🔴جدایی دین از سیاست هرگز
♦️امام خامنهای:«یکی از مسائل مهم فکری جهان اسلام، مسئله دین و سیاست است. امروز برای اثبات و تحمیل جدایی دین از سیاست، تلاش مضاعفی صورت میگیرد. البته این کار جدید نیست. در طول سال های سلطه استعمار، روی این قضیه کار شده است.
♦️آنان دین را به مسائل شخصی و فردی اختصاص دادند. محدوده دین را کاملا به بخش خیلی کوچکی، شامل مسائل فکری، روحی، معنوی و احیانا مسائل احوال شخصیه و این چیزها، منحصر کردند.
♦️علت این است که هیچ دینی به قدر اسلام، داعیه اداره کشورها، حکومت ها و جوامع مردمی را ندارد.»
📚کتاب ولایتوحکومت/صفحه۲۵۴
🌍 @mmenhaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Imam-Khamenei_5953994775966253487.mp3
2.97M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ اگه قرار بود اسم زندگیتو بسازن چی میذاشتی؟
میناوند: بگم ریا نمیشه؟
ابوالفضل
@mmenhaj
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سرنوشت ورزشکارانی که مهاجرت کردند چه شد؟
🥋از سعید مولایی و رشنونژاد تا احسان رجبی و کیمیا علیزاده
@mmenhaj
#دشمن_شناسي
قسمت پانزدهم
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄
✍در آن هنگام طلحه بنعبيد الله حضور نداشت و در مِلک خود در سُراه بود.
عمر گفت: اگر ظرف اين سه روز طلحه حاضر شد که شد، وگرنه منتظر او نشويد و به جدّ در انتخابِ خليفه برآييد و با آنکس که بر او اتفاق نظر حاصلکرديد بيعت کنيد و هر کس با رأى شما مخالفتکرد گردنش را بزنيد.
🔻عمر اعضاى شورا را فرمان داد تا مدت سه روز براى انتخاب خليفه به مشورت بنشينند. اگر دو نفر با خلافت مردى و دو نفر ديگر با خلافت مردى ديگر موافقتکردند بار ديگر به رايزنى بپردازند و مشورت از سر گيرند. اما اگر چهار نفر با يکى موافقت کردند و يک تن مخالفبود، تابعِ رأى آن چهار نفر باشند. و چنانچه آراء سه به سه در آمد، رأى آن دسته را بپذيرند که عبدالرّحمن بنعوف در آن است، زيرا دين و صَلاح عبدالرّحمن قابل اطمينان و رأيش براى مسلمانان مورد قبول و اعتماد است.❗️
✍متّقى هندى نيز، در کنزالعّمال، از محمّد بنجبير از پدرش روايت کردهاست که عمر گفت:
اگر عبد الرحمن بنعوف يکدستش را، بهعنوان بيعت، به دست ديگرش بزند فرمانش را اطاعت کنيد و با او بيعتنماييد
🔻از اين مطالب چنين بر مىآيد که عُمر، صدورِ حکمِ خلافت را، بنابر سياستى، به دست عبدالرّحمن بنعوف نهاد و او را از امتيازى خاص برخوردار کرد تا در تعيين خليفه از آن بهرهگيرد. و معلوم مىشود که با عبدالرّحمن بنعوف قرارى داشته که تبعيتِ از سيره و رفتار شيخَين را در شرايط قبول خلافت بگنجاند و از پيش مىدانسته که امام علىعلیه السلام
از اين که عمل بهرفتار شيخين در رديف عمل به کتاب خدا و سنّت پيامبرصلی الله علیه و آله قرار گيرد خوددارى خواهدکرد، ولى عثمان آن را مىپذيرد و در نتيجه به خلافت مىرس. بنابراين، از پيش، حکم عدم انتخاب علىعلیه السلام را صادر کردهبود.
🔻دليل اين سخن، علاوه بر آنچه در پيش آورديم، مطلبى است که ابنسعد، در طبقات، از قول سعيدبن عاص (اموى) آوردهاست که:
سعيد بنعاص از عمر خواست که مقدارى بر مساحت زمين خانهاش بيفزايد تا آن را وسعتبدهد. خليفه به او نويد مىدهد که، پس از اداى نماز روز بعد صبح، خواستهاش را برآوردهخواهد کرد. عمر به وعده وفا کرد و صبحگاهان با سعيد رفت و. . .
(سعيد خود مىگويد:) خليفه با پاهايش خطکشيد و بر وسعت خانهام افزود. امّا من گفتم: اى امیر، بيشتر بده، که مرا اهلبيت، از کوچک و بزرگ، زياد شدهاست.
عمر گفت: فعلاً همين اندازه تو را کافىاست و اين راز را نگهدار که پس از من کسى بهخلافت میرسد که جانبِ خويشاوندىات را رعايت خواهدکرد و نيازت را برآورده خواهدساخت!
🔻سعيد مىگويد: آنگاهى که دوران خلافت عمر به سر آمد و عثمان از شوراى عمر، مقام خلافت را به دستآورد. او، از همان ابتداى کار، رضاى خاطر مرا جلب کرد و خواستهام را به شايستگى برآورده ساخت. . .
از اين گفت و گو چنين بر مىآيد که منشور خلافت عثمان در دوران حياتعمر و به دست او به امضا رسيده و قطعيت يافتهبود و تعيين شوراى شش نفرى تنها پوششىبود که در زير آن بيطرفىِ دستگاه خلافت در انتخاب خليفه بعدى به نحوى مردم پسند و مقبول جلوهگر شود.
🔻گذشته ازاين، نقشه تحريک افراد براى ترور و از ميان برداشتن امام علیه السلام نيز مطلب مهمِّ ديگرىاست که باز ابنسعد، در طبقات، ازقول همين سعيد ابنعاص، آوردهاست. او مىنويسد:
🔻روزى عمر بنخطّاب به سعيد بنعاص گفت: چرا تو از من فاصله مىگيرى و روى گردان هستى؟ شايد گمان مىکنى من پدرت را کشتهام. من پدرِ تو را نکشتهام؛ پدرت را على بنابى طالب کشتهاست.
⁉️آيا با اين سخن، عمر سعى نداشت که سعيد را به گرفتن انتقام از کشنده پدرش، على بن ابىطالب علیهالسلام، تحريک کند؟
📚سقيفه/مرحوم علامه سيد مرتضى عسكرى
🖍ادامه دارد ....
@mmenhaj
#دشمن_شناسي
قسمت شانزدهم
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄
✍بلاذرى مىنويسد:
در روز به خاک سپردن عمر، اعضاىشورا کارىنکردند. ابوطلحه، به دستور عمر، بر مردم امامتِ جماعت کرد و نماز گزارد و صبح روز ديگر، ابوطلحه آنان را در محلّ بيتالمال گردآورد تا به رايزنى بپردازند. مراسم به خاک سپردن عمر در روز يکشنبه و در چهارمين روز ترورش صورت گرفت، و صُهَيب بنسِنان برجنازهاش نماز خواند.
🔻چون عبدالرّحمن اعضاى شورا و گفت و شنود را مشاهدهکرد به ايشان گفت:
من و سعد خود را کنار مىکشيم، به اين شرط که انتخاب يکى از شما چهار نفر با من باشد؛ زيرا نجوايتان به درازا کشيده و مردم منتظرند تا خليفه و امام خود را بشناسند. اهالى شهرها نيز، که براى کسب اطّلاع از اين امر تاکنون در مدينه ماندهاند، توقّفشان طولانىشده بايد زودتر بهشهر و ديار خود بازگردند.
همه با پيشنهاد عبدالرّحمن بنعوف موافقتکردند، مگر علىعلیه السلام که گفت: تاببينيم.
🔻در اين هنگام ابوطلحه وارد شد و عبدالرّحمن آنچه را گذشتهبود، از پيشنهاد خود و موافقت همگان بجز على، بهاطّلاع او رسانيد. پس، ابو طلحه رو بهعلىعلیه السلام کرد و گفت: اىابوالحسن، عبدالرحمن مورد اعتماد همه مسلمانان است، چرا با او مخالفت مىکنى؟! در اينجا علىعلیه السلام،
عبدالرحمن بنعوف را سوگندداد تا بهخواسته دل اعتنايىنکند، حق را مقدَّم دارد و به صلاح و خيرِ امّت بکوشد و رابطه خويشاوندى، او را از راه حقّ منحرف نسازد. عبدالرحمن، همه را پذيرفت و سوگندخورد. پس علىعلیه السلام رو به او کرد و گفت: حالا انتخابکن.
🔻اين رويداد در محل بيتالمال صورتگرفت يا، بنابه گفتهاى، در خانه مِسوَر ابن مَخْرَمه. پس، عبدالرّحمن پيش آمد و دست علىعلیه السلام را در دست گرفت و به او گفت:
با خدا عهد و پيمان ببند که اگر من با تو بيعتکردم، بنىعبدالمُطَّلب را بر گردن مردم سوار نخواهىکرد و سوگند بخور که از سيره رسولخداصلی الله علیه و آله و شيخين (ابوبکر و عمر) سرپيچى
نکنى.
🔻علىعلیه السلام پاسخداد: رفتارم با شما، تا آنجا که در توان داشتهباشم، بر اساس کتابِخدا و سنّتپيامبرش خواهدبود.
سپس عبدالرّحمن به عثمان گفت: خدا به سود ما بر تو گواه باد که اگر زمام حکومت را به دستگرفتى، بنىاميه را بر گردن مردم سوارنکنى و با ما بر اساس کتاب خدا و سنّت پيامبرش و روش ابوبکر و عمر رفتارکنى. عثمان پاسخداد: من با شما رفتارى بر اساس کتاب خدا و سنّت پيامبرصلی الله علیه و آلهو روش ابوبکر و عمر خواهمداشت.
🔻بار ديگر عبدالرّحمن به علىعلیه السلام روى کرد و سخن نخستين خود را به او گفت و علىعلیه السلام نيز چون بار اوّل به وى پاسخ داد. سپس عثمان را به کنارى کشيد و گفته نخستين خود را از سرگرفت و از وى همان جوابِ مساعدِ اوّل را شنيد. عبدالرّحمن، براى بار سوّم، پيشنهاد اوّلِ خود را به علىعلیه السلام گفت. در اين نوبت امام علىعلیه السلام
به او گفت: کتاب خدا و سنّت پيامبر
صلی الله علیه و آله نيازى بهسيره و روش ديگرى ندارد؛ تو مىکوشى، به هر صورت که شده، خلافت را از من دورکنى.
🔻عبدالرّحمن به اعتراض امام علیه السلام
توجهى نکرد و رو به عثمان کرد و سخنِ نخستينِ خود را براى سومين بار تکرار کرد و از عثمان همان جوابِ نخستين را شنيد. پس، دست به دست عثمان زد و با او بيعت کرد.
✍همچنين، طبرى و ابن اثير، در ضمن بيان رويدادهاى سال 23 هجرى، مىنويسند:
🔻چون عبدالرّحمن در سومين روز با عثمان بيعتکرد، علىعلیه السلام به عبدالرّحمن گفت: دنيا را به کامش کردى. اين نخستين روزى نيست که شما، بر ضدما، به پشتگرمى يکديگر برخاستهايد.
"فَصَبرٌ جميلٌ وَ اللّهُ المُستَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ. "
به خدا قسم، تو عثمان را به خلافت نرساندى مگر براى اين که او، پس از خود، تو را به خلافت بردارد؛ اما خداى را در هر روز تقديرىاست.
🔻پس از بيعت عبدالرّحمن با عثمان، ديگر اعضاى شورا نيز با عثمان بيعتکردند.
علىعلیه السلام که ايستاده ناظر برجريان امر بود، بر زمين نشست.
❗️عبدالرّحمن خطاب به او گفت: بيعتکن، وگرنه گردنت را مىزنم! و در آن روز با کسى از آنان جز او شمشير نبود. نيز گفته شدهاست که علىعلیه السلام از محلِّ شورا خشمناک بيرونآمد. ديگر اصحابِ شورا خود را بدو رساندند و گفتند: بيعتکن والاّ با تو مىجنگيم. پس بازگشت و با عثمان بيعتکرد.
امام علیه السلام به خوبى مىدانست که خلافت را به او نمىدهند، اما همراه ايشان در شورا شرکت کرد تا نگويند که او، خود، خلافت را نمىخواست.
📚سقيفه/مرحوم علامه سيد مرتضى عسكرى
🖍ادامه دارد ....
@mmenhaj