eitaa logo
موج خروشان
1.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
47 فایل
کانون فرهنگی تبلیغی موج خروشان شناسه سازمان تبلیغات: ۳۲۶۰۱۰۰۶۳ #همسرداری #حاج_قاسم #تربیت_فرزند #مبانی_فرایند_انقلاب پشتیبانی: ۰۹۱۰۷۷۴۷۵۲۱ https://rubika.ir/mjkh_ir ثبت نام و نوبت مشاوره دینی @mjkhir مدیر: @ehfakh
مشاهده در ایتا
دانلود
به بچه‌ت بده👉 🔸همه پدر و مادرها دوست دارن که بچه‌شون حرف گوش کن باشه، چیزی که البته شبیه رویاست. اما با دادن حق انتخاب به بچه می‌تونیم یه کم از لجبازیش کم کنیم. بچه‌ها هم مثل ما دوست دارن روی زندگی‌شون تسلط داشته باشن، با دادن حق انتخاب بهشون اجازه می‌دیم این تسلط رو به دست بیارن و حس استقلال پیدا کنن... 1️⃣ می‌خواین بچه‌تون اسباب‌بازی‌هاش رو جمع کنه؟ 🔸دوست داری اسباب‌بازی‌هات رو بذاری تو سبد یا تو کمد؟ 2️⃣ بچه‌تون نمی‌خواد بره حموم؟ 🔸کدوم عروسکت رو می‌خوای با خودت ببری حموم؟ 3️⃣ پسرتون دوست نداره مشق‌هاش رو بنویسه؟ 🔸دوست داری مشق‌هات رو روی میز تحریرت بنویسی یا روی میز ناهارخوری؟ 4️⃣ دخترتون دوست نداره صبحونه‌ش رو بخوره؟ 🔸دوست داری با نون و پنیرت گردو بخوری یا گوجه؟ 5️⃣ پسرتون توی فروشگاه به جای یه چیپش چند تا خوراکی دیگه هم می‌خواد و زده زیر گریه؟ 🔸خب تو باید تصمیم بگیری کدوم خوراکی رو بخریم و کدوم رو بذاریم سر جاش، می‌خوای یه کم روش فکر کنی؟ ═༅🎡برای بچه ها بازی یعنی زندگی🎡༅═ 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
ابراهیم گفت: نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند؛ نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم،هرکه گفت بخوان تو هم بخوان. جواد مجلسی می گوید: پائیز سال 1361 بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیها سلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود! خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود. به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند. شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود! بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد. آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم! هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم! ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه. من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز. ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!! اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم. بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن. بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم. هرکه گفت بخوان تو هم بخوان دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد. کتاب سلام بر ابراهیم – ص 190 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
جان شیعه 🧔 همین که نشستم، عبدالله سرش را بالا آورد و نگاهم کرد و نگاهش به قدری سنگین بود که نتوانستم تحمل کنم و اینبار من سرم را پایین انداختم. 👨پدر پایش را جمع کرد و پرسید: «خودت چی میگی؟» شرم و حیای دخترانه‌ام با ترسی که همیشه از پدر در دل داشتم، به هم آمیخته و بر دهانم مُهر خاموشی زده بود که مادر گفت: «خُب مادر جون نظرت رو بگو!» ☺️ سرم را بالا آوردم. نگاه ناراحت پدر به انتظار پاسخ، به صورت گل انداخته‌ام خیره مانده و نگاه پُر از حرف عبدالله، بیشتر آزارم می‌داد که سرم را کج کردم و با صدایی گرفته که انگار از پس سال‌ها انتظار برای آمدن چنین روزی بر می‌آمد، پاسخ دادم: «نمی‌دونم... خُب من... نمی‌دونم چی بگم...» 😌 اگر چه جوابم شبیه همه پاسخ‌های پُر نازِ دخترانه در هنگام آمدن خواستگار بود، اما حقیقتی عاری از هر آلایشی بود. سال‌ها بود که منتظر آمدن چنین روزی بودم تا کسی به طلبم بیاید که دیدن صورتش، شنیدن صدایش و حتی حس حضورش مایه‌ی آرامش وجودم باشد و حالا رؤیای آرزویم تعبیر شده و او آمده بود! همانگونه که من می‌خواستم، ولی اینجای تقدیر را نخوانده بودم که آرزویم با یک جوان شیعه در حقیقت نقش ببندد و این همان چیزی بود که زبانم را بند آورده و نفسم را به شماره انداخته بود. 👨 عبدالله نفس عمیقی کشید و مثل اینکه اوج سرگردانی‌ام را فهمیده باشد، بلاخره سکوتش را شکست: «فکر کنم الهه می‌خواد بیشتر فکر کنه.» ولی مادر دلش می‌خواست هر چه زودتر مقدمات خوشبختی تنها دخترش را فراهم کند که با شیرین زبانی پیشنهاد داد: «من میگم حالا اجازه بدیم اینا یه جلسه بیان. صحبت‌هامون رو بکنیم، تا بعد ببینیم خدا چی می‌خواد!» ادامه دارد ... 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
25.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥زیبایی های آفرینش👌 ✅ببینید 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
وقتی نقطه ضعف کودک خود را پیدا می کنیم و سعی می کنیم با ایجاد حساسیت در وی، او را برنجانیم یا با او شوخی کنیم، به روان او تجاوز کرده ایم. مثلا اگر کودک شما از چیزی بدش می آید، مدام نام آن را جلوی کودک ببرید و یا اینکه برای تنبیه کودک، روان او را نشانه بگیرید مثل این جمله که تو دیگه حق نداری با بچه ها بازی کنی تجاوز به روان کودک را جدی بگیرید... 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨بشکنید این عرف غلط رو... 🦋خواهش میکنم دقایقی وقتتون رو برای تماشای این کلیپ بذارید،حرف نداره👏👏 ❤️و لا یخافون لومة لائم ✅سخنران:استاد رائفی پور 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•بسم الله الرحمن الرحیم🌸 شوقِ دیدارِ تو را در دلِ خود دارم من ترسم آخر که بمیرم وَ نبینم رویت زِ نشانیِ خودت با خبرم کُن آقا تا سراسیمه بیایم به سمت و سویت 🍃السلام علیک یا صاحب الزمان 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
audio_2020-04-11_23-48-58.mp3
4.57M
💠 قسمت اول وظایف منتظران 🔸 برگرفته از کتاب مکیال المکارم ⚪️ تهذیب نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایف یک منتظر است. ⚪️ بدون تهذیب نفس نمی توانیم خودمان را جزو یاران آن حضرت حساب بکنیم. 🎙️ابراهیم_افشاری 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
🔸ابراهیم افشاری 🔴 از سلسله مباحث معارف مهدوی، بحث وظایف منتظران است که ان شاءالله سعی می کنیم عمده این وظایف را به اختصار توضیح دهیم. 🔵 کتاب ارزشمند مکیال، که به دستور امام عصر ارواحنا فداه نوشته شده، و در جلد دوم این کتاب ۸۰ وظیفه ای که هر منتظر دارد را کامل توضیح داده است. توصیه اکید دارم به عزیزان که حتما این کتاب را مطالعه بفرمایند. 🔺اولین وظیفه ای که به آن می پردازیم وظیفه «تهذیب نفس» است، که در کتاب مکیال به عنوان وظیفه ۵۹ ذکر شده. تهذیب نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایفی است که یک منتظر باید انجام دهد، و بدون تهذیب نفس نمی توانیم خودمان را جزو یاران آن حضرت حساب بکنیم. اگر کسی غرق گناه است و هنوز نتوانسته دست از گناه بردارد؛ باید بداند در پیشگاه امام زمان، خیلی جایگاهی ندارد. نکته مهم این است که وقتی ما گناه می کنیم و هنوز نتوانستیم اخلاق خودمان را اصلاح کنیم، قطعا نمی توانیم روی بقیه افراد جامعه هم تاثیر بگذاریم.و یکی از عوامل غیبت حضرت، همین گناهان ما هست که باعث می شود ما در زمره یاران حضرت قرار نگیریم. 🔷 امام صادق(علیه‌السلام) در خصوص یاران امام زمان عج می فرماید: «هر کس می خواهد از اصحاب حضرت قائم باشد، باید منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو ادامه دهد، که اگر این شروط را شما رعایت بکنی یار حضرت هستی؛ چه ظهور را درک بکنی، چه ظهور را درک نکنی، به ثواب یاری حضرت می رسی.» ✨در قرآن کریم، شرط رستگاری، تزکیه نفس بیان شده. خداوند می فرماید: «قَد اَفلحَ مَن تَزَکّی = هر کس تزکیه نفس کرد رستگار شد.» ✅و این شرط پیروزی و سعادت ما هست. 🔶 از آیت الله بهجت پیرامون ارتباط با حضرت ولی عصر عج سوال کردند، فرمودند: «تا رابطه ما با حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قوی نشود، کار ما درست نمی شود و بدون اصلاح نفس نمی توان کاری پیش برد و برای جامعه کاری کرد. 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر