاسداري كنيد، و در تحت لوای اسلام و پرچم قرآن، عدالت الهی را با پشتيبانی خود اجرا نماييد. 🇮🇷من با تمام قوا در خدمت شما كه خدمت به اسلام است، اين چند روز آخر عمر را می‌گذرانم، و از ملت انتظار آن داريم كه با تمام قوا از اسلام و جمهوری اسلامی پاسداری كنند. 📚صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۴۵۴ 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
🌹این عید سعید، عید حزب الله است🌹 🌹دشمن ز شکست خویشتن آگاه است🌹 🌹چون پرچم جمهوری اسلامی ما🌹 🌹جاوید به اسم اعظم الله است🌹 🌺دوازدهم فروردین، سالروز بهار انقلاب ما و روز شکفتن گل اسلام بر شاخسار زمان و نویدبخش تجلی حق و حاکمیت نظام اسلامی تبریک و تهنیت باد🌺 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
امام‌ صادق‌(علیه السلام) فرمودند: خداوند هیچ دری را بر مومن نمی‌بندد مگر اینکه بهتر از آن را به رویِ او باز کند. 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر