🚩🌷
یا ایتها النّفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه 🌱🌹
حاج قاسم آسمانی شد ..💔🖤
یک عشق دوساله که زبانه هایش هر روز بیشتر وگدازنده تر میشود قلب ها را سوزاند ..
این سوختن چه سری دارد نمیدانم...
هر چه هست با کربلای حسین ارتباطی دارد ،،،دستان جدا شده او چون دستان «عباس »وچشمان ما چون مشک «عباس » که میچکد...
تنی اربا اربا وبردن عبا چون علی اکبر ....
نمی دانم...هر چه هست بوی حسین می دهد...
سردارم ،در کلاس درس حسین چه زیبا اموختی و در آزمون درخشیدی ،،
این موفقیت را تبریک میگویم..
واژه ها با نهایت احترام و ادب همراهیم
میکنند تا بگوییم :
«شهادتت مبارک عزیز اسمانیم »😭🖤🌹🌹🌹
#دلتنگ_فرمانده
#hero
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀بنویسید که دست از تن سردار افتاد
پای برجاست علم، گرچه علمدار افتاد
🥀بنویسید که بیتاب خدا بود که رفت
سروِ جا مانده ز خیل شهدا بود که رفت
🥀مردی از جنس علی مالک دوران بوده
معنی عشق به اسلام و به ایران بوده
خسته جانی دگر آسوده ازین میدانی
این سحر ندبه کنار شهدا میخوانی
🖤 شهادت سردار دلها، سپهبد حاج قاسم سلیمانی تسلیت باد🌷
#دلتنگ_فرمانده
#Hero
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
کیفش را کنار اتاق گذاشتم و مقابلش نشستم. مستقیم به چشمان خسته و غمگینش نگاه میکردم، بلکه ببینم که رنگ سرخ گل رز و عطر بینظیر شربت به لیمو، به میهمانداری روی خوش و نگاه پُر محبتم، حالش را تغییر میدهد و صورتش را به خندهای باز میکند، اما هر چه بیشتر انتظار میکشیدم، غم صورتش عمیقتر میشد و سوزش زخم چشمانش بیشتر! گویی در عالمی دیگر باشد، نگاهش مات میز پذیرایی بود و دلش جای دیگری میپرید که صدایش کردم: «مجید!» با صدای من مثل اینکه از رؤیایی کهنه دست کشیده باشد، با تأخیر نگاهم کرد و من پرسیدم: «اتفاقی افتاده؟» سری جنباند و با صدایی گرفته پاسخ داد: «نه الهه جان!» به چشمانش خیره شدم و با لحنی لبریز تردید سؤال کردم: «پس چرا انقدر ناراحتی؟» نفس عمیقی کشید و با لبخندی که میخواست دلم را خوش کند، پاسخ داد: «چیزی نیس الهه جان...» که با دلخوری به میان حرفش آمدم و گفتم: «مجید! چشمات داره داد میزنه که یه چیزی هست، پس چرا از من قایم میکنی؟»
#قسمت_دویستـوـیک
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر