#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
در برابر لحن شیرینش لبخندی زدم و گفتم: «حالا شیر میخوری یا چایی؟»
صندلی فرفورژه قرمز رنگ را عقب کشید و همچنان که مینشست، پاسخ داد: «همون چایی خوبه! دستت درد نکنه!» فنجان چای را مقابلش گذاشتم و گفتم: «بفرمایید!»
که لبخندی زد و با گفتن «ممنونم الهه جان!» فنجان را نزدیکتر کشید و من پرسیدم: «امشب دیر میای؟»
سری جنباند و پاسخ داد: «نه عزیزم! انشاءالله تا غروب میام.» و من با عجله سؤال بعدیام را پرسیدم: «خُب شام چی میخوری؟»
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
لقمهای را که برایم پیچیده بود، مقابلم گرفت و با شیرین زبانی جواب داد: «این یه هفته همه غذاها رو من انتخاب کردم! امشب بگو خودت دلت چی میخواد!»
با لبخندی که به نشانه قدردانی روی صورتم نشسته بود، لقمه را از دستش گرفتم و گفتم: «من همه غذاها رو دوست دارم! تو بگو چی دوست داری؟»
و او با مهربانی پاسخم را داد: «منم همه چی دوست دارم! ولی هنوز مزه اون خوراک میگو که مامانت اونشب پخته بود، زیرِ زبونمه!»
از انتخاب سختی که پیش پایم گذاشته بود، به آرامی خندیدم و گفتم: «اون غذا فقط کار مامانه! اگه من بپزم به اون خوشمزگی نمیشه!»
به چشمانم خیره شد و با لبخندی شیطنتآمیز گفت: «من مطمئنم اگه تو بپزی خیلی خوشمزهتر میشه!» و باز خلوت سحرگاهی خانه از صدای خنده های شاد و شیرینش پُر شد.
#قسمت_صدـو_چهلـوـدو
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
👆🏼چرا نباید اشتباهات فرزندتون رو جلوی خودش به همسرتون بگید؟
🔸یادتون باشه درباره رفتارهای کودک همیشه در اتاق جداگانه و بدون حضور کودک با همسرتون صحبت کنید.
✍تبیان
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
إلَهی بِعِلْمِکَ بِی ارْفَقْ بِی
با آگاهیات از حالِ من با من مدارا کن...
خدایا اگر من بد کردم
تو را بندهی خوب بسیار است
اگر تو با من مدارا نکنی
مرا خدایی دیگر کجاست؟
#مناجاتامامسجاد(علیه السلام)
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
از خانه که بیرون رفت، طبق عادت این چند روزه زندگیمان، با عجله چادر سر کردم و برای خداحافظی به بالکن رفتم.
پشت در حیاط که رسید، به سمتم برگشت و برایم دست تکان داد و رفت و همین که در را پشت سرش بست، غم دوریاش بر دلم نشست و به امید بازگشتش، آیتالکرسی خواندم و به اتاق برگشتم.
حالا تا غروب که از پالایشگاه باز میگشت، تنها بودم و باید خودم را با کارهای خانه سرگرم میکردم. خانه که با یک تخته فرش سفید و ویترین پُر شده از سرویسهای کریستال، نمایی تمام عیار از خانه یک نوعروس بود.
پردههای اتاق را از حریر سفید با والانهای ساتن طلایی رنگ انتخاب کرده بودم تا با سرویس چوب طلایی رنگم هماهنگ باشد.
دلتنگیهای مادر و وابستگی عجیبی که به من داشت، به کمک دستِ تنگ مجید آمده و قرار شده بود تا مدتی در همین طبقه اجارهای از خانه پدری زندگی کنیم.
البته اوضاع برای مجید تغییر نکرده بود که بایستی همچنان اجاره ماهیانه را پرداخت میکرد و پول پیش خانه هم در گاوصندوق پدر جا خوش کرده بود، نه مثل ابراهیم و محمد که بیهیچ هزینهای تا یکسال در این طبقه زندگی کردند.
#قسمت_صدـو_چهلـوـسه
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
✴️ حس دیده شدن در کودک
پدر و مادرانی که فرصت بازی با کودکان خود را ندارند، حتماً به گونهای رفتار کنند که کودک احساس کند بازی او مورد توجه بزرگترهاست.
والدین با تشویق ، ابراز تعجب، راهنمایی، متوجه کردن دیگران به بازی کودک و ... میتوانند حسِ در معرض دید بودن را به کودک منتقل کنند. وقتی بچهها بازی خود را در مقابل پدر و مادر یا بزرگترهای دیگر انجام میدهند، حوصلهشان برای ادامه بازی بیشتر میشود. یعنی تماشای دیگران به کودکان انگیزه میدهد تا بازی را با جدیت بیشتری ادامه دهند.
📖 من دیگر ما،
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اثبات خدا با زبان ریاضی
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
«بدان، که من و محمود وقتی شهید بشیم، مطمئناً بچههای محل و بچههای تیممون به جبهه میان و اسلحههای به زمین افتادهی ما را برمیدارن و راه مارو ادامه میدم.»
گذری بر زندگی #شهید_مصطفی_میرزاده
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر