هر روز آغازی دوباره است
مشتی امید در جیبهایت بریز
و زندگی را دوباره از سر بگیر
بی خیال هر چیز که تا امروز نشد
امروز درهای گذشته را ببندیم
و درهای آینده را بگشائیم
نفسی عمیق بکشیم
و گام نهیم به سوی روزی جدید
در زندگی و آغازی دوباره
گذر زمان بر آنها که
منتظر میمانند بسیار کُند
بر آنها که میهراسند بسیار تُند
بر آنها که غمگینند طولانی
و بر آنها که به سرخوشی میگذرانند
بسیار کوتاه است
اما بر آنها که عشق میوزند
زمان را آغاز و پایانی نیست
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🌺سالروز ولادت امام موسی کاظم (علیه السلام) بر تمامی شیعیان مبارکباد
🌹الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
🌺ثبتنام زیارت نیابتی در روز ولادت امام موسی کاظم علیه السلام در حرم امیر المومنین علی علیه السلام ودیگر عتبات عالیات
👇👇
atabat.org/fa/forms/4
#میلاد_امام_کاظم
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_اول
پدر صورت در هم کشید و با حالت به نسبت خشنی پرسید: «یعنی پس فردا از دختر من ایراد نمیگیری که چرا اینجوری نماز میخونی یا چرا اینجوری وضو میگیری؟!!!»
لحن تند پدر، صورت عمو جواد را در هالهای از ناراحتی فرو برد، خنده را روی صورت مریم خانم خشکاند و نگاه ملامتبار مادر را برایش خرید که آقای عادلی سینه سپر کرد و مردانه ضمانت داد: «حاج آقا! من به شما قول میدم تا لحظهای که زنده هستم، هیچ وقت بخاطر اختلافات مذهبی دختر خانم شما رو ناراحت نکنم! ایشون برای انجام اعمال مذهبی شون آزادی کامل دارن، همونطوری که هر مسلمونی این حق رو داره!»
لحنش آنچنان با صراحت و صداقت بود که پدر دیگر هیچ نگفت و برای چند لحظه همه ساکت شدند.
از آهنگ صدایش، احساس امنیت عجیبی کردم، امنیتی که هیچ گاه در کنار هیچ یک از خواستگارانم تجربه نکرده بودم و شاید عبدالله احساس رضایتم را از آرامش چشمانم خواند که به تلافی سخن تلخ پدر، جواب آقای عادلی را به لبخندی صمیمانه داد: «مجید جان! همین عقیدهای که داری، خیال منو به عنوان برادر راحت کرد!»
و مادر برای تغییر فضا، لبخندی زد و با گفتن «بفرمایید! چیز قابل داری نیس!» از میهمانان پذیرایی کرد.
#قسمت_صدـو_بیست_و_هفت
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
كودكاني كه با همسالان خود بازي ميكنند، كودكان شادتري هستند.
كودكاني كه بيشتر وقت خود را ميان بزرگسالان ميگذرانند، مضطرب ترند.
بيشترين وقت كودك بايد به بازي كردن و شناخت دنياي اطرافش بگذرد. بچه ها را به پارک ببرید، کلاسهای هنری ورزشی و بازی با همسالان برای کودکان مناسب است.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
⭕️مثبت اندیشی در تربیت
🔅هر گاه توانستید افکار منفی خود را با افکار مثبت جایگزین کنید
🔚راحت تر می توانید کارهای مثبت فرزندتان را ببینید و کارهایی که شما را آزار می دهند، نادیده بگیرید
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_اول
مریم خانم از پذیرایی مادر با خوشرویی تشکر کرد و در عوض پیشنهاد داد: «حاج خانم اگه اجازه میدید، مجید و الهه خانم با هم صحبت کنن!»
مادر برای کسب تکلیف نگاهی به پدر انداخت و پدر با سکوتش، رضایتش را اعلام کرد.
با اشاره مادر از جا بلند شدم و به همراه هم به حیاط رفتیم و پس از چند لحظه، آقای عادلی و مریم خانم هم آمدند. مادر تعارف کرد تا روی تخت مفروش کنار حیاط نشستیم و خودش به بهانه نشان دادن نخلها، مریم خانم را به گوشهای دیگر از حیاط بُرد تا ما راحتتر صحبت کنیم.
با اینکه فاصلهمان از هم زیاد بود، ولی حس حضورمان آنقدر بر دلمان سنگینی میکرد که هر دو ساکت سر به زیر انداخته و تنها طنین تپش قلبهایمان را میشنیدیم،
ولی همین اولین تجربه با هم بودن، آنچنان شیرین و لبریز آرامش بود که یقین کردم او همان کسی است که آن شب در میان گریههای نماز مغرب، از خدا خواسته بودم،
گرچه شیعه بودنش همچون تابش تیز آفتاب صبح، رؤیای خوش سحرگاهیام را میدرید و تهِ دلم را میلرزاند و باز به خیال هدایتش به مذهب اهل تسنن قرار میگرفتم. هر چند با پیوند عمیق و مستحکمی که به اعتبار مسلمان بودن بین قلبهایمان وجود داشت، در بستر همین دو مذهب متفاوت هم رؤیای خوش زندگی دست یافتنی بود.
#قسمت_صدـو_بیست_و_هشت
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها این بازی ناز هم برای نی نی های کوچیکتر، این بازی رو از وقتی بچه تون بتونه اشیا رو در دست بگیره و بشینه میتونید انجام بدید. یادتون باشه باید همراهیش کنید و هربار که موفق میشه تشویقش کنید❤️
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
فڪر ڪردن به #گـناه
مثل دود مےمـونه !
آدمو نمےسوزونه
ولے درو دیوار دل رو #سیاه میڪنه
و آدمو خفه...☝🏻
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر