eitaa logo
موج خروشان
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
47 فایل
کانون فرهنگی تبلیغی موج خروشان شناسه سازمان تبلیغات: ۳۲۶۰۱۰۰۶۳ #همسرداری #حاج_قاسم #تربیت_فرزند #مبانی_فرایند_انقلاب پشتیبانی: ۰۹۱۰۷۷۴۷۵۲۱ https://rubika.ir/mjkh_ir ثبت نام و نوبت مشاوره دینی @mjkhir مدیر: @ehfakh
مشاهده در ایتا
دانلود
بیا به کلبه‌ُ بیمار خویش از سر مِھر ... که از فراق تو حالش بسی دگرگون است ... 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
خـدایـا یقین داریم آنچه برای ما رقم خواهد خورد در دستان قـدرت تـوسـت پس امروز برای همه لحظات زندگیمان آنچه را كـه خـير و صلاح و موجب خشنودی توست طلب ميكنیم…🙏 💗مهربانم امروز گره ازمشکلات همه عزيزانم باز فرما 🙏 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
🔆کودک حسود از دلایل حسادت کودک ممکن است این باشد که من پیوسته او را با دیگران مقایسه میکنم... 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°﷽°• مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی راند مگر این که فرشته ای، مراقب و آماده ( برای دریافت و نگارش ) آن سخن است. سوره ق آیه 18 پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: هر کس به خداوند و روز قیامت ایمان دارد، باید یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد. 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
4.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر غواص مفقودالاثر محسن جاویدی مادر چیه واقعا؟! میگه "اگه ماهی طلا بشه نه میخورم نه نگاش میکنم، بچمو ماهیا خوردن من ماهی بخورم؟!" 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان شیعه مادر دمپایی لا انگشتی‌اش را پوشید و با حالی نه چندان مساعد قدم به حیاط گذاشت. به احترامش بلند شدم و همچنانکه به سمتش می‌رفتم، گفتم: «فکر کردم خوابیدید!» صورت مهربانش از چین و چروک پُر شد و با صدایی که بیشتر شبیه ناله بود، پاسخ داد: «خواب کجا بود مادرجون؟ از وقتی نهار خوردم دلم بدجوری درد گرفته! چند بارم حالم به هم خورده!» 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 خوب می‌دانستم که مادر تا جایی که بتواند و درد امانش دهد، از بیماری شکایت نمی‌کند، پس حالش آنقدر ناخوش بود که اینچنین لب به شِکوه گشوده و ابراز ناراحتی می‌کرد. به سختی لب تخت گوشه حیاط نشست و من هم کنارش نشستم، دستش را گرفتم و با نگرانی سؤال کردم: «می‌خوای بریم دکتر؟» سری به علامت منفی جنباند و من باز اصرار کردم: «آخه مامان! این دل دردِ شما الان چند ماهه که شروع شده! بیا بریم دکتر بلاخره یه دارویی میده بهتر میشی!» آه بلندی کشید و گفت: «الهه جان! من خودم دردِ خودم رو می‌دونم! هر وقت عصبی میشم این دل دردم شروع میشه!» و من با گفتن «مگه چی شده؟» 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 سرِ دردِ دلش را باز کردم: «خیلی از دست بابات حرص می‌خورم! هیچ وقت اخلاق خوبی نداشت! همیشه تند و تلخ بود! حالا هم که داره همه محصول خرما رو از الآن پیش فروش می‌کنه، اونم به یه تاجر ناشناس که اصلاً معلوم نیس چه اصل و نسبی دارن! هر وقت هم می‌خوام باهاش حرف بزنم میگه به تو ربطی نداره، من خودم عقلم می‌رسه! می‌گم ابراهیم و محمد دلواپسِ نخلستون هستن، میگه غلط کردن، اونا فقط دلواپسِ جیب خودشون هستن!... یه عمر تو این شهر با آبرو زندگی کردیم، حالا سرِ پیری اگه همه سرمایه‌اش رو از دست بده...» ادامه دارد ... 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا